رفتن به مطلب

خ س ت ه . . .


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

سیرم نه از عصاره ی زندگی

از زخم هایی که از تنم لیسیدم....

 

خسته ام از آدمک بودن

 

از این بال و پر در آوردن و پر نزدن پوسیدم...!

 

پرویز غفاری

  • Like 12
  • پاسخ 261
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

آنقـــــدر خـــستـه ام

کـه حـــاضـــرم

ســـرم را روی تکــه سنگــی

بگـذارم و بخــوابـم

امــــا

بـــه دیــوار وجــودت

کــِه بـــارهــــا بـر ســرم آوار شـد

تکیـــه نـدهـم

  • Like 13
ارسال شده در

خستگی هایم را گذاشتم برای بعد ها..که نمی دانم کی می آید...

 

این روزها فرصت خسته شدن ندارم...این روزها باید بدوم...برای خودم...برای تو...برای آنها...

 

من هنوز توان دارم به توان همه ی آنان که نیستن در کنارم...

 

ولی نبودنشان.....پتکی نیست بر سر تنهایی و سکوتم...

 

بلکه یاد است..یادی از زمانی که بودن...

 

من خ س ت ه نیستم:icon_redface:

  • Like 12
ارسال شده در

کی خسته هست؟ :w000:دشمن:whistles:

ببخشید که زیاد ادبی نبود:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 16
ارسال شده در

خدایا

 

یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار

 

خ س ت ه ام

 

یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر

  • Like 13
ارسال شده در

بیا تا باز هم مثل پرستو ها

از این غم ها

از این بی خانمانی ها

از این دل های بی مهر و از این شب های بی فردا

سفر کرده به جایی دور از این دنیا

جدا از این هیاهو ها

به رویای پر از آواز یک قمری بی پروا

کنار یک گل تنها

کنار آن شقایق ها

کنار زورقی از فلس ماهی ها

به سوی آسمان ابری و امواج دریاها

که قلب من دگر در این جهان تسکین نمی یابد!!!

  • Like 11
ارسال شده در

تو را نمی بخشم

نمی بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفت بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی بخاطر دلی که برایم شکستی بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

 

و می بخشمت

بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

  • Like 11
ارسال شده در

قفــس داران ســکوتم را شـــــکستند...

 

دل دائـــــم صــــــبورم را شـــــکستند...

 

به جــرم پا بـه پای عشــق رفـــــتن ...

 

پـــرو بـــال عبــــــورم را شـــــکستند...

 

مـــــرا از خلــــوتم بیـرون کشـــــیدند ...

 

چه بی پروا حضــــورم را شــکستند ...

 

تمـــــنا در نگــــاهم مــــوج مــی زد ...

 

ولـــــی رویــــای دورم را شــــکستند

 

.................................................

 

کاش میتوانستم حداقل ازت منتفر باشم

  • Like 10
ارسال شده در

باز امشب میان واژه ها انگار

درگیرم

من از این واژه های تلخ و تکراری

دلگیرم

شب رویا و کابوسش

تن تب دار و درمانش

طلوع صبح و بیداری

من و تکرار تنهایی

هوای تازه و نم دار

شکایت های بس غم دار

دل بی تاب یک عاشق

نوای ناله های دل

کبوترهای آزادش

رها،در اوج،بر بامش

من و این زورق تنها

تو و این ناخدایی ها

حضور تازه ی فانوس

و قلبم با غمت مأنوس

سخن از آرزوهایم

نهان در قلب ،رویایم

هوای دیدنت در دل

امید ِعاشق بیدل

دوباره بیقراریهای یک نامه

دوباره این من ِ درگیر یک ناله

و باز هم انتهای شب...

سکوت سرد و اجباری

خداحافظ

و دلداری

امیدم، بودن ِ فردا

بهانه

خواب و یک رویا

...

  • Like 11
ارسال شده در

امروز شکستم

 

امروز شاخه نو رس عشقم

در هجوم بادهای وحشی حقیقت شکست ....

بغض امانم نمی دهد

تمام شعرم را امروز گریه کردم

  • Like 11
ارسال شده در

ذهنم خسته است

از جویدن نشخوار مانند

 

فکرهایی که بوی روزمرگی می دهند.

 

این روزها

 

عجیب دلم می خواهد

 

وارونه زندگی کنم !!!

  • Like 10
ارسال شده در

شاید آرام تر می شدم

فقط و فقط .....

اگر می فهمیدی

حرف هایم

به این راحتی که می خوانی

نوشته نشده اند...

  • Like 11
ارسال شده در

یادم باشد اگر در روی زمین کسی نیست به او فکر کنم

 

 

به اسمان نگاه کنم

 

 

زیرا انجا کسی هست که همیشه به من فکر میکند

  • Like 10
ارسال شده در

روزهـــایم بی تو میگذرد و شـــب میشود ،ستاره ها رو برا آمدنت شب ها روشـــــن میکنم تو نمی آیی خــــدایا

 

نمی دانم تقدیر من چیست ؟؟؟؟!!! بیـــا تقدیر را بی خـــیال شیم،من بی او تقــــدیر نمی خواهـــم .....

  • Like 9
ارسال شده در

قرار بود تو ضمیــر غــایب باشی

 

پس چرا مــــدام در من پرسه میــزنی !!!!؟

  • Like 7
ارسال شده در

خدایا مرا میبینی؟

 

نگو آره نگو........

 

عشق بدترین تجربه زندگیم بود

 

تازه داشت فراموشم میشد بیرحمی او را

 

اما امروز خبری را که مدتها خانواده در انتظار جوابش بودند رسید

 

شور آنها مساوی با شروع غمی تازه برای من....

 

باید رفت....

 

خدایا این چه تقدیریست؟

  • Like 8
ارسال شده در

کودک که بودم

وقتی‌ زمین می‌‌خورم

مادرم من را می‌‌بوسید

تمامِ درد‌هایم از یادم می‌‌رفت.

چند روزِ پیش زمین خوردم

دردم نیامد‌ اما

اینبار

تمامِ بوسه‌‌های مادرم

یادم آمد!

 

(بهرنگ قاسمی)

  • Like 11
ارسال شده در

دغدغه خود را در آغوش بگیر

 

و بخواب

 

هیچ کس آشفتگی‌ات را شانه نخواهد زد

 

این جمع پر از تنهایی ا‌ست . . .

  • Like 7
ارسال شده در

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…

  • Like 6
ارسال شده در

مـ ـن لـبـخـنـد مـیـزنـم تـا تــو کـمـی گـونـه هـایـم را بـا انـگـشـتـان ِ بـلـنـد و مـردانـه ات لَـمـس کـنـی...

و بـگـویـی ....

بـه خـنـده ات بـیـمـارم ....!!

  • Like 7

×
×
  • اضافه کردن...