سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ زيگموند فرويد (1939- 1856) پدر روانکاوي، اختلال پارانويا را خاص روشنفکران مي داند و مي گويد: «بيماران پارانويا که عموماً افراد مجرد و از زمره روشنفکران اند، از شک و بدگماني خود رنج مي برند، از دشمنان خيالي وحشت دارند و براي مبارزه با آنان، تلاش و وسايل بکر و بديعي ابداع مي کنند.» ناگفته پيداست اين مفهوم فرويد را نمي توان به تمام گروه روشنفکري تعميم داد و از طرف ديگر نيز نمي توان مصاديق بارز رفتار پارانوئيدي را در کثيري از روشنفکران و سردمداران افکار بلند بشري ناديده گرفت. اينجاست که با صرف نظر Normal 0 false false false EN-US X-NONE FAاز مفهوم «بيماري» که به نوعي اختلال رواني آن هم به تنها تعداد کمي از افراد جوامع اشاره دارد، مي توان با تعديل اين مهم، آن را به تمامي افراد بشري تعميم داد و آن را امر طبيعي دانست، چرا که سوءظن در حد کوچکي لازمه تعامل و تصميم گيري درست است. ثانياً پارانويا را جزء اجتناب ناپذير انديشه صاحبان افکار بلند و انتزاعي نگر به شمار آورد تا ضمن صحه گذاشتن بر اين فرض فرويد، منظور او را به درستي فهميد. از اين رو با مراجعه به زندگينامه روشنفکران و نفوذ در لايه هاي زيرين و پنهاني زندگي و افکار آنان، شايد به جرات بتوان گفت افرادي همچون گاليله، ژان ژاک روسو، نيچه، شوپنهاور، کافکا، همينگوي، تولستوي، فرويد و ... اگرچه از اختلال شخصيت پارانوئيدي به دور بوده اند ليکن انديشه هاي پارانوئيدي داشته اند و آن را در گفته ها و نوشته هاي خود تصوير کرده اند. شايد فرويد به اين دليل پارانويا را درباره روشنفکران مطرح مي کند که روشنفکران افرادي هستند که قدم به مناطق ممنوعه مي گذارند، به مطلق ترديد دارند، به مقدسات حمله ور مي شوند، از تابوها عبور مي کنند، عليه حکومت مي شورند، جانب محرومان و رنجديدگان را مي گيرند و نه تنها از برخورداران قدرت و ثروت طرفداري نمي کنند، بلکه استبداد و ديکتاتوري را به چالش مي خوانند که بازخورد اين امر سبب شکل گيري «توهم توطئه» در آنان مي شود و براي خنثي کردن توطئه هاي دشمن فرضي به واکنش هاي پارانوئيدي پناه مي برند تا از اين مجرا امنيت رواني خود را بازيابند. گاليله در يک اقدام نمادين «کاپرا را به سرقت ادبي متهم مي کند و تا محکوم کردن او به وسيله مقامات پادوا پيش مي رود... در ونيز هجونامه يي بر ضد کاپرا منتشر مي کند.» علاوه بر آن قاطعيت و اصرار او در راه ابراز عقايدش و واژگوني اصول فکري دانشمندان پيشين، سبب شد هم عصرانش «تکبر» و «جاه طلبي بيهوده» را نيروي محرک اعمال و نظرات او بدانند. ژان ژاک روسو که خود را دوستدار بشريت مي دانست و انرژي فکري - رواني خود را صرف آزادي انسان از قيد و بندهاي طبيعي و ماوراء طبيعي کرد، با انتشار کتاب «اميل» به جرم فتنه جويي و اغتشاش گري عليه مذهب کاتوليک، کتابش را آتش زدند و خود او تا چندي متواري بود و به قول سيمون دوبووار: «روسو از هذيان تحت آزار و تعقيب بودن رنج مي برد و در آخر از آن خسته شد و به خوف اينکه نقشه هايي بر ضد وي در کار است، پايان داد. او اين کار را با تمجيد از خود عملي ساخت که اين نيز شکلي از اختلال دماغي است. ولي اين وضع آرامش وي را فراهم آورد.»نيچه به محض اينکه معشوقش او را قال گذاشت، به جنون روي آورد و به زنان بدبين شد. عليه آنان مطلب نوشت و تا آخر عمر از آنها واهمه داشت. شوپنهاور و مادرش عليه همديگر نامه هاي توهين آميز مي نوشتند و همديگر را به باد دشنام و ناسزا مي گرفتند.کافکا يک روز صبح از خواب برخاست، احساس مي کرد «محاکمه» خواهد شد و بايست در دادگاه حاضر شود. همينگوي «پس از معالجه هاي گوناگون براي افسردگي و پارانويا، بهترين تفنگ دولول شکاري انگليسي خود را برداشت، دو فشنگ در آن گذاشت و جمجمه خويش را متلاشي ساخت.» تولستوي دچار هذيان عظمت شد و خود را «برادر بزرگ خداوند» برشمرد و حتي خود فرويد از پارانويا در امان نبود. همانندسازي او با موسي که نشان از داعيه پيامبري او بود، اين باور را در او ايجاد کرده بود که به سان موسي مي تواند وعده دهنده «ارض موعود» باشد و بشريت را زير سلطه فکري خود گرد آورد. اين نگرش او از اين شعارش در کتاب «تعبير رويا» که «اگر نتوانم آسمان را مطيع سازم، جهنم را زير و رو خواهم کرد.» به آساني قابل درک است و آن هنگام که اوج مخالفت ها عليه او برپا شده بود در نامه يي به «فرنتسي» چنين نوشت: «امکان دارد بعد از آنکه اين همه سرود تدفين بيهوده بر سر ما نواخته شده است، اين بار ما واقعاً دفن شويم، اين مساله به ميزان زيادي سرنوشت شخصي ما را تغيير خواهد داد ولي تغييري در سرنوشت دانش ما ايجاد نخواهد کرد، ما حقيقت را در تملک خود داريم.» روشنفکر بسته به متدولوژي که دارد اغلب رگه يي از پارانويا جزء جدايي ناپذير شخصيت و انديشه او است چرا که او ارزشي بيش از حد براي خود قائل است، اعتقادات ديگران را به چالش مي برد، گاهي مواقع قضاوتي خشک و يکجانبه دارد، به طرزي ديوانه وار از يک موضوع دفاع مي کند يا به رد ديگري مي پردازد و علاقه مند به تحليل و تفسير است. بيش از افراد عادي از حساسيت، زودرنجي، شکاکي، بدبيني و يک دندگي بهره مند است و چه بسا همين ويژگي ها و حالت هاي متفاوت است که موجب شکل گيري انديشه هاي عميق در او مي شود. بدين ترتيب شخصيت روشنفکر تا حدي به انقباض مي گرايد. چانه زن و اهل بگومگو مي شود، وضع موجود را بهتر از آنچه هست، مي خواهد، خود را يگانه و منحصر به فرد مي داند، در برابر دنياي بيرون حالت دفاع به خود مي گيرد و گاهي دوستان نزديک خود را نيز در شمار دشمنان سرسخت قلمداد مي کند. روشنفکر بلندپرواز و خودبزرگ بين است. از اين رو همواره يک گرايش ناهشيار به اصلاح گرايي و ايجاد رفرم دارد، ادعاي عظمت و جاودانگي مي کند، خود را داناي کل مي داند که بايد معلم اخلاق ديگران باشد، هميشه به دنبال نقص زدايي از کار ديگران است در حالي که نقايص خود از نظرش دور مي ماند و خود را صاحب رسالت و ماموريت براي تحول و دگرگوني وضع موجود و نجات بشريت از چالش ها مي داند. خلاصه اينکه چون روشنفکر به طور فطري موجودي معترض است، اعتراض پايان ناپذير او سبب مي شود مدام در معرض بي مهري و تهديد باشد و به ويژه مورد هجوم و آزار حاکمان و صاحبان قدرت، ثروت و دانش قرار بگيرد. از اين رو روشنفکر يا از حکومت وحشت دارد و از چوبه دار مي هراسد يا از هم طبقه هايش و از اينکه در صدد تخريب