spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ جهانی شدن و پست مدرنیسم اگر بخواهیم رابطه بین جهانی شدن و پست مدرنیسم را بیان کنیم، احتمالاً منطقی ترین روش نوعی مقایسه ارزش های پست مدرنیسم با فرآیند جهانی شدن است. در این راستا در ابتدا به صورت اجمالی وجوه مشترک آرای نظریه پردازان پست مدرن درخصوص جهانی شدن مطرح می شود، و در قدم بعدی نوعی مقایسه ارزش های پست مدرن با فرآیند جهانی شدن به عمل می آید. بر اساس آرای مطروحه در این قسمت می توان این گونه مطرح کرد که جدا از نگاه بدبینانه یا خوشبینانه هر کدام از اندیشمندان پست مدرن به جهانی شدن وجوه مشترکی بین این تعاریف گوناگون وجود دارد که عبارتند از؛ ۱) غالباً در تعریف مفهوم واژه جهانی شدن، فشردگی شدید زمان مکان مورد قبول کلیه صاحب نظران پست مدرن است. آنها معتقدند روند کنونی جهانی شدن در دوران پست مدرن به حداقلی خود رسیده است. ۲) این نظریه پردازان عموماً از یک چارچوب مارکسیستی برای توضیح این فرآیند استفاده می کنند ۳)جهانی شدن فرهنگ پدیده یی پسامدرن است و در بررسی پدیده جهانی شدن نباید آن را فقط از بعد اقتصادی مورد مطالعه قرار داد. ۴) اگر بخواهیم نمودار فرضی در رابطه با آرای نظریه پردازان پست مدرن درخصوص جهانی شدن ارائه بدهیم، می توانیم در این نمودار سه گروه عمده را مشخص کنیم. ـ بدبین ـ مشروط ـ خوشبین گروه اول؛ پست مدرن های بدبین به جهانی شدن. این گروه با نگاهی کاملاً بدبینانه، این فرآیند را ضدارزش های بشری دانسته و آن را پروژه یی با هدف سلطه بیش از پیش سرمایه داری می دانند. شاخص ترین چهره این گروه ژان بودریار است. گروه دوم؛ پست مدرن های خوشبین به جهانی شدن. در این گروه نظریه پردازانی جای دارند که جهانی شدن را نه تنها روند محتوم، بلکه لازم برای بشریت می دانند. ریچارد رورتی از نمایندگان بارز این گروه است چنان که در بررسی آرا مشاهده می شود وی جهانی شدن را تنها امید نوع بشر می داند. گروه سوم؛ پست مدرن هایی در این گروه قرار می گیرند که نگاهی نه کاملاً مثبت و نه کاملاً منفی به جهانی شدن دارند. این گروه از اندیشمندان با آن که مانند گروه دوم جهانی شدن را روندی محتوم و لازم می دانند اما انتقاداتی هم به آن دارند و برای رفع نواقص، معضلات و پیامدهای منفی جهانی شدن راهکارهای عملی ارائه می دهند. البته نظریه پردازان پست مدرن گروه سوم از لحاظ تمایل داشتن به گروه اول یا دوم به دو گروه کوچک تر تقسیم می شوند. ۱) مشروط خوشبین؛ دیوید هاروی، اسکات لش و... ۲) مشروط بدبین؛ پی یر بوردیو، زیگموند باومن و... پس از بررسی اجمالی آرای صاحب نظران پست مدرن درخصوص فرآیند جهانی شدن به بررسی مقایسه یی ویژگی های پسامدرن و جهانی شدن می پردازیم. پسامدرن با پنج ویژگی مهم موجب تعاریف جدیدی در جامعه شناسی سیاسی شده است. این تعاریف در ارتباط تنگاتنگ با مولفه های جهانی شدن است. ۱)ضدیت با معرفت شناسی و توجه بیشتر به هستی شناسی. یعنی علاقه مند بودن به اشکال تاثیر دانش بر زندگی تا ظواهر زندگی برای علل واقعی اعتقاد ۲) توجه به بی نهایتی معنا به عنوان منبعی برای ساختن هویت ها و ساختارها ۳) مرکزیت زدایی از جامعه. یعنی عقیده به اینکه ساختارهای اجتماعی طی فرآیندهایی که در مکان و فضا صورت می گیرد، ساخته می شوند و به گونه یی علمی تعیین نمی شوند. هیچ نهاد مرکزی (برای مثال دولت) و هیچ معنایی (برای مثال حقیقت) وجود ندارد که جنبه های مختلف زندگی اجتماعی، در موضعی ثابت حول آن سازمان یابند. ۴) جوهرستیزی؛ در جامعه شناسی سیاسی متاثر از پسامدرن هویت ها و ساختارها پدیده هایی تلقی می شوند که در زمینه اجتماعی خاصی ساخته شده و وابسته به شرایط تاریخی خاصی هستند. ۵) تاثیر چشم اندازهایی که با آنها به زندگی اجتماعی نگریسته می شود. از این منظر هیچ ارزش و حقیقت جهانی و عالی وجود ندارد که بین همه اعضای جامعه مشترک و پذیرفته شده باشد. (کیت نش، ۱۳۸۷، ص ۵۳) لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۱ رونالد انگلهارت در مقاله خود تحت عنوان «جهانی شدن و ارزش های پسامدرن» رابطه بین جهانی شدن و پست مدرنیسم را با تکیه بر ارزش های مطروحه در گفتمان پست مدرنیسم این گونه بیان کرده است.(ص۳۰۹) ۱) ابراز وجود به جای نابرابری در قدرت ۲) تساهل در مقابل گروه های دیگر ۳) احترام به چیزهای بیگانه (به عنوان مثال چیزهای مهیج و جالب، نه تهدید کننده) ۴) اولویت به حفاظت از محیط زیست و مباحث فرهنگی به جای مسائل اقتصادی ۵) در یک جامعه پسامدرن، نهادهای بوروکراتیک سلسله مراتبی و کنترل از مرکز، کمتر قابل قبول خواهند بود. ۶) جامعه پسامدرن در حال انتقال به سوی ناهنجاری های جدیدی است که گستره وسیع تری برای ابراز وجود فردی را فراهم می کند. جهان بینی پسامدرن، با تقلیل پذیرش هنجارهای سفت و سخت دینی ناظر بر تمامی شئون زندگی و نیاز رو به زوال به قواعد مطلق در ارتباط است. اما این نیز علاقه روزافزونی به موضوع معنا و مقصود از زندگی را موجب می شود. بنابراین گرچه سازمان های دینی در بسیاری از جوامع توسعه یافته کاهش یافته اند، اما نه تنها شاهد کاهش در علایق معنوی سیستم بلکه بیشتر ناظر تغییر مسیر در گرایش های معنوی نیستیم. ۷) دگرگونی های فوق در جهان بینی موجب ظهور جنبش های جدید شده است. از جنبش های حمایت از محیط زیست گرفته تا جنبش های زنان، همجنس بازان و امثالهم ۸) افزایش به چالش کشیدن اعمال نخبگان سیاسی ۹) دگرگونی ارزش ها میزان رشد اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است. در برهه یی از زمان اخلاق پروتستانیسم نقش محوری را در ظهور سرمایه داری ایفا کرد و راه را برای انقلاب صنعتی هموار کرد. در تاریخ غرب، ظهور اخلاق پروتستان انباشت اقتصادی را به عنوان کاری نیکو و قهرمانانه تحمل و تشویق می کرد. اما امروزه ارزش های پسامدرن به موازات جهانی شدن این ارزش ها، در اروپای پروتستان رو به زوال است. ویژگی های فوق نشان دهنده رابطه دوسویه بین دو پارادایم جهانی شدن و پست مدرنیسم است. هر چند تعداد اندکی از نظریه پردازان جهانی شدن آشکارا اندیشه هایشان را پساساختارگرا یا پسامدرن می نامند، لیکن همان گونه که دیدیم جهانی شدن با پسامدرنیته پیوند خورده و در رشته جامعه شناسی در چارچوب «چرخش پسامدرن» تئوریزه شده است. به همین ترتیب فرهنگ جهانی اغلب فرهنگی پسامدرن تلقی شده که سریعاً در حال تغییر، پاره پاره و گسسته، متکثر، مختلط و تلفیقی است. اینکه فرهنگ جهانی را باید پسامدرن دانست حداقل از بعضی جهات عجیب نیست. فرهنگ جهانی به گونه یی اجتناب ناپذیر گسسته و متکثر است چرا که فرهنگ جهانی و یکپارچه نیست. (کیت نش، ۱۳۸۷، ص ۹۶) نگاه به فرهنگ جهانی به عنوان یک فرهنگ پسامدرن فرصتی برای یک گشایش بیشتر و «مسوولیت در قبال غیریت» فراهم می کند به طوری که تفاوت های فرهنگی به جای اینکه سرکوب و نابود شوند معتبر شناخته می شوند. مهم ترین نمود گفتمان جهانــی شــدن را بــه مثـابه یک وضعیت پســامدرن از جهت فکری فرهنگی می توان در مرکزیت زدایی از هژمونی مدرنیسم غربی دانست. بر این اساس مهم ترین نمود خصلت پسامدرن جهانی شدن، پیدایی سیاست هویت و امکان عرضه و ظهور قرائت های دیگر در عرصه جهانی است. این امر محصول نفی روایت کلان است. به تعبیر لیوتار، ما اکنون در برهه یی تاریخی زندگی می کنیم که ویژگی آن فقدان ایمان به فراروایت مدرن پیشرفت عقل به سوی جامعه بهتر است. با مرکزیت زدایی از فراروایت مدرن عملاً زمینه برای فرهنگ ها و روایت های دیگر فراهم می شود. پسامدرنیسم از طریق نفی روایت کلان مدرنیسم غربی و نسبی قلمداد کردن گفتمان غربی، امکان گفتمان های دیگر را در عرصه جهانی فراهم می کند. بحث فوق را با مطلبی از دکتر حسینعلی نوذری در کتاب «صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته» به پایان می رسانیم. پست مدرنیسم به معنای پایان جهان بینی واحد است (حسن)، اعلان جنگ علیه هرگونه تمامیت و کلیت است (لیوتار)، مقاومتی است در برابر تبیین های واحد (لاج)، توجه و احترام به تمایز و تفاوت ها است (دریدا، بودریار)، تجلیل و تکریم جریانات منطقه یی محلی و خاص است (هاروی، جنگز). با این وجود در پسوند مدرن آن فرآیندی نهفته است که بین المللی و از برخی جهات جهانی است. در این معنا پست مدرنیسم بیانگر یا واجد نوعی تنش دائمی است و همواره جریانی پیوندی، دورگه، ترکیبی، آمیزه یی و اختلاطی است. جریانی مبهم، دوپهلو و چندگانه است. (حسینعلی نوذری، ۱۳۷۸ ص ۳۲۶) نیلوفر چینی چیان منابع ۱ حسینعلی نوذری، صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، تهران، انتشارات نقش جهان، چاپ دوم ۱۳۸۵ ۲ کیت نش، جامعه شناسی سیاسی معاصر، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران انتشارات کویر، ۱۳۸۷ ۳ رونالد انگلهارت، جهانی شدن و ارزش های پسامدرن، راهبرد یاس، سال دوم لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده