رفتن به مطلب

آپاردي سئللر ساراني - روایت یک تراژدی


ارسال های توصیه شده

در ميان تپه زارهاي مخملين آذربايجان در خاك فرش زردار مغان رودي با نام آرپا پيوسته در جريان بود.در سالها پيش بر ساحل آن رود پر تاب و تب داستان افسانه واري بوقوع پيوست كه ساليان درازي به شكل فولكوريك سينه به سينه آذربايجانيان گشته است . اكنون مختصري از آن نه به صورت رمانها يا داستانهاي كوتاه معمول كه به شكلي گزارش گونه از نظر علاقمندان ميگذرد.

سارا دختر پرشور و زيبايي بود با نگاههايي نافذ و جذاب. آنگاه كه كوزه به دوش از راه باريكه اي به سوي چشمه دهكده پاي مي گذاشت از بزرگ و كوچك دل هر بيننده اي را به تپش رعد وار مي انداخت. با همه اين شور و زيبايي او در صبحگاهي عطر آميز به عصيان دلِ چوپاني به نام "خان" جوابي بس صميمانه داده بود و از آن پس در قصر آرزوهايش با لباس سپيد عروسي خود ، هماي سعادت " خان چوبان " شده بود.

 

عشق عريان آنها همچون اسبي سركش در كناره هاي رود آرپا در جلگه مغان ، تپه هاي علف پوش ، باغها و گلها را در مي نورديد و به پيش مي تاخت.اين عشق آتشين و صادق زبانزد همه مردمان روستاهاي مغان شده بود. خان چوبان جوان تنومندي بود كه يك لحظه نيز ني لبكش را زمين نمي گذاشت. وقتي در سايه درختي يا پاي چشمه اي مي نشست با ني خود سوزناكترين آهنگها را مي نواخت و در هجران و درد اشتياق سارا آشكارا مي سوخت.

در ديدارهاي گه گاه آنها روياهاي شيرين حياتشان ترسيم مي شد و اين مسايل هر بار شكل و شمايل زيباترو بزرگتري به خود مي گرفت. اما از شوربختي اين دوجوان دلداده همه چيز گويا تصميم داشت به گونه اي ديگر اتفاق بيافتد. بعد از مدتي كوتاه حكايت عشق آتشين سارا و خان چوبان با دخالت ها و دست درازي يكي از بيگ هاي منطقه رنگ و بوي تراژدي به خود گرفت و وارد مرحله تازه اي شد. بيگ با دارو دسته خود به روستاي محل سكونت سارا آمده و پدر او را مرعوب كرده بود كه اگر سارا را با خود نبرد روزگارشان سياه خواهد شد.

 

 

آن زمان دوره خان خاني بود و هركس كه زر و زور بيشتري داشت در چپاول و غارت مال و ناموس مردم صاحب دست گشاده تري بود.از اين رو طبعا آتش هوس و ميل وحشيانه " بيگ " به سارا مي توانست سرنوشت عشق و حيات آنها را به زير هاله اي از تاريكي و بدبختي بكشاند.

در اين ايام خان چوبان به بیماری و سپس مرگ مادرش مجبور به ترک سارا برای مدتی میشود. بيگ و اطرافيانش با فرصت طلبي براي بردن سارا به روستا یورش بردند. فضاي حزن آلود اين اقدام همه را در فكري عميق فروبرده بود.مسلما در مقابل تصميم بيگ هيچ كس را مخصوصا ساراي نحيف و ظريف را ياراي مقاومتي نبود. سارا كه خود را در مقابل ستمي آشكار مي ديد نمي توانست خاموش و ساكت بنشيند و خود را به دستان آلوده بيگ بسپارد. به همين خاطر وي با تكيه بر نيروي بزرگ عشق خويش تدبير شجاعانه اي انديشيد كه همين اراده اش ، او را در ميان افسانه هاي حيرت آميز تاريخ آذربايجان قرار داد.

سارا در يك غروب غم انگيز مغان براي رهايي از آن فتنه ستمبار ، جسم و قلب بزرگوار و پرشور خود را براي هميشه به " آرپاچايي " يا همان رود ناآرام " آرپا " سپرد تا دنيا شاهد شهامت و بزرگي انسانهاي پاك و با شرافت باشد.

 

امواج آرپا چايي ، ساراي زيبا را همانند دسته گلي روي دستهاي خود بردو بدين ترتيب دفتر عشق ناكام ديگري بسته شد و از ميان رفت. و از آن پس "سارا" در فرهنگ آذربایجان نمود معشوق است.

 

تصنیف سوزناک سارای:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این تصنیف را یکی از عاشیق های روستا بعد از مرگ سارا میخواند:

 

 

 

گئدين دئيين خان چوبانا --- بروید و به خان چوپان بگویید

گلمه‌سين بو ائل موغانا --- به موغان بر نگردد

گلسه باتار ناحق قانا --- اگر بيايد به خون ناحق فرو ميرود

آپاردي سئللر ساراني --- سیل ها سارا را بردند

بير آلا گؤزلو بالاني --- آن عزیز چشم شهلا را

آرپا چايي درين اولماز --- رود آرپا عمیق نیست

آخار سويو سرين اولماز --- آب روانش سرد نیست

سارا کيمي گلين اولماز --- و عروسی مثل سارا دیگر نیست

آپاردي سئللر ساراني --- سیل ها سارا را بردند

بير آلا گؤزلو بالاني --- آن عزیز چشم شهلا را

آرپا چايي آشدي داشدي --- آرپاچای گذشت و طغيان کرد

سئل ساراني قاپدي قاچدي --- سیل سارا را قاپید و فرار کرد

هر گؤره‌نين گؤزو ياشدي --- چشم هر بیننده ای اشک آلود هست

آپاردي سئللر ساراني --- سیل ها سارا را بردند

بير آلا گؤزلو بالاني --- آن عزیز چشم شهلا را

قالي گتير اوتاق دوشه --- قالی بیار و در اتاق پهن کن

سارا يئري قالدي بوشا --- که جای سارا خالی شد

(اون موقع هر کسی تو اتاق جایی برای نشستن داشت و منظور پر کردن جای سارا با قالی هست)

چوبان الين چيخدي بوشا --- دست چوپان به نيستي رسيد و خالي شد

آپاردي سئللر ساراني --- سیل ها سارا را بردند

بير آلا گؤزلو بالاني --- آن عزیز چشم شهلا را

 

 

فیلم این تراژدی به کارگردانی یدالله صمدی است که در سال ۱۳۷۶ ساخته شده‌است.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

امروز داشتم آهنگ سارای رو گوش میدادم که درست همون لحظه اتفاقی به عکس و نوشته ای تو اینترنت بر خوردم که داغونم کرد!

a44v1l74s9a155cdrxrh.jpg

 

 

 

سیل

 

یا

 

زلزله !

 

تقدیر ِ تو رفتن بود

 

سارا !

 

.

 

 

 

هر روز و هر روز تراژدی های زیادی اطراف ما در حال وقوع هستند، داستانهای غم انگیزی که زندگی خیلی از آدم ها رو تا آخر عمر تحت الشعاع قرار میده، و کاری از دست ما بر نمیاد!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...