R@M!N 2978 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ روزبه بمانی متولد 7آذرماه 1357 در تهران است. وی در خانواده ای رشد کرد که هیچکدام اهل هنر نبودند ولی به گفته ی خودش علاقه ی زیادی به هنر و هنرمند داشتند. جالب است بدانید او علاقه ی شدیدی به ورزش فوتبال داشت و حتی بطور جدی به این ورزش می پرداخت تا جایی که به تیم ملی جوانان نیز دعوت شد ولی به علت قبول شدن در رشته متالوژی فوتبال را کنار گذاشت و بخاطر این اتفاق هنوز هم افسوس میخورد! بعد از مدتی از این رشته انصراف داد و در رشته ی کامپیوتر گرایش نرم افزار به تحصیل پرداخت ,در اواخر تحصیلش به دلیل علاقهای که به شعر و ادبیات داشت در این رشته نیز قبول شد و هنوز دانشجوی رشته ی ادبیات میباشد! از جزئیات که بگذریم به علاقه ی وی به شعر میرسیم. او از دوران کودکی به شعر علاقه داشت.اولین شعری که خواند و مجذوب شاعرش شد شعر حافظ بود و بعد از او به سعدی روی آورد و این یعنی آغاز ورود او به دنیای شعر با مطالعه ی اشعار کلاسیک شکل گرفت. وقتی بزرگتر شد به اشعار نو گرایش پیدا کرد که منشا این گرایش آشنایی با شاعر "کوچه" یعنی فریدون مشیری بود.وبعدها سهراب و اخوان به علایق وی اضافه شدند. اولین شعرش را در سن 17-18 سالگی نوشت که شعر نو بود .به گفته ی خودش به دلیل دلبستگی هایی که به شاعران شعر نو نظیر سهراب,شاملو و ... داشت در دوره های مختلف اشعاری که می نوشت بسیار شبیه کارهای این شعرا بود . بعد از گذشت حدود یکسال در سن 19سالگی اولین ترانه ی خود را نوشت که ساده بود و پختگی چندانی نداشت اما بسیار بسیار حسی بود. روزبه وجه تشابه ترانه های امروزش با ترانه های اولش را همین حسی بودن کارهایش میداند چون به شدت آدمی احساسی است و معتقد است که ترانه شعری است احساسی که از تکنیک ها در آن باید بطور غریزی استفاده شود! بطور کلی روزبه ترانه سرایی است که احساس در تاروپود ترانه هایش جای گرفته و او را از سایر ترانه سرایان متمایز می کند. نقطه ی اوج فعالیت او در عرصه ی ترانه سرایی همکاری با داریوش بخصوص در آلبوم زیبای "دنیای این روزای من" می باشد. جالب است بدانید که "بهزاد بمانی" نیز خود روزبه است که (به مانند بسیاری از ترانه سراها همچون مونا برزویی که او را در بسیاری از آلبوم های داخلی با نام "سارا برزویی" دیده ایم) از نام مستعار برای اخذ مجوز از وزارت ارشاد استفاده میکند! 13 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۱ اينجا چراغي روشنه هر جا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه هرروز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه جايي كه من تنها شدم شب قبله گاهه آخره اينجا تو اين قطب سكوت كابوس طولاني تره من ماه ميبينم هنوز اين كور سوي روشنه اينقدر سو سو مي زنم شايد يه شب ديدي منو هرجا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه 10 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۱ به نام من ببين تمام من شدي اوج صداي من شدي بت مني شكستمت وقتي خداي من شدي ببين به يك نگاه تو تمام من خراب شد چه كردي با سراب من كه قطره قطره آب شد به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم منو به دست من بكش به نام من گناه كن اگر من اشتباهتم هميشه اشتباه كن نگو به من گناه تو به پاي من حساب نيست كه از تو آرزوي من به جز همين عذاب نيست هنوز مي پرستمت هنوز ماه من تويي هنوز مومنم ببين تنها گناه من تويي به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم 9 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۱ سراب رد پاي تو سراب رد پاي تو كجاي جاده پيدا شد كجا دستاتو گم كردم كه پايان من اينجا شد ؟ كجاي قصه خوابيدي كه من تو گريه بيدارم كه هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهكارم تو با دلتنگياي من تو با اين جاده همدستي تظاهر كن ازم دوري تظاهر مي كنم هستي تو آهنگ سكوت تو به دنبال يه تسكينم صدايي تو جهانم نيست فقط تصوير مي بينم يه حسي از تو در من هست كه مي دونم تو رو دارم واسه برگشتنت هر شب درارو باز ميذارم سراب رد پاي تو كجاي جاده پيدا شد كجا دستاتو گم كردم كه پايان من اينجا شد ؟ كجاي قصه خوابيدي كه من تو گريه بيدارم كه هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهكارم تو با دلتنگياي من تو با اين جاده همدستي تظاهر كن ازم دوري تظاهر مي كنم هستي 8 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۹۱ دنياي اين روزاي من دنياي اين روزاي من هم قد تن پوشم شده انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم در حسرت فرداي تو تقويممو پر مي كنم هر روز اين تنهاييو فردا تصور مي كنم هم سنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست اينجا به جز دوري تو چيزي به من نزديك نيست هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم دنياي اين روزاي من همقد تن پوشم شده انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده دنياي اين روزاي من درگير تنهاييم شده تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده 7 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ سلول بي مرز غربت يه ديواره بين تو و دستام يك فاجعست وقتي تنها تو رو مي خوام غربت يه تعبيره از خواب يك غفلت تصويري از يك كوچ در آخرين قسمت وقتي ازم دوري از سايه مي ترسم حتي من اينجا از همسايه مي ترسم غربت براي من مثل يه تعليقه يك راه طولاني روي لب تيغه اين حس آزادي اينجا نميرزه زندون بي ديوار سلول بي مرزه اين حس آزادي اينجا نميرزه زندون بي ديوار سلول بي مرزه وقتي ازم دوري شب نقطه چين ميشه ديوار اين خونه ديوار چين ميشه وقتي ازم دوري از زندگي سيرم دنيا رو با قلبت اندازه مي گيرم اين حس آزادي اينجا نميرزه زندون بي ديوار سلول بي مرزه غربت يه ديواره بين تو و دستام يك فاجعست وقتي تنها تو رو مي خوام غربت يه تعبيره از خواب يك غفلت تصويري از يك كوچ در آخرين قسمت وقتي ازم دوري از سايه مي ترسم حتي من اينجا از همسايه مي ترسم غربت براي من مثل يه تعليقه يك راه طولاني روي لب تيغه اين حس آزادي اينجا نميرزه زندون بي ديوار سلول بي مرزه اين حس آزادي اينجا نميرزه زندون بي ديوار سلول بي مرزه 7 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ شكنجه گر رو به تو سجده مي كنم دري به كعبه باز نيست بس كه طواف كردمت مرا به حج نياز نيست به هر طرف نظر كنم نماز من نماز نيست مرا به بند مي كشي از اين رهاترم كني زخم نمي زني به من كه مبتلاترم كني از همه توبه مي كنم بلكه تو باورم كني قلب من از صداي تو چه عاشقانه كوك شد تمام پرسه هاي من كنار تو سلوك شد عذاب مي كشم ولي عذاب من گناه نيست وقتي شكنجه گر تويي شكنجه اشتباه نيست قلب من از صداي تو چه عاشقانه كوك شد تمام پرسه هاي من كنار تو سلوك شد عذاب مي كشم ولي عذاب من گناه نيست وقتي شكنجه گر تويي شكنجه اشتباه نيست 7 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۱ من از تو من از تو راه برگشتي ندارم تو از من نبض دنيامو گرفتي تمام جاده ها رودوره كردم تو قبلا رد پاهامو گرفتي من از تو راه برگشتي ندارم به سمت تو سرازيرم هميشه تو مي دوني اگه از من جداشي منم كه سمت تو ميرم هميشه من از تو راه برگشتي ندارم به سمت تو سرازيرم هميشه تو مي دوني اگه از من جداشي منم كه سمت تو ميرم هميشه مسير جاده بازه روبم اما براي دل بريدن از تو ديره كسي كه رفتنو باور نداره اگه مرد سفر باشه نميره من از تو راه برگشتي ندارم به سمت تو سرازيرم هميشه تو مي دوني اگه از من جداشي منم كه سمت تو ميرم هميشه من از تو راه برگشتي ندارم به سمت تو سرازيرم هميشه تو مي دوني اگه از من جداشي منم كه سمت تو ميرم هميشه خودم گفتم يه راه رفتني هست خودم گفتم ولي باور نكردم دارم مي رم كه تو فكرم بموني دارم ميرم دعا كن برنگردم 6 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۱ تابوت خالی به هر تابوت خالی که رسیدی بغل کردیش گفتی بسه برگرد.. آخه تنها واسه تابوت خالی مگه چند سال میشه مادری کرد ؟ یه سنگ خالی و یک عمر با عشق نشستی با یه دریا آب کردی آخه جای منی که زندگیتم چه جوری یه پلاکو خاک کردی ؟ نشستی حقتو از من بگیری نشستی دست و پامو بیارن نشستی بلکه شاید بعد یک عمر یه روزی استخونامو بیارن اگه تنها به دریا دل سپردم ببین پشتم یه دریا مرد مادر یه روزی با من از این سنگر سرد یه لشکر مرد بر میگرده مادر از اون لالایی هایی که نخوندی چشای خیلیارو خواب برده نه طوفانی نه سیلابی نه موجی عجیبه خیلیا رو آب برده یه سنگ خالی و یک عمر با عشق نشستی با یه دریا آب کردی آخه جای منی که زندگیتم چه جوری یه پلاکو خاک کردی ؟ 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۱ باید به توبرگردم نه دست خود من نیست باید به توبرگردم دنیارو نمی دونم من دور تو می گردم با فکر تو می خوابم از فکر تو بیدارم نه دست خود من نیست حسی که بهت دارم امروز منو در یاب امروزکه می تونی تنها به تو حق می دم دنیامو بچرخونی یک ثانیه آتیشی یک ثانیه بارونی اینقدر ازت دیدم دریارو بسوزونی خورشیدو بکش سمتت تو این شب تکراری دنیارو نمی دونم ولی تو جاذبشو داری 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۱ مدارا نشستم کنارت عذابم بدی عذابم بدی، من مدارا کنم کنارم پرستیدنو حس کنی کنارت خدا رو تماشا کنم! نشستم ببینم کیم پیشِ تو منی که زمین و زمانم تویی بگی تا کجایِ جهان با منی منی که تمام جهانم تویی ببین اسمتو تا صدا میکنم تورو از یه دنیا جدا میکنم منو زیر تیغ سکوتت نکش دارم زندگیمو صدا میکنم کنارم بشین و عذابم بده همین بودن تو نیاز منه دارم روز و شب زمزمت میکنم صدا کردن تو آغازه منه 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۱ مردونه تمومشکن مردونه تمومش کن من طاقتشو دارم هر بار ترحم بود اینبار نمیذارم با عشق برو وقتی با عشق نمیمونی مردونه تمومش کن وقتی که نمیتونی تو میری میمونی این معنی رفتن نیست اینبار تمومش کن تا وسوسه با من نیست باید یه نفر از ما از خاطره ها رد شه من یا تو نمیدونم باید یه نفر بد شه من پیش تو آرومم تو پیش من آشوبی انقدر به من بد کن باور نکنم خوبی 4 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۱ بن بست به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه هنوزم بیـن ما شاید یه حـس تـازه پیدا شه یه راهی روبه من واکن تو این بیراههى بنبست یه کاری کن برای ما اگه ما ای هنوزم هست به من چیزی بگو از عشق از این حالی که من دارم من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم تو هم شاید شبیه من تو این بـرزخ گرفتاری تو هم شاید نمیدونی چه احساسی به من داری گریزی جز شکستن نیست منم مثل تو میدونم نگو بـاید بریـد از عشق نه میتونی نه میتونم 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۱ بازی عوض شده این دوستانی که دم از جنگ میزنند از تیرهای نخورده چرا لنگ میزنند هم سفره های خلوت آن روزها ببین این روزها چه ساده به هم انگ میزنند هر فصل از وحشت رسوا شدن هنوز مارا به رنگ جماعتشان رنگ میزنند یوسف به بدنامی خود اعتراف کن کز هر طرف به پیرهنت چنگ میزنند بازی عوض شده وهمان هم قطارها از داخل قطار به ما سنگ میزنند بیهوده دل مبند بر این تخت روی آب روزی تمام اسکله ها زنگ میزنند 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۱ بن بست به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه هنوزم بیـن ما شاید یه حـس تـازه پیدا شه یه راهی روبه من واکن تو این بیراههى بنبست یه کاری کن برای ما اگه ما ای هنوزم هست به من چیزی بگو از عشق از این حالی که من دارم من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم تو هم شاید شبیه من تو این بـرزخ گرفتاری تو هم شاید نمیدونی چه احساسی به من داری گریزی جز شکستن نیست منم مثل تو میدونم نگو بـاید بریـد از عشق نه میتونی نه میتونم 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ چی می خوای؟ تو ازم چي مي خواي كه نفس ميگيري ما به هم دل داديم چيو پسميگيري تو ازم چي مي خواي كه پري از رفتن چي كلافت كرده كه نداري بامن تو حواست پرته تو كنارم سردي توي آغوش من پيه كيميگردي به خودت شك كردي گم شدي ترسيدي چي عذابت ميده از خودت چيديدي من بهونت بودم پشت هر ويروني بين ما چيزي نيست خودتمميدوني با خودت يا بي تو منو با كي ميخواي از خودت مي پرسم تو ازم چي ميخواي 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۱ انتظار من و انتظار و کابوس تنهایی .. من و حس اینکه هر لحظه اینجایی دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم .. تو رو هر طرف رو میکنم میبینم نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی .. تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی اگه این بهارم بر نگردی خونه .. دیگه چیزی از من یادت نمیمونه منو رها کن از این فکر تنهایی .. تو نرفتی .. نه ! تو هنوزم اینجایی دارم از خودم با فکر تو رد میشم .. دارم عاشقی رو با تو بلد میشم 5 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ عذاب عذابم بده بگو بدون تو من کیم ببین منو فقط به یک عذاب از تو راضیم هجوم عشق تو که روبه من کم نمیکنی عذابم بده تو که خلاصم نمیکنی قلبم کنار حست خوشه این حس یه شب منو میکشه بغض شبام از اینه هر روز من همینه اسمت ادامه من شده مثل نفس کشیدن شده این حس از تو گفتن این بغض هرشب من حس تو شبا میپیچه دور تنم عطرتو تا کی تو اتاقم بزنم مثل من با درد تو میساز تنم مثل تو هر شب پر خالی شدنم قلبم کنار حست خوشه این حس یه شب منو میکشه بغض شبام از اینه هر روز من همینه اسمت ادامه من شده مثل نفس کشیدن شده این حس از تو گفتن این بغض هرشب من 4 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۱ مثل یک کابوس مثل یک کابوس مارا به رویا می بری پشت ردت تا کجا مارا به هر جا می بری باز هم دعوت به طوفان کن مرا اما بدان من دلم دریاست دریا را به دریا می بری من شبیه یوسفم راه سقوطم چاه نیست چون بیندازی مرا در چاه بالا می بری دل خوشم گر دل به غیر از من به هرکس باختی بردنی هارا فقط از سینه ما می بری با همان یک حرکت اول نگاهم مات بود ماتم از اینکه پس از یک عمر حالا می بری مثل یک کابوس مارا به رویا می بری پشت ردت تا کجا مارا به هر جا می بری 2 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ بچه تو به من احتیاج داری ومن خستم از تو بفهم درکم کن فکر نکن که دست و پاتو میبندم تو خودت مرد باش ترکم کن دیگه این عشق نیست دیوونه وقتی قلبت برام نمیلرزه چشمتو رو به هردمون واکن این یه عادت چقدر می ارزه هی نگو با تو من عوض میشم نگو میشه به عشق برگردم جلوی کی دروغ می بافی بچه من با تو زندگی کردم هر دوتامون مثل یه کوه یخیم همچی بین ما دوتا سرده به دلت شک نکن عزیزه دلم دیگه اون عشق برنمیگرده خودتم باورت نمیشه ولی بی منم میشه قصه رو سر کرد وقتی عادت کنی به تنهایی خیلی چیزارو میشه باور کرد هی نگو با تو من عوض میشم نگو میشه به عشق برگردم جلوی کی دروغ می بافی بچه من با تو زندگی کردم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده