رفتن به مطلب

spow

ارسال های توصیه شده

apj5pyi3r2kvmesuuzom.jpg

 

علاقه مندان سینما می دانند، موج نوی سینمای ایران با فیلم های گاو و قیصر آغاز شده است.داریوش مهرجویی گاو را بر اساس یکی از داستان های کوتاه مجموعه داستانی عزاداران بیل نوشته غلامحسین ساعدی ساخته است.فیلم روایتی ست از دلبستگی مش حسن به گاوش که با به هلاکت رسیدن حیوان کار او به جنون و تباهی می کشد .این فیلم جدای از کارگردانی و بازی خوب بازیگرانش تمام فضای کافکایی وکمتر امتحان شده اش را مدیون غلامحسین ساعدی است. با فضای تیره و تاری که پس از کودتای بیست و هشت مرداد سال سی و دو ایجاد شد، بسیاری از روشنفکران و دگراندیشان در یاسی ناخواسته به سر می بردند.در فضایی که سرشار از اضطراب و نا امنی و آوارگی بود گروهی گوشه عزلت گزیدند و کسانی هم با مرگ خود خواسته خویش راه گورستان در پیش گرفتند و چه نیک بهمن شعله ور در کتاب سفر شب این دوران رابه تصویر می کشد.ساعدی و بسیاری از نویسندگان که امروز آنها را از پایه های ادبیات معاصرمان می دانیم در این فضا اندیشیدند و فعالیت کردند . زمانی که کشور با مدرنیسم وارداتی و اجباری رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی رخت عوض می کرد . جامعه ای که اساس اش بر سنت ها و باورهای چند هزار ساله شکل گرفته به یک باره تغییر مسیر می دهد و به ضرب و فشار دیکتاتوری به سمت نوع دیگری از طبقه مندی اجتماعی حرکت می کند و در این بین بر بسیاری از ارزش ها و باورهای بنیادی خود چشم می بندد.این مسئله با برخورد روشنفکرانی مواجه می شود که با دگرگونی و تغییراتی این چنین مخالف اند .در آن مقطع روشنفکری نو پای ایران که از تاریخ و پیشینه درازی برخوردار نبود به مانند بیشتر جوامع از تفکر و اندیشه واحدی پیروی نمی کند اما در یک چیزبه توافق می رسند و آن کاستن از سرعت این دگرگونی و بازگشت به خویشتن و هویت تازه از دست رفته ایرانی ست. هویتی که از آن پس چند پارگی و گسست را به وضوح می توان در آن دید . ساعدی هم نسل و هم دوره هدایت و شاملو، چوبک ،فروغ فرخزاد ، جلال آل احمد ، بزرگ علوی ،بهرام صادقی،ابراهیم گلستان و بسیاری دیگر از بزرگان ادبیات ایران است. بهترین و ماندگارترین آثار ادبی ایران در دهه چهل نوشته شده است . حکومت دراین دوره بسیار با روشنفکران ونویسندگان برخورد می کند . تعطیلی روزنامه ها و سانسورشدید بخشی از برنامه کنترل وضعیت بود. امری که گویا هیچگاه در این سرزمین از شدت و حدت اش کاسته نخواهد شد . ساعدی دربیست وچهارم دی ماه سال سی و چهار در تبریز به دنیا آمد. در هفده سالگی به سازمان جوانان فرقه دموکرات پیشه وری پیوست و مسئول نشریات آن سازمان شد و بخا طر آن دستگیر و مدتی را زندانی می شود . او دکترای روانپزشکی خود را در تبریز می گیرد و اولین نوشته های خود را درمجله سخن منتشر می کند.با عزاداران بیل معروف وشناخته می شود اما پیش ازآن دو مجموعه داستانی دیگر هم به چاب رسانده بود بنام های خانه های شهرری و شب نشینی باشکوه که این شامل دوازده داستان کوتاه می شود. فضای داستانی ساعدی بر پایه اضطراب وهراس و ترس از محیط پیرامون کاراکترهایش شکل می گیرد. تخیل را می توان جزئی از اولین اجزا داستانهای ساعدی دانست که بعد ها بیشتر به دنبال تعهدات خود در قبال طرفداران و نگرش سیاسی خویش است. کاراکتر اول آثار او غریبه ای ست که با آمدنش آرامش روستا و دهاتی را بهم می زند ومیراث او چیزی جز هراس برای اهالی بی تفاوت به محیط اطراف خود نیست.ساعدی آیینه جامعه خود بود و این را به خوبی می توان در نمایش نامه های او احساس کرد.نمایش های او بدل به حنجره خفته مردمانی می شدند که از ظلم وبیداد به ستوه آمده بودند واین همان چیزی ست که به عنوان رسالت هنرمند می توان در نظر گرفت .از کارهای او می توان به چوب به دستهای ورزیل ودیکته و زاویه اشاره کرد. دیکته حکایتی ست از انسانهایی تملق گو و چاپلوس که در آشفته بازار سرزمین مادری مان داستان ِهمیشگی ومدام مردمانی ست که به دنبال جای و مقام اند. زاویه نیز درباره آزاد ی های فرمایشی ست که دولت ها هر از چندی برای فرو خواباندن اعتراضات به آن روی می آورند. نمایش نامه های او حکایت تکرارست تکرار اشتباه های گذشته بده بستان هایی که از روی اجبار انجام می گیرند.مردمانی که برای ادامه زندگی فریب می دهند و می خورند . به روشنی از تمام نوشته های او پیداست که غم زمانه خویش را داشته و به معنی کامل کلمه انسانی سیاسی بوده است. و بخاطر آن عمری را تحت نظر نیروهای امنیتی می گذراند .او در سال پنجاه و سه رسما دستگیر و یک سال را زیر شدید ترین بازجویی ها و شکنجه ها سپری می کند . سال بعد او آزاد می شود اما با روحی پریشان و ذهنی آشفته. گوهر مراد ( ساعدی ) هم مانند اغلب روشنفکران و دگر اندیشان چوب دو سر طلا بود . او پس از انقلاب هم با همین برخوردهای قهرآمیز روبرو شد ودر سال شصت و سه همچون بسیارانی دگر تن به تبعیدی اجباری داد و در پاریس اقامت گزید.

 

sv6yoxg8corx3mru500.jpg

خیلی اتفاقی در یکی از پرسه زنی هایم در دنیای مجازی با دو نامه از او مواجه شدم که در روزهای پایانی عمرش خطاب به همسر و یکی از دوستانش نوشته است. در حالی که آنها را می خواندم این فکر با من بود که این نامه ها نوشته یکی از شخصیت های داستانی اوست ، سرشار از نومیدی و بسیار دلتنگ موطن خویش. در آنها شرح داده بود روزها و شب ها تنها و تنها به خودکشی فکر می کند و خدا را شاهد گرفته بود که فقط عشق به ایران وهمسرش است که او را از این کار باز می دارد.غلامحسین ساعدی دردوم آذر سال شصت و چهار به علت خونریزی داخلی در پاریس می میرد ودرقبرستان پرلاشنز در کنار صادق هدایت آرام می گیرد. خوشبختانه پس از سالها سه اثر از او تجدید چاپ شده است . شب نشینی باشکوه و عزاداران بیل و طاهره طاهره ی عزیزم . دو کتاب اول را انتشارات نگاه به چاپ رسانده است و کتاب طاهره طاهره ی عزیزم که شامل نامه های عاشقانه غلامحسین ساعدی ست به معشوقه ای ناشناس بنام طاهره کوزه گرانی را نشر مشکی به چاپ رسانده . تمام این کتاب صد و چهار صفحه ای را نامه هایی یکه و ارزشمند تشکیل می دهند .

 

dbmph8h32cpuymheet5y.jpg

 

کتاب جلد زیبایی دارد که تصویر یکی از نامه هاست . به قول علی حاتمی در سوته دلان او در این نامه ختم طاهره طاهره بر داشته است . این کتاب دریچه نایابی برای شناخت گوهر ادبیات معاصر ایران غلامحسین ساعدی است . مطمئنن این امر ناپسندی نیست تا درکنارشناخت دیگر نویسندگان جهان قدری هم به این قلندران ادبیات مان بپردازِیم. بد نیست بدانید سالها پیش از رئالیسم جادویی گابریل گارسیا مارکِز و ماکاندوی غریبش در صد سال تنهایی، ساعدی به آفرینش داستان هایی با فضایی غریب و مبتنی بر هراس و تعلیق پرداخته است به مانند هم دوره اش بهرام صادقی که او هم ملکوت را به همان شیوه نوشته است .

 

fllqoyaf92bcbwfwpuys.jpg

در آخر نامه ای را بخوانید که او برای همسرش نوشته بود که پیش از این در سایت آدم برفیها منتشر شده است : عیال نازنازی خودم حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب، از یک طرف، بی خانمانی، از یک طرف، و اینکه دیگر نمی توانم خودم را جمع وجور کنم. ناامیدِ ناامید شده ام. اگر خودکشی نمی کنم فقط به خاطرِ تو است، والا یکباره دست می کشیدم از این زندگی و خودم را راحت می کردم. از همه چیز خسته ام، بزرگترین عشقِ من که نوشتن است برایم مضحک شده، نمی فهمم چه خاکی به سرم بکنم. تصمیم دارم به هرصورتی شده، فکری به حال خودم بکنم. خیلی خیلی سیاه شده ام. تیره و بدبخت و تیره بخت شده ام. تمام هموطنان در اینجا کثافت کامل اند. کثافت محض اند. منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خسته ام. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصه های تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصله مرا ندارد، هیچکس مرا دوست ندارد، چون حقایق را می گویم. دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفته ام. شلوارم پاره پاره است. دگمه هایم ریخته. لب به غذا نمی زنم. میخواهم پای دیواری بمیرم. به من خیلی ظلم شده. به تمام اعتقاداتم قسم، اگر تو نبودی، الان هفت کفن پوسانده بودم. من خسته ام، بی خانمانم، دربه درم. تمام مدت جگرم آتش می گیرد. من حاضر نشده ام حتی یک کلمه فرانسه یاد بگیرم. من وطنم را می خواهم. من زنم را می خواهم. بدون زنم مطمئن باش تا چند ماه دیگر خواهم مرد. من اگر تو نباشی خواهم مرد، و شاید پیش از این که مرگ مرا انتخاب کند، من او را انتخاب کنم.

 

به دادم برس، شوهر

 

 

3xe5jczrm4f3v3a3vodi.jpg

 

از وبلاگ کلوزاپ

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...