tar$ 1162 ارسال شده در 18 آذر، 2012 [h=2][/h] سلام. بیاین اینجا و اسم معلم کلاس اول دبستانتون رو بنوسید. با یه خاطره از اون روز!اگه الان ببینیدش چی میخواید بهش بگید آلزایمر ندارین که 26
ooraman 22216 ارسال شده در 18 آذر، 2012 خانم نصرالله زاده خاطره خاصی ندارم تپل بود و چشای سبز داشت 11
sahar 91 9480 ارسال شده در 18 آذر، 2012 خانم داوری:icon_gol: هیچ خاطره بدی یادم نمیاد پس حتما خوب بوده و دوسش داشتم چون یه روز که مریض شده بود دلم براش سوخته بود شایدم تنگ شده بود اون کادوی روز اول و خوب یادمه یه مداد قشنگ بود که خیلی دوسش داشتم 8
vahid88 9651 ارسال شده در 18 آذر، 2012 من سال اول دوبار خوندم یه بار غیر رسمی که اسم معلمم آقای آتشی بود بار دوم که به طور رسمی خوندم اسمش آقای صادق اکبری بود که یه عکس دسته جمعی تو کلاس باهاشون دارم 9
tar$ 1162 مالک ارسال شده در 18 آذر، 2012 خانم اتیب اول یه مدرسه دیگه بودم بعد جابجا شدم یه مدرسه بهتر چند روز از اول مهر گذشته بود بعد خانم اتیب گفت واسه مهمون جدیدمون یعنی من:5c6ipag2mnshmsf5ju3دست بزنید:hapydancsmil: 8
میلاد 24047 ارسال شده در 18 آذر، 2012 اول الله داد بود کلاس دوم خانم عابدی چند وقت پیش فهمیدیم مامانه محمد مهدی عابدی بوده Neutron 11
.Apameh 25173 ارسال شده در 18 آذر، 2012 خانم شعبانیان 1عروسک مامانم قرار بود برام بخره گفت فردا 20 دیکته رو ببینم برات میخرم فرداش نقطه "اسب " رو یادم رفت بذارم دیکته شدم 19.5 اینقد گریه کردم سر کلاس اینقد پاکوبیدم به میز معلمم تا گفت بیا درستش کنم... تازه بعد اینکه درست کرد گریه میکردم که برام 100آفرین زدی برام مهر هزار آفرین بزن... خدا ببخشه منو 10
mim-shimi 25686 ارسال شده در 18 آذر، 2012 خانم محمدی تپل بود و سفید و جوون خیلی دوسش نداشتم نمیدونم چرا اما خوشحال میشم ببینمش و بدونم داره چیکار میکنه 7
آریودخت 43941 ارسال شده در 18 آذر، 2012 خانوم امین خیلی خیلی دوسش داشتم، جونم به جونش بسته بود، مهربون بود، آمادگی و اول معلممون بود واسه همین فک میکردم هر چی سال بالاتر بریم معلممونم باهامون میاد کلاس دوم که معلممون یکی دیگه شد کلی گریه کردم 9
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 19 آذر، 2012 اسمش خانوم فریده حدیدی بود. خیلی دوستش داشتم . همسایه مون بود و همیشه منو میبرد مدرسه و باهم هم برمیگشتیم. و فقط من باهاش کلی عکس تکی دارم چند وقت پیشم عمه ام تو خیابون دیده بودش و احوال منو از عمه ام گرفته بود 7
3Tilla 3844 ارسال شده در 19 آذر، 2012 خانم شاکری سبزه بود و تپل!دخترش هم تو کلاس مابود.منو دخترش با یکی دیگه رو یه نیمکت بودیم-یادش بخیر دوره ی ما 3 نفری مینشسن,بعد از ما مرفهین بی درد 2 تایی - :sigh: 7
