- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 11 دی، 2012 سیرم نه از عصاره ی زندگی از زخم هایی که از تنم لیسیدم.... خسته ام از آدمک بودن از این بال و پر در آوردن و پر نزدن پوسیدم...! پرویز غفاری 12
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 15 دی، 2012 آنقـــــدر خـــستـه ام کـه حـــاضـــرم ســـرم را روی تکــه سنگــی بگـذارم و بخــوابـم امــــا بـــه دیــوار وجــودت کــِه بـــارهــــا بـر ســرم آوار شـد تکیـــه نـدهـم 13
sam arch 55879 ارسال شده در 22 دی، 2012 خستگی هایم را گذاشتم برای بعد ها..که نمی دانم کی می آید... این روزها فرصت خسته شدن ندارم...این روزها باید بدوم...برای خودم...برای تو...برای آنها... من هنوز توان دارم به توان همه ی آنان که نیستن در کنارم... ولی نبودنشان.....پتکی نیست بر سر تنهایی و سکوتم... بلکه یاد است..یادی از زمانی که بودن... من خ س ت ه نیستم 12
alimec 23102 ارسال شده در 22 دی، 2012 کی خسته هست؟ دشمن ببخشید که زیاد ادبی نبود:5c6ipag2mnshmsf5ju3 16
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 29 دی، 2012 خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار خ س ت ه ام یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر 13
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 بیا تا باز هم مثل پرستو ها از این غم ها از این بی خانمانی ها از این دل های بی مهر و از این شب های بی فردا سفر کرده به جایی دور از این دنیا جدا از این هیاهو ها به رویای پر از آواز یک قمری بی پروا کنار یک گل تنها کنار آن شقایق ها کنار زورقی از فلس ماهی ها به سوی آسمان ابری و امواج دریاها که قلب من دگر در این جهان تسکین نمی یابد!!! 11
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 تو را نمی بخشم نمی بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفت بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی بخاطر دلی که برایم شکستی بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی 11
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 قفــس داران ســکوتم را شـــــکستند... دل دائـــــم صــــــبورم را شـــــکستند... به جــرم پا بـه پای عشــق رفـــــتن ... پـــرو بـــال عبــــــورم را شـــــکستند... مـــــرا از خلــــوتم بیـرون کشـــــیدند ... چه بی پروا حضــــورم را شــکستند ... تمـــــنا در نگــــاهم مــــوج مــی زد ... ولـــــی رویــــای دورم را شــــکستند ................................................. کاش میتوانستم حداقل ازت منتفر باشم 10
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 باز امشب میان واژه ها انگار درگیرم من از این واژه های تلخ و تکراری دلگیرم شب رویا و کابوسش تن تب دار و درمانش طلوع صبح و بیداری من و تکرار تنهایی هوای تازه و نم دار شکایت های بس غم دار دل بی تاب یک عاشق نوای ناله های دل کبوترهای آزادش رها،در اوج،بر بامش من و این زورق تنها تو و این ناخدایی ها حضور تازه ی فانوس و قلبم با غمت مأنوس سخن از آرزوهایم نهان در قلب ،رویایم هوای دیدنت در دل امید ِعاشق بیدل دوباره بیقراریهای یک نامه دوباره این من ِ درگیر یک ناله و باز هم انتهای شب... سکوت سرد و اجباری خداحافظ و دلداری امیدم، بودن ِ فردا بهانه خواب و یک رویا ... 11
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 امروز شکستم امروز شاخه نو رس عشقم در هجوم بادهای وحشی حقیقت شکست .... بغض امانم نمی دهد تمام شعرم را امروز گریه کردم 11
- Nahal - 47858 مالک ارسال شده در 31 دی، 2012 ذهنم خسته است از جویدن نشخوار مانند فکرهایی که بوی روزمرگی می دهند. این روزها عجیب دلم می خواهد وارونه زندگی کنم !!! 10
پاییزان 3604 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 شاید آرام تر می شدم فقط و فقط ..... اگر می فهمیدی حرف هایم به این راحتی که می خوانی نوشته نشده اند... 11
laden 4758 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 یادم باشد اگر در روی زمین کسی نیست به او فکر کنم به اسمان نگاه کنم زیرا انجا کسی هست که همیشه به من فکر میکند 10
laden 4758 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 روزهـــایم بی تو میگذرد و شـــب میشود ،ستاره ها رو برا آمدنت شب ها روشـــــن میکنم تو نمی آیی خــــدایا نمی دانم تقدیر من چیست ؟؟؟؟!!! بیـــا تقدیر را بی خـــیال شیم،من بی او تقــــدیر نمی خواهـــم ..... 9
laden 4758 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 قرار بود تو ضمیــر غــایب باشی پس چرا مــــدام در من پرسه میــزنی !!!!؟ 7
laden 4758 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 خدایا مرا میبینی؟ نگو آره نگو........ عشق بدترین تجربه زندگیم بود تازه داشت فراموشم میشد بیرحمی او را اما امروز خبری را که مدتها خانواده در انتظار جوابش بودند رسید شور آنها مساوی با شروع غمی تازه برای من.... باید رفت.... خدایا این چه تقدیریست؟ 8
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 کودک که بودم وقتی زمین میخورم مادرم من را میبوسید تمامِ دردهایم از یادم میرفت. چند روزِ پیش زمین خوردم دردم نیامد اما اینبار تمامِ بوسههای مادرم یادم آمد! (بهرنگ قاسمی) 11
laden 4758 ارسال شده در 5 بهمن، 2012 دغدغه خود را در آغوش بگیر و بخواب هیچ کس آشفتگیات را شانه نخواهد زد این جمع پر از تنهایی است . . . 7
laden 4758 ارسال شده در 5 بهمن، 2012 قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست. چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری… 6
laden 4758 ارسال شده در 6 بهمن، 2012 مـ ـن لـبـخـنـد مـیـزنـم تـا تــو کـمـی گـونـه هـایـم را بـا انـگـشـتـان ِ بـلـنـد و مـردانـه ات لَـمـس کـنـی... و بـگـویـی .... بـه خـنـده ات بـیـمـارم ....!! 7
ارسال های توصیه شده