آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ بابایی هنوزم که هنوزه سمیرا به درس خوندن منو فاطمه گیر میده سمیرا کیه ؟ :icon_pf (34): لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ صبح که میرم یونی.بعد میام خونه میخوابم.بعد بیدار میشم میرم باشگاه.بعد میام میرم حموم. بعد لباسم میپوشم میرم بیرون و .... . خلاصه از صبح که بیدار میشم تا شب کار دارم و سرم شلوغه....:icon_pf (34): واقعا که شما پسرا خیلی رو دارین:vahidrk: لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ صبح که میرم یونی.بعد میام خونه میخوابم.بعد بیدار میشم میرم باشگاه.بعد میام میرم حموم. بعد لباسم میپوشم میرم بیرون و .... . خلاصه از صبح که بیدار میشم تا شب کار دارم و سرم شلوغه....:icon_pf (34): خسته نباشی لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ واقعا که شما پسرا خیلی رو دارین:vahidrk: فاطمه با باباییم درست صحبت کن.:vahidrk: لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ چرا تو این انجمن همه بچه ها با باباهاشون میان ؟ لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ چرا تو این انجمن همه بچه ها با باباهاشون میان ؟ خو تو هم با داداش مهدی ت اومدی لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ خو تو هم با داداش مهدی ت اومدی داداشم نیس، رفته جایی یه مدت نمیاد لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ فاطمه با باباییم درست صحبت کن.:vahidrk: واقعا ممنونم دخترم. نشون دادی که به خودم رفتی.....منم جوونیام بچه با غیرتی بودم.... لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ داداشم نیس، رفته جایی یه مدت نمیاد گفتم امروز نبود.کجا رفته؟؟ لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ گفتم امروز نبود.کجا رفته؟؟ ماموریت لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ واقعا ممنونم دخترم.نشون دادی که به خودم رفتی.....منم جوونیام بچه با غیرتی بودم.... لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ ماموریت فکر کردم رفته واسه دخترش جهاز بخره لینک به دیدگاه
desinger.bardia 2114 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ واقعا.....مردونه خیلیاش واقعیت داشت... جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داداش مگه تو پسر نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما که خداییش ندیدیم اگه ساعت 8 بیدار بشیم 50 نفر زنگ میزنن که کی میای............. لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ میخ اهنین نرود بر سنگ دقیقا" صبح که میرم یونی.بعد میام خونه میخوابم.بعد بیدار میشم میرم باشگاه.بعد میام میرم حموم. بعد لباسم میپوشم میرم بیرون و .... . خلاصه از صبح که بیدار میشم تا شب کار دارم و سرم شلوغه....:icon_pf (34): ماشالله واقعا که شما پسرا خیلی رو دارین:vahidrk: بزنش آفرین :ws28: لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۱ جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟داداش مگه تو پسر نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما که خداییش ندیدیم اگه ساعت 8 بیدار بشیم 50 نفر زنگ میزنن که کی میای............. خب منکه گفتم این موضوع برای همه صدق نمی کنه و شامل حال به تعدادی میشه. الان من خودم هر روز از ساعت 6 صبح سرکارم تا ساعت 10-11 شب.... مسلما این موضوع ار ارتباط با من صدق نمی کنه دیگههههه! لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ برنامه روزانه پسرا ! (آخر خنده) ♦ ۸ صبح: تو رخت خواب….. ♦ 9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده…. ♦۱۰ صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23) ♦۱۱ صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه) ♦ ۱۲ صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله! میشه یه ساعت دیگه هم خوابید! ♦ ۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه ♦ ۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی23) ♦ ۳ ظهر: مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن051435) ♦ ۴عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟ ♦ ۵ عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن) ♦ ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…) ♦ ۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟ (زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی بابک آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه … ♦ ۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!! ♦۹ شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند….. ♦ ۱۰شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه… ♦۲شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!) برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ برنامه روزانه دخملا صبح:دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب….:girl_in_dreams: 6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره . 7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!! 8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز از قبیل :جوراب ، مانتو ، کیف ، لوازم آرایش ، لوازم آرایش ، لوازم آرایش، لوازم آرایش و… 9صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش) 10 صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد . 11 صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون 19 تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت ، به امید خدا به سمت دانشگاه میره . 12 ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره .مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه - صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … ) 1 ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده.و منیژه جون بعد از 1.5 ساعت که قضیه خواستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده . 2 ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!! 3 ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!! 4عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خونه. 5 عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش. 6 عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ گل زنبق!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه. 7 عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش. 8 غروب: دختر در حال پیاده شدن از ماشین اون پسره:راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند.و جزوه رو از پسر می گیره. 9 شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه(از عواقب عاشقی) 10شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟! 2شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل. 5 صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره sms داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم.خیلی دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!! و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود.شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!! ! لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ برنامه روزانه دخملا صبح:دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب….:girl_in_dreams: 6 صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره . 7صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر کلاس داره!!!!!!!! 8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم 18 کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز از قبیل :جوراب ، مانتو ، کیف ، لوازم آرایش ، لوازم آرایش ، لوازم آرایش، لوازم آرایش و… 9صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش) 10 صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد . 11 صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون 19 تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت ، به امید خدا به سمت دانشگاه میره . 12 ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره .مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه - صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … ) 1 ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده.و منیژه جون بعد از 1.5 ساعت که قضیه خواستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده . 2 ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!! 3 ظهر:دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!! 4عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خونه. 5 عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش. 6 عصر:دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ گل زنبق!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه. 7 عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش. 8 غروب: دختر در حال پیاده شدن از ماشین اون پسره:راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند.و جزوه رو از پسر می گیره. 9 شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه(از عواقب عاشقی) 10شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟! 2شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل. 5 صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره sms داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم.خیلی دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!! و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود.شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!! ! اینایی که نوشتی همش کارای داداشمه ها. حتی یکیش هم درست نبود :icon_pf (34):دوباره تلاش کن موفق می شی لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده