رفتن به مطلب

داستان کوتاه گربه شیطون


Mr.101

ارسال های توصیه شده

[h=1]یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.

وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.

این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.....

 

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و

رودخانه و. .

خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.

 

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: " اون

گربه کره خر خونس؟" زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!![/h]

  • Like 10
لینک به دیدگاه

:ws3:این خوبه!!! یه خونواده روسی یه گربه داشتن، اینا مهاجرت میکنن میرن اکراین! گربه رو نمیبرن با خودشون!

بعد یه سال گربهه دم در خونست تو اکراین!!!

نمیدونم کی بهش آدرس داده؟!!!:whistle:

داستانش واقعیه ولی تو کشور و ملیتش کمی شک دارم:ws52:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...