و حذف او برآيند و از گردونه رقابت بيرونش کنند. گاهي پارانوياي روشنفکر فلسفي است. روشنفکر گمان آن دارد که توسط نيروهاي نامرئي و ماوراء طبيعي معدوم شود و در قبضه انهدام خدايان قهار محو شود يا به سان «پرومته» در زنجير خدايان گرفتار شده يا همچون سيزيف، به انجام کار بيهوده و بي اميد گماشته شود. پارانویا نامی که روانشناسان برعشق یکطرفه می گذارند در ادبیات ما داستانها و قصه های فراوانی در باره عشق های یک طرفه یا فرهاد وار نقل شده است. روانشناسان این حالت را بیش از آنکه نوعی عشق بنامند آن را نوعی بیماری روانی به نام "پارانویا" می دانند. عشق های یک طرفه نوعی بیماری روانی محسوب می شود. در برخی موارد اشخاصی وجود دارند که دیوانه وار به کسی علاقه مند هستند و تصور می کنند که آن شخص نیز آنها را دوست دارد. اما اینها تنها در مخیله او وجود دارد زیرا در مواقعی ممکن است شخص دیگر یا او را دوست نداشته باشد و یا در مواقعی حتی او را نشناسد! این حالت نوعی بیماری پارا نویید است این نوعی جنون عاشقی است. این حالت حالت عادی و معمولی نیست زیرا در حالت عادی اگرکسی به شخص دیگر علاقه مند شود ولی بداند که عشق و علاقه اش یک طرفه است بی شک از آن عشق دست بر می دارد. ولی زمانی که شخص دچار پارا نویید باشد از این عشق یک طرفه دست بر نمی دارد واژه علمی که به این نوع بیماری "عشق بی وصال "گفته می شود. بسیاری از روانکاوها معتقد هستند که عشق و تنفر دو روی یک سکه هستند. زمانی که عاشق به معشوقش می رسد همه چیز می تواند ختم به خیر شود اما اگر این اتفاق صورت نگیرد ممکن است با بوجود آمدن بی وفایی و خشم کار منجر به تنفر می شود و در این شرایط قسمت دیگر عشق خودنمایی نمی کند.البته در رسیدن به معشوق هم ممکن است بعد از وصال در اثر اختلافات ،عشق از بین برودو تبدیل به نفرت شود. در بیماری پارانویید هزیانی بارزوسازمان یافته وجود دارد.زیرا فرد حرف ها و باورهایی دارد که کاملاً اشتباه است. به عنوان مثال از علاقه به فردی سخن به میان می آورد و معتقد است که آن فرد هم به او علاقه مند است اما به علت کم رویی آن را بیان نمی کند. و یا اینکه فرصت ابراز آن را نکرده است. 5 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ به طور کلی و با استفاده بی قید و شرط از اصطلاح پارانویا، میتوانیم بگوییم توهمات پارانویید میتوانند شامل مواردی چون اینکه شخص تصور میکند تحت تعقیب است، مسموم شده است یا شخصی بسیار مهم (مانند یک شخصیت سینمایی، سیاسی یا ورزشی)، دورادور عاشق اوست. چنین توهماتی به عنوان جنون جنسی نیز شناخته میشوند.توهمات پارانویید معمول دیگر شامل این باور است که شخص خود را مبتلا به بیماریی تخیلی یا آلودگی انگلی میداند، یا اینکه باور دارد ماموریتی ویژه داشته و یا اینکه برگزیده خداوند است، یا اینکه اعمال وی توسط نیرویی خارجی کنترل میشود. بسیاری از حکام مستبد، به پارانویا مبتلا بوده اند. برای مثال استالین (Stalin) نمونه بارزی از شخص پارانویید بوده است. این مورد میتواند سوال خوبی را به وجود بیاورد که در مورد استالین، در واقع دشمنان زیاد او توهم نبودند.