spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ بایدها و نبایدها قبل از نوشتن رمان نوشته Patty Apostolide ترجمهی مبارکه اسلامیفر درسهایی برای نویسندگان تازه کار قبل شروع به نوشتن رمانتان تعیین شخصيتهاي داستان الزامی است. حداقل دو شخصيت برجسته در داستانتان خواهيد داشت قهرمان مرد و قهرمان زن. اساسا در کل داستان آن دو بر يک ديگر تاثير گذار خواهند بود و چگونگي تاثير گذاري آن دو بر يک ديگر را نتيجه داستان مشخص خواهد کرد. ميخواهيد اين دو شخصيت از ابتدا تا انتهاي داستان در عشق پايدار بمانند؟ يا اين که ميخواهيد در ابتداي داستان به يکديگر عشق بورزند و سپس در انتها با کشمکش به جدايي برسند؟ زماني که اين دو شخصيت را انتخاب کرديد حال لازم است تا در مورد سن، ویژگيهاي شخصيتي و نامشان تصميم بگيريد. 1- سن رفتارهاي مناسب سني در بسط دادن شخصيت در درجه اول اهميت هستند. به عنوان مثال اگر سن شخصيت زن را سنين نوجواني در نظر میگيريد بايد بدانيد که عکسالعمل او نسبت به موقعيتها متفاوتتر است از اواخر سن بيست سالگيش است. اين مورد بهمان اندازه در مورد شخصيت قهرمان مرد نيز يکسان است (صدق ميکند). در داستانهاي عاشقانه نوعا سن قهرمان زن اوايل سن بيست سالگي در نظر گرفته ميشود حال آن که قهرمان مرد مسنتر است. اگر سن قهرمان مرد را بيست سالگي در نظر میگيريد نبايد او را يک شخص سرمايهدار و با نفوذ نشان دهيد مگر اين که به واسطه ارثيه ثروتمند شده باشد و اگر سن سي سالگي را برايش در نظر میگيريد نبايد او را در انجام فعاليتهايي نشان دهيد که نسبت به سنش خام و بيتجربه است(نا معقول است) 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ 2- ويژگيهاي شخصيتي در داستانتان مستلزميد ویژگيهاي شخصيتي ممتازي را براي شخصيت اصلي در نظر بگيريد تا او را نسبت به شخصيتهاي ديگر داستان ممتاز سازد. با متمايز ساختن شخصيتهاي اصلي از اشخاص ديگر داستان ميتوانيد هر نوع حالات یا موقعیت را بر اساس خصوصيات آنها خلق کنيد. به طور نمونه در داستان ویژگيهاي شخصيتي در ميان رفتارها، ديالوگها( گفتگو با افراد ديگر )آشکار ميشود و گاهي اوقات در حين بازگويي داستان ممکن است آشکار شود که چطور فردي در آن سبک رفتاري در ميآيد. اگر با ویژگيهاي شخصيتي آشنا نيستيد ميتوانيد کتابهاي روانشناسي که اينگونه صفات را توصيف ميکنند مطالعه کنيد. برخي از صفات شخصيتي عبارتند از: افراد درونگرا برونگرا و يا افراطي از نوع شخصيتهاي ذکر شده و غيره. براي مثال يک شخص درونگرا در محيط اجتماعي خجالتي ظاهر ميشود، زياد صحبت نميکند و از مکانهاي اجتماعي دوري میکند و در حاليکه يک شخص برونگرا اجتماعي، صميمي و معمولا اهل معاشرت و مهماني است. انواع بسياري از خصوصيات رفتاري وجود دارد که ميتوانيد براي قهرمان زن انتخاب کنيد. به طور نمونه يک زن رمانتيک اين خصوصيات را داراست: مهربان، فرهيخته، عاشق، خونگرم، مجرد، خوش گذران، دانا و جذاب. براي قهرمان مرد نيز حتي خصوصيات رفتاري ميتواند بيشتر از اين باشد و معمولا اين خصوصيات را داراست : مسن، قاطع، قدرتمند، مهربان، دستگير، مجرد، نجيب و خوش تيپ. به طور معمول شما بايد شخصيتهاي متنوع و متعددي در داستانتان داشته باشيد. اما آگاه باشيد که شخصيتهايي کاملا بي عيب و نقص خلق کنيد. چون خوانندگان ترجيح ميدهند در مورد افراد واقعي بخوانند و در عين حال در همان لحظه مايلند کمي گريز بزنند ( در حین خواندن داستان ). بعضي از فضاها را رها ميکنند و به سمت شخصيت مورد پسندشان بسط ميدهند تا آنها را به سمت رويداد سوق دهد. همانطور يک نويسنده، نويسنده نيز مجبور است بعضي از لغات را به شکل زيرکانهاي به کار ببرد تا اينچنين حادثه و رويدادی را تثبيت کند. البته خصوصیات رفتاری دیگری نیز میتوان در نظر گرفت، ممکن است قهرمان زن شخصي لجوج و سر سخت باشد و به نصيحت ديگران گوش ندهد و یا ممکن است قهرمان مرد نسبت به هيچکس صادق نباشد بنابراين جالب است که او شخصي محتاط و هوشيار باشد. زماني که در مورد ویژگيهاي هر شخصيت تصميمگيري کرديد سپس گام بعدي تخيل است. تخيل در مورد چگونگي عکسالعمل آنها نسبت به موقعيتهاي تعيين شده است. براي مثال يک شخص بیفکر احتمالا عکسالعمل متفاوتي نسبت به يک شخص محتاط در يک موقعيت مشابه خواهد داشت. سعي کنيد خودتان را در جايگاه شخصيتتان قرار دهيد و آنچه را که آنها احساس خواهند کرد احساس کنيد. وقتي قهرمان مرد و زن با هم صميمي ميشوند ممکن است تا پايان داستان در بر طرف کردن معايبشان به يکديگر کمک کنند و در همان حال معايب و نقايص يکديگر را بپذيرند. البته کشمکشهايي در رسيدن به عشقشان وجود خواهد داشت. داستاني بدون کشمکش وجود دارد ؟ ! آنها تا پايان داستان نقايص يکديگر را در زندگيشان ميفهمند و با اينحال نميتوانند بدون يکديگر زندگي کنند. زندگي بدون حضور ديگري معنا ندارد. مهم نيست به چه قيمتي آها....... عشق صادق و پاک ! 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ 3- نامها زمانيکه سن و ویژگيهاي شخصيتي هر شخصيت را مشخص کرديد بعد از آن لازم است تا نامي براي آنها انتخاب کنيد. اگر براي شخصيت مرد صفت مبارز يا رهبر را در نظر داريد نبايد نامي برايش انتخاب کنيد که جنس مونث به آن نام خوانده ميشود. مثل نام جين يا فرانسيس. همچنين بايد در مورد وضع ظاهر، منطقه يا ناحيه و دوره زماني که شخصيتها در آن هستند حساس باشيد. علاوه بر اين بايد بدانيد که نامهاي شخصيتهاي ديگر داستان نبايد بر نام قهرمانهاي داستان چيرگي يا برتري داشته باشد. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ 4- ساير ويژگيها زماني که شخصيتهاي اصلي را مشخص کرديد بعد از آن بايد در مورد افراد ديگري که ميخواهيد در داستانتان نقش داشته باشند فکر کنيد. اينکه چه نقشي را اين شخصيتها ميخواهند در پيشبرد شخصيت قهرمانهای اصلی ايفا کنند ؟ اگر شما فردي را به داستانتان اضافه ميکنيد فقط به اين خاطر که آن جنس مذکر يا مونث را دوست داريد اين کافي نيست دوباره روي آن شخصيت فکر کنيد که چطور آنها ميتوانند در داستان مثمر ثمر باشند. ممکن است از طريق اين شخصيتها مواردي را بفهميد که براي قهرمانهای اصلی مفيد باشد سپس آنها را به داستانتان اضافه کنيد. ايجاد شخصيتهاي سطحي يا ظاهري نتيجه تمرکز کردن بر روي يکي از ابعاد شخصيت ميباشد. ویژگيهاي سطحي ميتواند رويهم رفته بد خوب خندهدار غمگين و غيره باشد. البته اين موارد تزلزل زيادي در توصيفات ايجاد نمي کنند. گاهي اوقات اين شخصيتها به يک رمان اضافه ميشوند تا شخصيت فرد ديگري را اثبات کنند. براي مثال يک شخصيت بد را در مقابل قهرماني که در مبارزه با او خوب ظاهر ميشود قرار ميدهيم که صرفا هدف از داشتن شخصيت بد خوب جلوه دادن قهرمان مرد است . سعي نکنيد تا ویژگي شخصيت بد را آنچنان بسط دهيد که بدي او را کمتر جلوه دهد. اگر چه در ادبيات اخير يکي از مواردي که بيشتر ديده ميشود ظاهر دلسوزانه افراد بد در انجام دادن کردارهاي بدشان است و در عين حال به هر طريقي شخصيت را بسط ميدهند تا احساس تاسف نسبت به آنها را در خواننده ايجاد کنند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ 5-فرايند نوشتن زماني که در حال نوشتن هستيد مهم نيست تماما فکر کنيد. هميشه برگرديد و کارتان را براي اثبات و سازگاري در داستانتان بررسي کنيد .مطئمن شويد که اگر قهرمان داستانتان در شروع داستان چشمهاي آبي دارد هنوز هم تا پايان داستان چشمهاي آبي خواهد داشت و غيره. همچنين قبل از نوشتن مطئمن شويد که شخصيتهاي داستانتان را خوب شناختهايد. اگر اينطور نباشد در طول نوشتهتان عدم شناخت شما ازشخصيتها معلوم خواهد شد. در کل داستان شما مستلزميد در توصيف اشخاص واقعي در تمامي مراحل درخششها و همچنين معايبشان دقت کنيد. زماني که اولين چرکنويس رمان دختر ليپسيز را ميخواندم فهميدم که بايد اندکي بيشتر و خيلي خوب در باره ايجاد کارکترها توجه ميکردم. سپس فهميدم عمدا يک يا دو کاستي در رمانم داشتم. کاستيهايي که به کشمکش در داستانم کمک ميکرد و در پيشرفت رمانم موثر بود. فرايند نهايي که در پايان به آن ميرسيد شخصیتی است که شما خلق کرديد و يا آميختيد، شخصیتي کاملا جديد که با درسي که آنها از داستان گرفتند، با رشد دادن درون به سوي انساني بهتر بودن گام بر ميدارند. حال با خواندن اين متن شروع کنيد به نوشتن شخصيتهايتان و به آنها جان بدهيد. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده