پاییزان 3604 ارسال شده در 12 آذر، 2012 سلام دوستان نمی دونم این تاپیک الان یا حتی قبلا تو انجمن بوده یا نه در هر صورت بدجوری تو جونم افتاده که اونو بذارم . تو این نوع مشاعره می تونید شعرتون رو با هر حرفی شروع کنید منتها آخرین حرف شعرتون باید با اولین حرف نفر قبلی یکی باشه. خب حالا :آیا کسی هست که مرا یاری دهد؟ خب اول خودم: میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت مجال ما این تنگ مایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت 4
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 12 آذر، 2012 ساده لوحانند که فانوس آبی را از نسیم می ترسانند خون می سوزانم و شعله می کشم می مانم! 2
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2012 دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس... 1
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 19 آذر، 2012 یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند... یعنی واقعا ممنون از این همه توجه من که دیگه شرمنده شدم...:icon_pf (34): عیبی نداره مشاعره خود با خودی هم بد نیست.....
زوپیر71 92 ارسال شده در 26 اسفند، 2012 اگر پند خردمندان به جان و دل نیاموزی جهان آن پند با تلخی بیاموزد تو را روزی
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 26 اسفند، 2012 هنوز مساله ات مرگ و زندگی ست اگر جواب می دهم این جمله سوالی را نهاده ایم قدم از عدم به سوی عدم حیات نام مده فصل انتقالی را
زوپیر71 92 ارسال شده در 26 اسفند، 2012 در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نیی آگه
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 27 اسفند، 2012 در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
زوپیر71 92 ارسال شده در 4 فروردین، 2013 باژگونه(واژگونه)گشت همه رسم های خلق صورت نیکی نژند و محزون شد
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 5 فروردین، 2013 ریزد به دلم نوری چون شور و شر سیلاب فکرم همه غوغا شد از یک نظر سیلاب
mani24 29665 ارسال شده در 9 فروردین، 2013 گفت با این همه از سابقه نومید مشو گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
زوپیر71 92 ارسال شده در 11 فروردین، 2013 داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ هرکجا بیندم از دور کند چهره پرچین و جبین پرآژنگ........... همین الآن دست مادرتان را ببوسید البته بدون غرور
زوپیر71 92 ارسال شده در 11 فروردین، 2013 قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر می کنند فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاین کارخانه ایست که تغییر می کند می خور که شیخ وحافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
پاییزان 3604 مالک ارسال شده در 16 فروردین، 2013 چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
toghgrol 267 ارسال شده در 24 فروردین، 2014 دنیا همه هیچ و خلق عالم همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ عاشقی کز خون دل جام شرابش میدهند/ چشم تر، اشک روان، حال خرابش میدهند
bar☻☻n 5895 ارسال شده در 24 فروردین، 2014 اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل حاصل عشقند و من این نکته می دانم چو شمع 1
toghgrol 267 ارسال شده در 24 فروردین، 2014 اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل حاصل عشقند و من این نکته می دانم چو شمع آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا...از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا... 1
fateh1 15 ارسال شده در 2 خرداد، 2014 ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم وشما افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا 1
زوپیر71 92 ارسال شده در 12 آذر، 2014 جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم ترا ور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا 1
ارسال های توصیه شده