همچنین صدام حسین حاکم مستبد عراق نیز بعلت داشتن بیماری روانی پارانویا رنج میبرد به همین علت با توهم سوء ظن که از طرف دامادش احساس می کرد دستور قتل او را داد. اشخاصی با خصوصیات زیر بیشتر پارانویایی هستند1-حساسیت بیش از اندازهافرادی که به پارانویا مبتلا هستند معمولا بیش از اندازه به هشدارها و اخطارها توجه می کنند. آنها انتقاد را به سختی قبول می کنند، همیشه در حالت تدافعی به سر می برند، و افراد ستیزه جویی هستند. 2-آرام و کناره گیر هستندافراد پارانویایی تا آنجایی که امکان داشته باشد خود را از سایر افراد جامعه جدا می کنند. زمانی که در یک جمع قرار می گیرند سعی می کنند در گوشه ای آرام بنشینند تا مبادا کسی متوجه حضور آنها شود. چهره های آنها معمولا سرد و بیروح است و هیچ نوع احساسی از خود نشان نمی دهند. 3-اختلال در افکار و تخیلاتاین افراد به ندرت افکار درست را قبول می کنند، تصورات خود را با هیچ کس در میان نمی گذارند، به آسانی تغییر نمی کنند و قابل اصلاح نمی باشند. این نوع پارانویا از نوع قبلی حادتر است و شخص را ناتوان تر و ضعیف تر می کند. در این شرایط 5 نوع از اوهام پوچ وجود دارد که آنها را رها نمی کند 4-زجر و عذابافرادی که دارای اختلالات هویتی هستند تصور می کنند که هم قطارانشان آنها را به تمسخر می گیرند اما کسانی که دچار اختلات افکار و تخیلات هستند تصور می کنند که تمام دنیا برای آزار و اذیت آنها بسیج شده اند و قصد شکنجه دادنشان را دارند. 5-حسادتباید اعتراف کرد این نوع از اوهام بیشتر در خانم ها بروز می کند تا آقایون، البته نمونه هایی نیز وجود دارد که در آن مردها دچار رشک و حسد می شوند و همگان را مورد اتهام قرار می دهند. 6-اوهام شهوانیاین دسته از افراد تصور می کنند که عاشق کسی شده اند که فرا انسانی است و دارای خصوصیاتی است که هیچ یک از انسان های دیگر دارای آن ویژگی های خاص نمی باشند. 7-خودبزرگ بینیخوب، شاید همه ما چنین احساسی را حداقل یک یا دوبار در طول زندگی خود تجربه کرده باشیم (پس شاید نام اختلال در وهم و خیال را نتوان بر روی آن گذاشت.) افرادی هستند که با جدیت تمام تصور می کنند که دارای قدرت های باورنکردنی هستند و بر روی افراد دیگر سلطه دارند (می توانند بیماران را شفا دهند، صلح ایجاد کنند، بر کشوری حکمفرمایی کننند و غیره..) 8-اوهام جسمانینام دیگر این مشکل روانی مالیخولیا است. این دسته از افراد تصور می کنند که در بدن و یا سلامت جسمانی آنها همواره مشکلاتی وجود دارد. آنها حتی اگر از سلامت کامل نیز برخوردار باشند باز هم این تصور غلط دست از سر آنها بر نمی دارد. 9-اسکیزوفرنیاین افراد همواره دچار توهم بوده و دارای افکار عجیب و غریبی می باشند. در افکار خود همیشه یک موضوع شخصی را دنبال می کنند. آنها اصواتی را می شنوند که به گوش دیگران نمی رسد و اعتقاد دارند که کسی افکارشان را کنترل می کند و یا از طریق رسانه های گروهی به گوش همه می رسد. پس از گذشت زمان اندکی آنها زندانی ذهنشان می شوند که می تواند منجر به بروز سایر بیماری های روانی در شخص شود.