Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ [h=1]مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود. من کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من آنقدر قیافه مامان عادی شده بود که در نقاشیهایم هم متوجه نقص عضو او نمیشدم و همیشه او را با دو چشم نقاشی میکردم. فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچهها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه میکردند و پدر و مادرها که سعی میکردند سوال بچه خود را به نحوی که مامان متوجه یا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه این موضوع میشدم و گهگاه یادم میافتاد که مامان یک چشم ندارد… یک روز برادرم از مدرسه آمد و با دیدن مامان یکدفعه گریه کرد. مامان او را نوازش کرد و علت گریهاش را پرسید. برادرم دفتر نقاشی را نشانش داد. مامان با دیدن دفتر بغضی کرد و سعی کرد جلوی گریهاش را بگیرد. مامان دفتر را گذاشت زمین و برادرم را درآغوش گرفت و بوسید. به او گفت: فردا میرود مدرسه و با معلم نقاشی صحبت میکند. برادرم اشکهایش را پاک کرد و دوید سمت کوچه تا با دوستانش بازی کند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشی داداش را نگاه کردم و فرق بین دختر و پسر بودن را آن زمان فهمیدم. موضوع نقاشی کشیدن چهره اعضای خانواده بود. برادرم مامان را درحالیکه دست من و برادرم را دردست داشت، کشیده بود. او یک چشم مامان را نکشیده بود و آن را به صورت یک گودال سیاه نقاشی کرده بود. معلم نقاشی دور چشم مامان با خودکار قرمز یک دایره بزرگ کشیده بود و زیر آن نمره ۱۰ داده بود و نوشته بود که پسرم دقت کن هر آدمی دو چشم دارد. با دیدن نقاشی اشکهایم سرازیر شد. از برادرم بدم آمد. رفتم آشپزخانه و مامان را که داشت پیاز سرخ می کرد، از پشت بغل کردم. او مرا نوازش کرد. گفتم: مامان پس چرا من همیشه در نقاشیهایم شما را کامل نقاشی میکنم. گفتم: از داداش بدم میآید و گریه کردم… مامان روی زمین زانو زد و به من نگاه کرد اشکهایم را پاک کرد و گفت عزیزم گریه نکن تو نبایستی از برادرت ناراحت بشوی او یک پسر است. پسرها واقع بینتر از دخترها هستند؛ آنها همه چیز را آنطور که هست میبینند ولی دخترها آنطورکه دوست دارند باشد، میبینند. بعد مرا بوسید و گفت: بهتر است تو هم یاد بگیری که دیگر نقاشیهایت را درست بکشی… فردای آن روز مامان و من رفتیم به مدرسه برادرم. زنگ تفریح بود. مامان رفت اتاق مدیر. خانم مدیر پس از احوالپرسی با مامان علت آمدنش را جویا شد. مامان گفت: آمدم تا معلم نقاشی کلاس اول الف را ببینم. خانم مدیر پرسید: مشکلی پیش آمده؟ مامان گفت: نه همینطوری. همه معلمهای پسرم را میشناسم جز معلم نقاشی؛ آمدم که ایشان را هم ملاقات کنم. خانم مدیر مامان را بردند داخل اتاقی که معلمها نشسته بودند. خانم مدیر اشاره کرد به خانم جوان و زیبایی و گفت: ایشان معلم نقاشی پسرتان هستند. به معلم نقاشی هم گفت: ایشان مادر دانش آموز ج-ا کلاس اول الف هستند. مامان دستش را به سوی خانم نقاشی دراز کرد. معلم نقاشی که هنگام واردشدن ما درحال نوشیدن چای بود، بلند شد و سرفهای کرد و با مامان دست داد. لحظاتی مامان و خانم نقاشی به یکدیگر نگاه کردند. مامان گفت: از ملاقات شما بسیار خوشوقتم. معلم نقاشی گفت: من هم همینطور خانم. مامان با بقیه معلمهایی که میشناخت هم احوالپرسی کرد و از اینکه مزاحم وقت استراحت آنها شده بود، عذرخواهی و از همه خداحافظی کرد و خارج شدیم. معلم نقاشی دنبال مامان از اتاق خارج شد و درحالیکه صدایش می لرزید گفت: خانم من نمیدانستم… مامان حرفش را قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم بفرمایید چایتان سرد می شود. معلم نقاشی یک قدم نزدیکتر آمد و خواست چیزی بگوید که مامان گفت: فکر میکنم نمره ۱۰ برای واقعبینی یک کودک خیلی کم است. اینطور نیست؟ معلم نقاشی گفت: بله حق با شماست. خانم نقاشی بازهم دستش را دراز کرد و این بار با دودست دستهای مامان را فشار داد. مامان از خانم مدیر هم خداحافظی کرد. آن روز عصر برادرم خندان درحالیکه داخل راهروی خانه لیلی میکرد، آمد و تا مامان را دید دفتر نقاشی را بازکرد و نمرهاش را نشان داد. معلم نقاشی روی نمره قبلی خط کشیده بود و نمره ۲۰ جایش نوشته بود. داداش خیلی خوشحال بود و گفت: خانم گفت دفترت را بده فکر کنم دیروز اشتباه کردم بعد هم ۲۰ داد. مامان هم لبخندی زد و او را بوسید و گفت: بله نقاشی پسر من عالیه! و طوری که داداش متوجه نشود به من چشمک زد و گفت: مگه نه؟ من هم گفتم: آره خیلی خوب کشیده، اما صدایم لرزید و نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم. داداش گفت: چرا گریه میکنی؟ گفتم آخه من یه دخترم![/h] 28 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ منم اشکم در اومد :there: اشکال نداره بزرگ میشی یادت میره:mornincoffee: 4 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ خیلی زیبا بود.............دخترها تو خیلی مسائل اینجوری هستند...........، اما شاید به خاطر همین ضربه بیشتری میخورند از نظر احساس................ 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ خیلی زیبا بود.............دخترها تو خیلی مسائل اینجوری هستند...........، اما شاید به خاطر همین ضربه بیشتری میخورند از نظر احساس................ خدا از دهنت بشنوفه.دخترا مواظب خودتون باشید:mornincoffee: 4 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ امیییییییییییییییین. گریم گرفت. 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ امیییییییییییییییین. گریم گرفت. ای بابا چرا همه گریه میکنند مگه غمناک بود:mornincoffee: 4 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ ای بابا چرا همه گریه میکنند مگه غمناک بود:mornincoffee: اره دیگه. چون پسری بی احساسی درک نمیکنی:vahidrk: 4 لینک به دیدگاه
محسن........ 76 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ فکر نکنم دخترا اینجور باشن ها!! 3 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ فکر نکنم دخترا اینجور باشن ها!! هستن:w589: 3 لینک به دیدگاه
razi aa 252 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ منم گریه ام گرفت،بی اراده،خیلی سخته 1 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ امین من اینهمه زحمت کشیدم اسپم کردم چرا پاکشون کردی؟؟؟؟؟؟؟:vahidrk: 1 لینک به دیدگاه
محسن........ 76 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ هستن:w589: یعنی از مامانه که کور بود هم کورترن؟؟!! 1 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ یعنی از مامانه که کور بود هم کورترن؟؟!! دخملا که مثل شما پسرا نیستن:icon_razz: همه چیزو بی عیب و نقص میبینن 1 لینک به دیدگاه
archshaden 1168 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ گریم گرفت . چون واقعا دخترا این جورین. من خودم همیشه فکر میکردم به همه چیز واقع بینانه نگاه میکنم. ولی وقتی داشتم بزرگترین تصمیم زندگیمو میگرفتم دیدم همه چیزو اون جور که خودم دلم میخواد میبینم. واین بزرگترین حماقت دختراست. 2 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ امین من اینهمه زحمت کشیدم اسپم کردم چرا پاکشون کردی؟؟؟؟؟؟؟:vahidrk: بعضیا(سارا) پاکشون کردن 1 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۱ بعضیا(سارا) پاکشون کردن اخییییییییی سارا جانم. دستش درد نکنه. حتما لازم بوده دیگه دیگه نبینم به سارا بگی بعضیا ها:vahidrk: 1 لینک به دیدگاه
محسن........ 76 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ دخملا که مثل شما پسرا نیستن:icon_razz:همه چیزو بی عیب و نقص میبینن :5c6ipag2mnshmsf5ju3 تا اونجایی که میشنیدم میگفتن خانوما نکته سنج و ریز بینن آقایون سطحی نگر و کلی بین!! نمیدونم..... خانوما رنگا رو بهتر تشخیص میدن آقایون کورن و......!!! چی بگم والا...موجودات عجیبی هستید هم میبینن هم نمیبینین!! 1 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ :5c6ipag2mnshmsf5ju3تا اونجایی که میشنیدم میگفتن خانوما نکته سنج و ریز بینن آقایون سطحی نگر و کلی بین!! نمیدونم..... خانوما رنگا رو بهتر تشخیص میدن آقایون کورن و......!!! چی بگم والا...موجودات عجیبی هستید هم میبینن هم نمیبینین!! ماییم دیگه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده