رفتن به مطلب

هشت تکنیک برای شیره مالی سر رییس!!!


ارسال های توصیه شده

smile_often.jpg

1 ) سعی کنید هنگام تردد در راهروهای اداره همیشه پرونده زیر بغل داشته باشید:

این ترتیب به نظر کارمند سخت کوشی می رسید که قرار است در جلسه مهمی شرکت کند. کسانی که دستخالی این طرف و آن طرف می روند عاطل و باطل به نظر می رسند و تصور عموم از کسانی که "روزنامه" زیر بغل دارند این است که زیر کار در می روند و به جای آن وقت خود را صرف خواندن روزنامه و حل جداولش می کنند.

 

2) برای این که به نظر برسد سرتان شلوغ است از کامپیوتر استفاده کنید:

استفاده از از کامپیوتر درنگاه خیلی از کسانی که چشم شان به شما می افتد مترادف "کار" است در حالی که شما می توانید فرصت را مغتنم شمرده و ایمیل های شخصی و دریافت و ارسال نمایید، چت کنید در مورد موضوعات مورد علاقه خود search کنید، وبلاگ ها و سایت های مورد علاقه خود را نگاه کنید و بدون اینکه ذره ای کار انجام داده باشید حسابی خوش بگذرانید و اگر زمانی توسط رییستان گیر افتادید (که حتما گیر می افتید) بهترین دفاع این است که ادعا کنید در حال یادگیری نرم افزار جدیدی هستید که به نوعی به کارتان مرتبط است.

 

3) میز کارتان را به هم بریزید!:

اطراف خودتان را حسابی با اسناد و جزوات و اوراق پرکنید. در نگاه افراد حجم کاری که دیده می شود مهم است. اگر می دانید قرار است کسی در دفتر کارتان در مورد کارش با شما دیدار داشته باشد اسناد و مدارک مربوط به او را در میان اوراق خود گم و گور کنید و بعد در حضور او دنبالشان بگردید.

 

4) از منشی تلفنی استفاده کنید و حتی المقدرود به تماس ها پاسخ ندهید:

افراد برای این که چیزی به شما بدهند با شما تماس نمی گیرند، آن ها تماس می گیرند تا شما برای آنها کاری انجام دهید و فقط بلدند برای شما دردسر بسازند و این منصفانه نیست!!!!

 

5) ظاهری آشفته و پریشان داشته باشید!:

ظاهر پریشان شما رییس تان را متقاعد می کند که سر شما حسابی شلوغ است

 

6) کاری کنید که به نظر برسد تا دیروقت کار می کنید!:

همیشه دیر دفتر را ترک کنید به خصوص زمانی که رییس تان در اداره است. می توانید از این فرصت برای خواندن مجلات، کتاب ها و سرگرمی های این چنینی که همیشه قصدانجامشان را داشتید ولی فرصت نکرده اید استفاده کنید.

 

7) آه بکشید:

زمانی که افراد زیادی اطرافتان هستند وانمود کنید دارید به سختی کار می کنید و بعد با صدای بلند طوری که همه بشنوند آه بکشید. تصور حجم بالای کاری که دارید انجام می دهید آنها را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

 

8)از الفاظ قلمبه سلمبه استفاده کنید:

اگر چنین واژه هایی بلد نیستید معادل انگلیسی کلمات مرتبط با حوزه کاریتان را پیدا کنید و بخصوص هنگام صحبت کردن با مافوق خود به جای کلمات فارسی از آن ها در جملاتتان استفاده کنید. مهم نیست که او متوجه آن چه می گویید می شود یا خیر، مهم این است که شما تاثیرگذار به نظر می رسید.

 

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 10
لینک به دیدگاه
خودت که مدیر شدی اینارو تکثیر میکنم تو محل کار پخش میکنم:ws3:

اون دوره که مدیر بودم گذشت...:banel_smiley_4: ما به مدیریت وفا نکردیم....:ws28: چی بود همه کار میکردم ...مهندس بودم ..مدیر بودم و.... به اسم مدیر داخلی کارگاه یا کارخونه ...اینبار مدیر شدم بیشتر رو پرستیژم کار میکنم...:ws3:

بعدشم پرسنل من از اینکه من مدیرشون باشم رضایت کامل داشتن...مثلا خواستم دموکراتیک شه ...ولی اصولا این نوع مدیریت اینجا جواب نمیده:ws27:

اما خودم از هیچکدوم تکنیک ها استفاده نکردم:icon_pf (34):

به قول خوشفکر مدیر باید جذبه داشته باشه...:ws28:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
اون دوره که مدیر بودم گذشت...:banel_smiley_4: ما به مدیریت وفا نکردیم....:ws28: چی بود همه کار میکردم ...مهندس بودم ..مدیر بودم و.... به اسم مدیر داخلی کارگاه یا کارخونه ...اینبار مدیر شدم بیشتر رو پرستیژم کار میکنم...:ws3:

بعدشم پرسنل من از اینکه من مدیرشون باشم رضایت کامل داشتن...مثلا خواستم دموکراتیک شه ...ولی اصولا این نوع مدیریت اینجا جواب نمیده:ws27:

اما خودم از هیچکدوم تکنیک ها استفاده نکردم:icon_pf (34):

به قول خوشفکر مدیر باید جذبه داشته باشه...:ws28:

 

جذبه که به سبیله به قول میلاد ، امکاناتشو نداری متاسفانه:ws53:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من تو یه شرکت مدیر آی-تی بودم و بعدش همزمان مدیر داخلی هم شدم.