- Nahal - 47858 ارسال شده در 19 آذر، 2012 اسمش یادم نیست تو فامیلش ن داشت همیشه هم یک مانتوی بلند و گشاد زرشکی تنش بود. بدترین سال توی سالای مدرسه ام بود :4564::4564: مامان بابام خوشحال و خندون بخاطر اینکه اون زمان فک می کردن مدرسه غیرانتفاعی خوبه منو فرستادن غیرانتفاعی همه بچه های لوس و از خودراضی :icon_razz: همه مامان باباهاشون دکتر همش کلاس می زاشتن منو انداخته بودن ردیف آخر هیچ وقت نمی تونستم تخته رو خوب ببینم یکبارم که مسموم شده بودم تو مدرسه حالم بد بود و همکار بابام که خانومش مدیرمدرسمون بود اومد اجازه ام رو بگیره ببره خونه که معلمم گفت نه نمی زارم بره :4564: همه وسایل مدرسه و کیف بچه های کل مدرسه عین هم بود فقط جای خاصی داشت که اسممون رو نوشته بود و می گفتن نباید کسی دفتر یا لوازمش با بقیه فرق داشته باشه اما تو کلاس ما معلم به دخترای لوس کلاس گفته بود عیبی نداره اونا هم فقط می یمدن با پاک کن ها و دفترای خوشگلشون پز می دادن ولی تا من و چند نفر دیگه یه پاک کن فانتزی می یاوردیم دعوامون می کردن 8
parisa.na 1558 ارسال شده در 19 آذر، 2012 فک کنم فامیلی معلمم مختاری بود.خیلی خانم گلی بود.چندباری توبیرون دیدمش ولی خاطره ی خاصی باهاش ندارم! 7
Afsaneh.M 19632 ارسال شده در 19 آذر، 2012 خانم جعفری . خاطره ای هم که دارم مربوط میشه به درس املا ! کلاس اول دبستان یه درس داشتیم فکر کنم میخواست حرف " ذ " رو یاد بده که توش نوشته بود آبگوشت غذای لذیذی است ! وقتی خانم معلممون از این درس املا گفت من چون اصلا آبگوشت دوست نداشتم نوشتم آبگوشت غذای لذیذی نیست ! خلاصه موقع تصحیح املاها صدام زد گفت چرا اینجوری نوشتی؟منم گفتم چون اصلا آبگوشت غذای لذیذی نیست .کی گفته لذیذه ؟؟؟ مامانم هم تو همون مدرسه کلاس سوم درس میداد زنگ تفریح که شد معلمه برگه املا منو برداشت برد به مامانم و بقیه معلما نشون داد! خلاصه سوژه ای شده بود این آبگوشت و لذیذ بودن یا نبودنش!!! 6
آریودخت 43941 ارسال شده در 19 آذر، 2012 اسمش یادم نیست تو فامیلش ن داشت همیشه هم یک مانتوی بلند و گشاد زرشکی تنش بود. بدترین سال توی سالای مدرسه ام بود :4564::4564: مامان بابام خوشحال و خندون بخاطر اینکه اون زمان فک می کردن مدرسه غیرانتفاعی خوبه منو فرستادن غیرانتفاعی همه بچه های لوس و از خودراضی :icon_razz: همه مامان باباهاشون دکتر همش کلاس می زاشتن منو انداخته بودن ردیف آخر هیچ وقت نمی تونستم تخته رو خوب ببینم یکبارم که مسموم شده بودم تو مدرسه حالم بد بود و همکار بابام که خانومش مدیرمدرسمون بود اومد اجازه ام رو بگیره ببره خونه که معلمم گفت نه نمی زارم بره :4564: همه وسایل مدرسه و کیف بچه های کل مدرسه عین هم بود فقط جای خاصی داشت که اسممون رو نوشته بود و می گفتن نباید کسی دفتر یا لوازمش با بقیه فرق داشته باشه اما تو کلاس ما معلم به دخترای لوس کلاس گفته بود عیبی نداره اونا هم فقط می یمدن با پاک کن ها و دفترای خوشگلشون پز می دادن ولی تا من و چند نفر دیگه یه پاک کن فانتزی می یاوردیم دعوامون می کردن :there: 3
victoria_r 7682 ارسال شده در 19 آذر، 2012 خانم فتحی یه کم بداخلاق بودن ولی خیلی منو دوست داشتن. یادمه دفتر املامو نگه داشتن و هنوزم تو دفتر مدیریتشون هست چون واسه املاهای عید مامانم خاطرات اون روزارو بهم گفته بود و نوشته بودم به جای املای کتاب.خیلی خوششون اومده بود.:5c6ipag2mnshmsf5ju3 1
ارسال های توصیه شده