بعضی از افراد بیش از سایرین در معرض ابتلا به پارانویا قرار دارند. افرادی که در محیط هایی با فشار و استرس بالا زندگی می کنند و یا مشغول به کار هستند بیش از دیگران دچار بدگمانی و سوء ظن می شوند. این فراد شامل مهاجرین، گروه های اقلیت، اسیران جنگی، سربازها، کارگاه های پلیس، سیاستمداران، وکلا و آموزگاران می باشد. البته باید توجه داشت که ممکن است پارانویا به دلیل عوامل وراثتی بروز کند و تشویش و استرس تنها به عنوان جرقه آن باشند. 4 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ درمان پارانویا برای درمان این مشکل دو نوع مداوای مختلف وجود دارد:یکی معالجه از طریق مصرف دارو (مصرف آنتی سایکوتیک) می باشد. اگر شخصی را می شناسید که دچار این بیماری است بهتر است تا زمانیکه مطمئن نشده اید که آنها قرص خود را بلعیده اند ترکشان نکنید، زیرا در بسیاری از موارد قرص را در گوشه دهان خود پنهان می کنند و زمانی که آنها را ترک کردید دارو را به بیرون از دهان خود پرتاب می کنند.آیا تصور می کنید که این بیماری تنها برای "دیگران" اتفاق می افتد. این بیماری ممکن است در هر زمانی برای هر کسی روی دهد. نکته مهم این است که بتوانید مشکل را پیش از اینکه غیر قابل بررسی گردد، تشخیص دهید. هیچ موقع برای کمک خواستن دیر نیست به ویژه از خانواده و دوستان. آنها در سخت ترین شرایط در کنار شما باقی می مانده و از شما حمایت می کنند. و اما روش دوم برای درمان پارانویا بیش از هرچیز با رفتار درمانی (behavior therapy) انجام میشود که هدف آن کاستن از حساسیتهای فرد مبتلا، نسبت به انتقادها و همچنین تقویت تواناییهای اجتماعی او است. سر و کار داشتن با افراد پارانیید بسیار مشکل است زیرا بسیار زودرنج هستند و رفتارشان معمولا خصمانه است و از نظر احساسی بسیار بسته و نسبت به هر فعالیتی بی میل هستند. به همین دلیل، درمان این مشکل، از پیشرفت کندی برخوردار است.برای درمان این افراد باید کوشش شود که در ابتدا چرخه شک و تردید او شکسته شود و او با تمرینهای آرامش بخش و روشهای کنترل اضطراب، از حالت انزوا خارج شود و کمکم با کمک پزشک و اطرافیان خود، تغییراتی اساسی در رفتارهای خود به وجود آورد. 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ «پارانویا» اصطلاحی است که توسط متخصصان سلامت روان برای توصیف سوءظن (یا عدم اعتماد) بهکار برده شده است که در مکالمههای روزمره و اغلب در مواقع عصبانیت، بهطور ناشایستی استفاده میشود. سوءظن ساده، «پارانویا» نیست. «پارانویا» میتواند خفیف باشد و شخصی که تحت تأثیر آن قرارگرفته، ممکن است عملکرد بهنسبت خوبی در جامعه داشته باشد، همچنین میتواند شدید باشد و فرد را درمانده سازد. انواع «پارانویا» میتواند به سه دستهی عمده تقسیمبندی شود: الف) اختلال شخصیت پارانوئید «فرهاد» در یک ادارهی بزرگ مشغول به کار است. هنگامی که دیگر همکاران، ترفیع دریافت میکنند، او احساس میکند رئیس، برنامهای برای او دارد و هیچگاه ارزشی برایش قائل نیست. او اطمینان دارد که همکارانش مهارتهای او را دستکم میگیرند. هنگامی که دیگران مشغول صرف چای هستند، به آنان خیره میشود چراکه فکر میکند آنان وقتشان را صرف صحبت کردن دربارهی او میکنند. اگر ببیند گروهی از افراد در حال خندیدن هستند، تصور میکند او را مسخره میکنند و بیشتر وقتش را به فکر کردن دربارهی بدرفتارهایی که به او کردهاند، صرفمیکند. این عمل، او را رنج میدهد، رئیس به او میگوید که یا باید خودش را اصلاح کند و یا در سمت پایینتری ایفای نقش نماید. این موضوع، سوءظن «فرهاد» را بهطور کامل تقویت کرده است. او در مدت کمتر از هفت سال، ششبار شغلش را عوض کرده است. فرهاد «اختلال شخصیت پارانوئید» دارد. ب) اختلال هذیانی پارانوئید هذیانها بهطور اساسی باورهای بازدارندهای هستند که غیرواقعی میباشند. در اختلالهای هذیانی، اغلب پنجزمینهی هذیانی دیده میشود، در بعضی افراد، بیش از یکی از این زمینهها وجود دارد. «احمد» یک تایپیست باکیفیت و کارآمد است. کارفرما و همکارانش به ارزش نقش او در اداره واقفاند اما او هر شب نامههایی به مقامات عالیمرتبهی کشوری مینویسد. او احساس میکند خداوند به روح او نور داده است تا بیماران سرطانی را شفا بدهد و میخواهد یک مرکز درمانی بزرگ راه بیندازد و بهوسیلهی آن، تمام بیمارانش را مداوا کند تا همهی دنیا بدانند که او راست میگفته است. خیلی از نامههای او بیجواب میمانند و یا جواب رد دریافت میکنند که فقط این احساس را به او میدهند که هیچکس نمیتواند بفهمد که اگر تنها یک فرصت به او بدهند، او قادر خواهد بود بیماران سرطانی را نجات ببخشد. هنگامی که یکی از نامههای او که برای مقام رسمی نوشته است، پاسخ منفی میگیرد، او اطمینان دارد که آن مقام اداری، دانش و توانایی او را نادیده گرفته است. گاهیوقتها دچار ناامیدی میشود از اینکه جهانیان هرگز نمیدانند که او چه اندازه فوقالعاده و شگفتانگیز است اما با این حال، دستبردار نیست و از نوشتههایش بهطور دقیق محافظت میکند. «احمد» از اختلال «هذیان بزرگمنشی» رنج میبرد. بیشترین هذیان معمول در اختلال هذیانی، از نوع آزار و اذیت است. افراد مبتلا به این نوع اختلال، معتقدند که دیگران درصدد مسموم کردن و داروخوراندن به آنان هستند، توطئههایی برای از بین بردن آبرو و اعتبار آنان به راه انداخته و یا حتی درصددند که آنان را به قتل برسانند. آنان بعضی مواقع به قصد اصلاح کردن بیعدالتیهای تصوری، دست به دادخواهی میزنند. نوع دیگری از هذیان که رایجتر است، «هذیان حسادت» میباشد. هرگاه همسر این افراد تأخیری هرچند کوتاه در آمدن به خانه داشته باشند، آنرا به بیوفایی و بدقولی همسرشان نسبت میدهند. در «هذیان شهوانی»، فرد بهطور خیالی تصور میکند افراد دارای مقام بالا یا اشخاصی که شهرت همگانی دارند، او را دوست دارند. افراد با هذیانهای شهوانی، اغلب افراد مشهور را بهخاطر نامههای بیشمار، گفتوگوهای تلفنی، ملاقات و دزدکی تعقیب کردن، بهستوه میآورند. افراد دارای «هذیان عظمت» احساس میکنند یک نیروی ویژه به آنان اعطا شده و اگر آنان اجازه داشته باشند که این نیروها را بهکار گیرند، میتوانند بیماریها را علاج کنند، فقر و تنگدستی را از بین ببرند، صلح را در جهان برقرار سازند و یا شاهکاری فوقالعاده انجام دهند. افراد دارای «هذیانهای جسمانی»، متقاعد شدهاند که چیزهای بسیار بدی در بدن آنان وجود دارد که بوهای نادلپذیری به بیرون منتشر میکند. آنان بهدلیل این قبیل هذیانها، تمایل به کنارهگیری از افراد جامعه دارند. پژوهشهای نظاممندی در این رابطه که افراد دارای اختلال هذیانی برای دیگران خطرناک هستند یا نه، صورتنگرفته