کارمندام ازم حساب میبردن ، یه بخشنامه داده بودم مرتب کردن میز کار قبل از خروج, مرتب کردن فایل ها تو کامپیوترهای مربوطه هر آخر هفته، یه آئین نامه هم تنظیم کرده بودم برای آراستگی ظاهر.

کسی هم جرات نمیکرد از الفاظ قلمبه سلمبه استفاده کنه ، چون اگه من متوجه حرفش نمی شدم طرف باید دوباره تکرار میکرد، و اگه بازهم نامفهوم بود باید توضیح میداد(مثلا طرف میگفت همونطور که میدونید مهندس .....؛ بعد منم خیلی خونسرد میگفتم : نه نمی دونم میشه این موضوع رو باز کنید و بیشتر توضیح بدید؟)، که معمولا این امر تو محیط شرکت جلوی بقیه بود. این بود که کارمندا تا اونجا که میتونستن فارسی صحبت میکردن.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
من تو یه شرکت مدیر آی-تی بودم و بعدش همزمان مدیر داخلی هم شدم.

کارمندام ازم حساب میبردن ، یه بخشنامه داده بودم مرتب کردن میز کار قبل از خروج, مرتب کردن فایل ها تو کامپیوترهای مربوطه هر آخر هفته، یه آئین نامه هم تنظیم کرده بودم برای آراستگی ظاهر.

کسی هم جرات نمیکرد از الفاظ قلمبه سلمبه استفاده کنه ، چون اگه من متوجه حرفش نمی شدم طرف باید دوباره تکرار میکرد، و اگه بازهم نامفهوم بود باید توضیح میداد(مثلا طرف میگفت همونطور که میدونید مهندس .....؛ بعد منم خیلی خونسرد میگفتم : نه نمی دونم میشه این موضوع رو باز کنید و بیشتر توضیح بدید؟)، که معمولا این امر تو محیط شرکت جلوی بقیه بود. این بود که کارمندا تا اونجا که میتونستن فارسی صحبت میکردن.

 

 

ما یه استاد داشتیم تو این مایه ها :banel_smiley_4: همه به خونش تشنه بودن:icon_razz: ،مخصوصا من :gnugghender:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
ما یه استاد داشتیم تو این مایه ها :banel_smiley_4: همه به خونش تشنه بودن:icon_razz: ،مخصوصا من :gnugghender:

اون اوایل کارمندام میگفتن این از خود راضی کیه که آوردن؟!!! اما بعد از یه مدت حاضر بودن به خاطر من هر کاری بکنن.:w16:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مطمئنی :w02: شاید فریب میدادنت :whistle:

 

آره مطمئنم, آخه یه بار که تو یه موقعیت دشوار گیر کرده بودیم, کارمندام نه تنها از 8صبح تا 8-9 شب میموندن و کارمیکردن تازه روزهای تعطیل هم میومدن, خودشون هم میپرسیدن مهندس شرکت بازه بیایم؟

این برای بقیه مدیرا هم سوال بود, به مدیر عاملمون هم کلی برخورد, که این کارمندا برا حرف اون تره هم خورد نمیکردن تا من گفتم قبول که کردن هیچ, تازه روزهای تعطیل رو هم خودشون بدون اینکه من چیزی بگم, اومدن سرکار, حتی یکی دوتا از آقایونی که مجرد بودن تا 12 شب میموندن و کار میکردن تو اون مدت، تا اینکه خلاصه ما اون پروژه رو خیلی زودتر از تمام احتمالات و محاسباتمون آماده کردیم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
آره مطمئنم, آخه یه بار که تو یه موقعیت دشوار گیر کرده بودیم, کارمندام نه تنها از 8صبح تا 8-9 شب میموندن و کارمیکردن تازه روزهای تعطیل هم میومدن, خودشون هم میپرسیدن مهندس شرکت بازه بیایم؟

این برای بقیه مدیرا هم سوال بود, به مدیر عاملمون هم کلی برخورد, که این کارمندا برا حرف اون تره هم خورد نمیکردن تا من گفتم قبول که کردن هیچ, تازه روزهای تعطیل رو هم خودشون بدون اینکه من چیزی بگم, اومدن سرکار, حتی یکی دوتا از آقایونی که مجرد بودن تا 12 شب میموندن و کار میکردن تو اون مدت، تا اینکه خلاصه ما اون پروژه رو خیلی زودتر از تمام احتمالات و محاسباتمون آماده کردیم.

 

 

:w58:... :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اون دوره که مدیر بودم گذشت...:banel_smiley_4: ما به مدیریت وفا نکردیم....:ws28: چی بود همه کار میکردم ...مهندس بودم ..مدیر بودم و.... به اسم مدیر داخلی کارگاه یا کارخونه ...اینبار مدیر شدم بیشتر رو پرستیژم کار میکنم...:ws3:

بعدشم پرسنل من از اینکه من مدیرشون باشم رضایت کامل داشتن...مثلا خواستم دموکراتیک شه ...ولی اصولا این نوع مدیریت اینجا جواب نمیده:ws27:

اما خودم از هیچکدوم تکنیک ها استفاده نکردم:icon_pf (34):

به قول خوشفکر مدیر باید جذبه داشته باشه...:ws28:

من به شما یه کتاب معرفی میکنم, بخونید میتونه کمک خوبی براتون باشه

رهبری 360 درجه نوشته جان سی مکسول

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...