است اما تجربیات بالینی نشان دادهاند که اینقبیل اشخاص، بهندرت گرایش به آدمکشی دارند. بیماران هذیانی بهطور عموم، افراد خشمگینی هستند و با اینحال، همهچیز را بهعنوان تهدید تلقی میکنند و در موارد نادری از خود خشونت نشان میدهند. قربانیان آنان بهطور معمول، افرادی هستند که ناخواسته توسط نقشههای هذیانی آنان غافلگیر میشوند. بیشترین خطر افراد مبتلا به اختلالات هذیانی، متوجه همسرشان میباشد. ج) اسکیزوفرنی پارانوئید (روانگسیختگی، روانپریشی) «محسن» تمایل چندانی به دانشگاه رفتن نداشت و به گرفتن دیپلم و رفتن بر سر یک شغل قانع بود اما هنگامی که دریافت برای رسیدن به اهدافش، نیاز به تحصیلات عالی دارد، برای تحصیل در نزدیکترین دانشگاه اقدام نمود. خانهای را بههمراه چند جوان دیگر اجاره کرد و تحصیلاتش را بهدرستی بهانجام میرساند. «محسن» در حدود پایان سال دوم، از غذاخوردن با دیگران، خودداری میکرد و فقط غذای کنسروشده میخورد تا از مسمومنشدن خودش اطمینان حاصل کند. هنگامی که احساس کرد هماتاقیهایش درصددند که اتاقش را با گاز، آلوده کنند، از دانشگاه ترک تحصیل کرد و به خانه برگشت. در خانه، اتاقش را بهطور کامل تمیز میکرد و در آنرا قفل مینمود تا پدر و مادرش نتوانند وارد شده و آنجا را آلوده کنند. یک قابلمهی برقی خریده بود و تمام غذاهایش را در آن درست میکرد. اگر مادرش او را وادار میکرد که به همراه خانواده غذا بخورد، مادرش را متهم میکرد که میخواسته او را مسموم کند. درنهایت، پدر و مادرش موفق شدند او را متقاعد کنند که به دیدن یک روانپزشک برود. اختلال او بهعنوان «اسکیزوفرنی» از نوع پارانویا تشخیص داده شد. «محسن» با تجویز دارو و درمان فردی و گروهی، بهاندازهی کافی بهبود پیدا کرد. افراد دارای «اسکیزوفرنی پارانوئید» بهطور عموم، هذیانها و توهمات نامأنوس شدید و بهطور تقریبی در یک زمینهی خاص دارند، بعضی مواقع صداهایی میشنوند که دیگران قادر به شنیدن آنها نیستند. 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ علتهای پارانوئید ژنتیک (ارث یا وراثت): تحقیقات اندکی دربارهی نقش وراثت در پیدایش «پارانوئید» صورتگرفته است. بعضی مطالعات نشان دادهاند که وقتی یکی از دوقلوهای یکتخمکیِ همسانِ مبتلا به اسکیزوفرنی، علائم پارانوئید از خود نشانمیدهد، دیگری نیز بهطور معمول چنین است. تحقیقات اخیر نشان دادهاند که اختلالهای پارانوئید در افراد مبتلا به «اسکیزوفرنی» نسبت به عموم جامعه، متداولتر است. زیستشیمی: مصرف داروهایی نظیر آمفتامینها، کوکائین، ماریجوانا، pcp، lsd یا دیگر محرکها و ترکیبات روانگردان، ممکن است به علائمی از تفکر یا رفتار پارانوئیدی منجر شوند. بیماران دارای اختلالهای ذهنی شدید نظیر «اسکیزوفرنی پارانوئید» ممکن است در اثر مصرف این داروها، علائم وخیمتری پیدا کنند. استرس: بعضی از دانشمندان معتقدند «پارانویا» ممکن است واکنشی در برابر سطوح بالایی از فشار زندگی باشد. نکتهای که از این عقیده حمایت میکند، مشاهدهی این وضعیت است که «پارانویا» بیشتر در میان مهاجران، اسیران و زندانیان جنگی و افرادی که متحمل فشارهای شدید هستند، شایع میباشد. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده