spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ ریچارد گری براتیگان (به انگلیسی: Richard Brautigan) (۳۰ ژانویه ۱۹۳۵ - ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴) نویسنده و شاعر معاصر آمریکایی. از او ۹ رمان، یک مجموعه داستان و چندین دفتر شعر منتشر شده است. رمان صید قزل آلا در آمریکا اولین و شناخته شدهترین اثر اوست. وی عضو جنبش بیت بود. ریچارد براتیگان با تفنگ شکاری کالیبر ۴۴ خودکشی کرد. زندگینامه کودکی ریچارد در سیام ژانویه ۱۹۳۵ در تاکوما واشنگتن به دنیا آمد.از دوران کودکی او اطلاعات زیادی در دسترس نیست اما ظاهراً دوران کودکی سختی را پشت سر گذشته است. پدرش پیش از به دنیا آمدن او، خانواده را ترک کرد و پس از آن که خبر درگذشت او را خواند، تازه متوجه شد پسری به نام ریچارد داشتهاست. خواهرش باربارا در بارهٔ دوران کودکی او میگوید:«او شبها را به نوشتن میگذراند و تمام روز را میخوابید. اطرافیان خیلی اذیتش میکردند و سر به سرش میگذاشتند. آنها هیچوقت نفهمیدند که نوشتههای او چهقدر برایش مهم هستند.» 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ جوانی در بیست سالگی شیشهٔ پاسگاه پلیس را با سنگ شکست و یک هفته در زندان گذراند و بعد به بیمارستان دولتی ارگون تحویل داده شد. به تشخیص پزشکان به دلیل ابتلا به جنون جوانی پارانوئیدی در بیمارستان تحت شوک درمانی و مراقبت ویژه قرار گرفت. پس از مرخص شدن از بیمارستان به سانفرانسیسکو رفت. در ۱۹۵۶ سالی که براتیگان ۲۱ ساله به سانفرانسیسکو رفت دوران اوج جنبش بیت بود و نویسندگان و شاعران سرشناس این جنبش در این شهر فراوان یافت میشدند. افرادی مانند: جک کرواک، آلن گینزبرگ، رابرت کریلی، میکل میککلور، فیلیپ والن، گری اشنایدرو.. او تحت تأثیر جنبش بیت قرار گرفت؛ و نخستین مجموعه شعرش را در بیست و یک سالگی منتشر کرد و سال بعد در بیست و دو سالگی با ویرجینیا دیون آدلر ازدواج کرده، سه سال بعد در ۲۵ مارس ۱۹۶۰ دخترش ایانت به دنیا آمد. تابستان سال بعد برای براتیگان نقطهٔ عطف محسوب میشود. در تابستان ۱۹۶۱ به همراه همسر و کودک خردسالش به آیداهو رفت و زندگی در چادر کنار رودخانههای پر از قزلآلای آنجا را تجربه کرد و رمان صید قزلآلا در آمریکا را نوشت. این رمان شش سال بعد در ۱۹۶۷ منتشر شد و براتیگان را که در فقر مطلق بسر میبرد و حتا در تامین غذای روزانه دچار مشکل بود از نظر مالی نجات داد. 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ دوران اوج قبل از صید غزلآلا در آمریکا براتیگان چند مجموعه شعر منتشر کرد که یا به رایگان توزیع شد یا خود براتیگان در خیابان به فروش نسخههای آنها میپرداخت. رمان ژنرال متفقین، اهل بیگسور هر چند دومین رمان او محسوب میشود اما اولین رمان منتشر شدهای اوست. این رمان در سال ۱۹۶۴ منتشر شد و تنها ۷۴۳ نسخه از آن فروش رفت. پس از موفقیت صید غزلآلا در آمریکا براتیگان دیگر هر کتابی میتوانست منتشر کند و چنین هم کرد. او حتا کتابی منتشر کرد با نام لطفا این کتاب را بکارید که شامل هشت شعر بود و به همراه هر شعر بستهای بذر، بستههای باز نشده این مجموعه الان نزد مجموعهدارن (کلکسیونرها) چندین هزار دلار خرید و فروش میشود. سه شعر از این اشعار با ترجمهٔ علیرضا بهنام در کتاب کلاه کافکا گزیدهٔ شعرهای ریچارد براتیگان در ایران منتشر شدهاست. البته بدون بذر. براتیگان به سفارش جان لنون و پل مککارتنی، دوستاناش در گروه بیتلز، چند شعر و بخشهایی از رمانهایش را در نوار کاستی با عنوان گوش دادن به ریچارد براتیگان خواند و منتشر کرد. این نوار که همزمان با مجموعهٔ شعر کاشتنی براتیگان منتشر شده بود نیز حاوی ابتکارهای جالبی بود. مثلاً شعری به نام عاشقانه با هجده لحن مختلف توسط افراد مختلف از جمله خود براتیگان و دخترش لانته خوانده شد. در ۱۹۷۰ پس از سیزده سال زندگی زناشویی پرفراز و نشیب از همسرش ویرجینیا جدا شد و دو سال بعد به پاینکریک مونتانا رفت و تا هشت سال پس از آن در مجامع ظاهر نشد و حاضر به ایراد سخنرانی یا انجام مصاحبه نبود. در ۱۲ مه ۱۹۷۶ برای اولین بار به ژاپن رفت. از کودکی با ژاپنیها بر سر بمباران بندر پرل هاربر مشکل داشت. عمویاش در آن حادثه ترکش خورد بود و هر چند یک سال بعد بر اثر حادثهای از بلندی سقوط کرد و مرده بود، اما ریچارد هفت ساله مرگ عمو را به حساب ژاپنیها نوشته بود و از آنان متنفر بود. سفر به ژاپن دیگاهاش نسبت به ژاپنیها را تغییر داد و شیقتهٔ فرهنگ ژاپنی شد تا آنچا که بارها به ژاپن سفر کرد و وطناش را سانفرانسیسکو، مونتانا و توکیو میدانست. او حتا با آکیکو که ژاپنی بود ازدواج کرد و این ازدواج دو سال دوام یافت. براتیگان نویسندهای خاصی بود و تعلقاش به سبک یا جریان ادبی ویژه دشوار مینماید. «زیباییشناسی او ترکیبی از دستاوردهای سورئالیسم فرانسوی و تفکر ضدبورژوازی است که جان مایهٔ آثار هنری معاصرش را شکل داده و در عین حال در تضاد کامل با پدرسالاری قرار میگیرد.» علیرضا طاهری عراقی مترجم مجموعهٔ داستان اتوبوس پیر در یادداشت مترجم مینویسد: «توصیف آثار براتیگان کار سادهای نیست. هیچ سبک و مکتب ادبی و سنت تاریخی را نمیتوان زادگاه یا مبنای شیوه خاص نویسندگی و شاعری او دانست. در مورد آثار نثرش حتی این مشکل وجود دارد که آیا آنها را باید در کدام گونهٔ ادبی جای داد؟ آیا رمانهایش را واقعا میتوان رمان نامید؟ آیا اصلاً در حوزهٔ ادبیات داستانی قرار میگیرد؟ شاید سادهتر این باشد که آن را سبک براتیگانی بخوانیم و بس. به هر حال به نظر میرسد که آثار براتیگان هم مثل خودش یتیماند.» برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ روان شناختی آثار نقاط اوج داستانهای براتیگان یکدست نیست و از این نظر به کنکاش بیشتری برای درک بهتر این آثار نیاز است. در رمان صید قزل آلا در آمریکا و نیز دیگر آثار براتیگان از جمله در مجموعه اشعار او تمایل درونی نویسنده به خودکشی منعکس شده است. آثار براتیگان از این نظر شباهت به آثار ویرجینیا وولف و ولادیمیر مایاکوفسکی دارد و خواستههای درونی نویسنده به خوبی از آنها مشخص است. به این دلیل خواننده آثار براتیگان خود را خارج از فضای آنها حس نمیکند چون براتیگان نویسندهای است که با چیره دستی و مهارت لازم از آثار خود برای ارتباط مستقیم با خواننده استفاده کرده است. مرگ زندگی و مرگ او مانند آثارش بسیار پرفراز و نشیب و متفاوت و غیرمنتظره بود. او در فصل شکار همیشه به مونتانا میرفت و با دوستاناش به شکار میپرداخت هر چند او هیچوقت نمیتوانست به موجود زندهای شلیک کند و بیشتر ادای شکارچیان را در میآورد. در فصل شکار ۱۹۸۴، براتیگان به مونتانا نرفت. دوستاناش نگران شدند. امکان تماس با او وجود نداشت به همین دلیل پلیس شهر بولیناس در شمال کالیفرنیا که محل زندگی براتیگان بود را خبر کردند. در ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴ پلیس در خانهٔ براتیگان را شکست و یک بطری مشروب و یک تفنگ کالیبر ۴۴ کنار جسدش پیدا کرد. بنابر اظهار نظر پزشکی قانونی: او «ایستاده رو به دریا پشت پنجره» به شقیقهاش شلیک کرده است. آثار رمان - صید قزل آلا در آمریکا - ژنرال متفقین، اهل بیگسور - در رؤیای بابل - سقط جنین - در قند هندوانه - پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد - یک زن بدبخت -هیولای هاوکلاین داستان کوتاه - انتقام چمن، در ایران: اتوبوس پیر و چند داستان دیگر شعر - پادشاهی دوم. (قلمرو دوم) - لطفا این کتاب را بکارید. - ۳۰ ژوئن، ۳۰ ژوئن - در لولا شده به فراموشی در زبان فارسی داستان - ۱۳۸۴ - صید قزلآلا در آمریکا، پیام یزدانجو، نشر چشمه. - ۱۳۸۴ - در قند هندوانه، مهدی نوید، نشر چشمه. - ۱۳۸۴ - اتوبوس پیر و چند داستان دیگر(دشمن چمن)، علیرضا طاهری عراقی، نشر مرکز. - ۱۳۸۵ - صید قزلآلا در آمریکا، هوشیار انصاری فرد، نشر نی. - ۱۳۸۶ - در رؤیای بابل، پیام یزدانجو، نشر چشمه. - ۱۳۸۷ - پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد، حسین نوشآذر، انتشارات مروارید. یک زن بدبخت تک داستانها ۱۹۹۵ - قهوه، آب و هوای سانفرانسیسکو، بهمن فرسی، سنگ ۱، آلمان. شعر ۱۳۸۴ - کلاه کافکا، علیرضا بهنام، نشر چشمه. ۱۳۸۶ - دری لولا شده به فراموشی، یگانه وصالی، نشر چشمه. ۱۳۸۷ - خانهای جدید در آمریکا، محسن بوالحسنی و سینا کمال آبادی، نشر رسش. ۱۳۸۷ - لطفا این کتاب را بکارید، مهدی نوید، نشر رخداد نو. 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ براتیگان همان براتیگن است حسین جاوید گفتوگو با مهدی نوید دربارهی ریچارد براتیگان اشاره: مهدی نوید (متولد 1360)، مترجم جوانی است که تاکنون کتابهای مالون میمیرد (ساموئل بکت ـ 1383)، دست آخر (ساموئل بکت ـ 1383) و در قند هندوانه (ریچارد براتیگان ـ 1384) با ترجمهی او چاپ و منتشر شده است؛ او به همراه تینوش نظمجو بر انتشار مجموعهای از نمایش نامههای مطرح ایران و جهان باعنوان "دور تا دور دنیا" که نشر نی تاکنون سه کتاب از آنرا منتشر کرده نیز نظارت میکند. مهدی نوید علاوه بر مجموعهای در دست انتشار از شعرهای براتیگن، رمان "سقط جنین" او را هم به فارسی برگردانده و در حال حاضر مشغول ترجمهی رمان دیگر براتیگان "در دنیای بابل" است. با او دربارهی ریچارد براتیگان و رمان "در قند هندوانه" گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید. - بعد از گذشت چند دهه از خلق آثار تاثیرگذار ریچارد براتیگان و بیش از بیست سال از مرگ او، سال گذشته سه کتاب مهم داستانی و گزیدهای از شعرهای او به فارسی ترجمه و منتشر شد. فکر میکنید دلیل این اقبال ناگهانی براتیگن در ایران چه بود؟ نوشتار و نگاهِ براتیگن خاصِ خودِ اوست، چیزیست که سیال است؛ هرکدام از کارهاش ـ تقریباً به استثنای شعرها ـ با هم تفاوت دارد، هم از لحاظِ نوشتار و هم از لحاظِ پرداخت. من از سالِ 82 روی آثارِ این نویسنده کار میکنم. رمانِ «در قند هندوانه» را هم همانوقتها بود که شروع کردم. میدانستم که علیرضا طاهریعراقی هم در حالِ ترجمهی مجموعه داستانِ «انتقامِ چمن» یا همان «اتوبوسِ پیرِ» براتیگن است. نوشتارِ براتیگن برایم جذاب بود، و همینطور نوعِ نگاهش و حتا برخوردِ زبانیاش ـ به خصوص در «صید قزلآلا در آمریکا». ادبیاتِ دهههای شصت و هفتادِ آمریکا در ایران بسیار ناشناخته است. از سویِ دیگر موسیقیِ این دو دههی آمریکا بخشِ زیادی از همنسلانِ مرا درگیرِ خودش کرده. این آشناییها و نزدیکیهاست که شاید من و مترجمانِ همنسلِ مرا به ادبیاتِ مهجورماندهی این دو دههی آمریکا مشغول کرده است. شاید به دلیلِ همین قرابتها با نسلِ من است که مترجمانِ نسلهای گذشته را به چنین کاری ترغیب نکرده. و البته، بیشک، اوضاع و احوالِ سیاسیِ آن روزهایِ کشورمان که همه چیز را در تعهد میدیدند، ادبیاتِ متعهد. و اگر هم تک و توک کاری میشده در حاشیه قرار میگرفته و فراموش میشده. اما چراییِ شخصِ براتیگن شاید برگردد به حصاری که دورِ نویسندگان و مترجمان است. هر کس هر کاری که میکند ـ یا میخواهد بکند ـ در این حصار مشخص میشود و دیگران را به فکر وامیدارد و قلقلکشان میدهد. به هر حال، به زعمِ من، اتفاقِ خوبیست. - در ایران اکثراً براتیگان را بهعنوان یک نویسندهی پستمدرن میشناسند و او را از اعضای جنبش هنری بیت به شمار میآورند. «نویسندهی پستمدرن» خیلی دهن پرکن است، اما بهنظرم برچسبِ قشنگیست. به واقع هیچوقت دنبالِ این نبودهام که فلان نویسنده پستمدرن است یا مدرن یا ... . ظاهراً که پستمدرن است، اینطور میگویند. اما چه فرقی به حالِ ما میکند؟ براتیگن هیچوقت عضوِ جنبشِ بیت نبود، اما همعصرِ آنها بود. حتا با خیلیهاشان دوست بود و ارتباط داشت. از نظرِ بیتها، نوشتارِ براتیگن زیادی بچهگانه و خام بود. براتیگن اساساً آرام بود و حساس، حتا نوشتارش، درست برعکس بیتها که خشونت و اختلالِ اعصاب و *** را فریاد میزدند. اما همین براتیگن که به زعمِ بیتها نوشتاری بچهگانه و خام داشت، توانست با رمانِ «صید قزلآلا در آمریکا»یش تمامِ آمریکا را تا یک دهه تسخیر کند. - براتیگان علاوه بر رمان و داستان کوتاه، تعداد زیادی شعر هم دارد و ظاهراً فعالیت ادبیاش را هم با سرودن شعر آغاز کرده اما در ایران جز مجموعهای کوچک از اشعار او منتشر نشده است. آیا در خود امریکا هم براتیگن نویسنده بر براتیگن شاعر برتری دارد؟ پیش از هر چیز باید این نکته را متذکر شوم که اوجِ معروفیت و شهرت براتیگن در آمریکا شاید فقط پانزدهسال باشد، نه بیشتر. به طورِ کلی، از نظرِ منتقدانِ دانشگاهی و ادبی، آثارِ براتیگن چیزِ چشمگیری نبود. و در واقع آن معروفیت و شهرت را براتیگن از خوانندههایش کسب کرده بود، به خصوص از فروشِ خیرهکننده و میلیونیِ «صید قزلآلا در آمریکا». آن زمان مصادف بود با افولِ نسلِ بیت، و هیپیها تازه داشتند پا میگرفتند. «در قند هندوانه» به نوعی برای هیپیها شد یک مانیفست. اما این را هم بگویم که براتیگن اصلاً از هیپیها خوشش نمیآمد. به هر حال، آثارِ براتیگن از اواخرِ دههی نود است که دوباره موردِ بررسی قرار میگیرد و توجهِ ویژهیی به آن میشود. براتیگن میگفت همهاش شعر مینوشتم تا بتوانم رمان بنویسم، انگار برای خودش هم رمان اهمیتِ بیش تری دارد. تا آنجا که من میدانم این رمانهای اوست که در آمریکا موردِ استقبال قرار گرفته نه شعرهاش. هرچند که شاعرِ خوبیست و نگاهِ خاص و دقیقی دارد. ضمناً من مجموعهی کاملی از شعرهای براتیگن را ترجمه کردهام که به زودی منتشر میشود. - علت اینکه سراغ ترجمهی «در قند هندوانه» رفتید چه بود؟ آیا این اتفاق بعد از ترجمه و انتشار «صید قزلآلا در آمریکا» و موفقیت نسبی آن بود یا پیش از آن؟ پیش از هر چیز بگویم که ترجمهی «صید قزلآلا در آمریکا»ی پیام یزدانجو درست بعد از ترجمهی من و حتا بعد از اینکه آن را به نشر چشمه سپردم صورت گرفت. اما نشر چشمه به دلایلی «صید قزلآلا در آمریکا» را زودتر منتشر کرد. اما همانطور که گفتم، من از سالِ 82 کار و مطالعه بر آثارِ براتیگن را شروع کردم. از نظرِ من، «در قند هندوانه» و «صید قزلآلا در آمریکا» از مهم ترین کارهای براتیگن محسوب میشوند. برای من آثارِ براتیگن یک پروژه است. میخواهم تا آنجا که میتوانم اکثرِ آثار این نویسنده را به فارسی درآورم. به همین خاطر، تصمیم گرفتم ابتدا «در قند هندوانه» را کار کنم. از قبل هم میدانستم که هوشیار انصاریفر پیشترها «صید قزلآلا در آمریکا» را ترجمه کرده. و میدانستم که اتفاقاً ترجمهی موفقی هم از آب درآمده و البته در نمایشگاهِ کتابِ امسال هم نشر نی آن را منتشر میکند. به همینخاطر تصمیم گرفتم آثارِ دیگرِ این نویسنده را ترجمه و منتشر کنم. - دنیای «در قند هندوانه» دنیاییست استعاری. برداشت خود شما از مکانها و شخصیتهای نمادین این رمان، مثل «iDEATH» و «inBOIL» و «The Forgotten Works» (کارگاه فراموششده) چیست؟ تأویلهای زیادی از این نوشتار میتوان بیرون کشید. «هاروی لِویت»، یکی از کسانیست که بر رمانِ «در قند هندوانه» تأویل و تفسیرِ خاصِ خودش را نگاشته. از نظرِ او، «در قند هندوانه» یکجورهایی همچون عهدِ عتیق است. راوی را آدمِ ثانی در نظر گرفته. آدمِ ثانی از خاک آفریده نشده، بلکه آفریدهی ببرهای آدمخوار و سخنگوییست که والدینش را خوردهاند و او یتیم شده. آدمِ جدید نه از خاکِ دنیایی پر از آشفتگی و هرج و مرج، بلکه خارج از مخروبههای یک نظامِ اجتماعیِ بسیار پیشرفته و قانونمند پدیدار میشود. نافِ او دست نخورده است، اما گذشته رفتهرفته برای او نامفهومتر میشود؛ «کارگاهِ فراموششده» موزهییست از چیزهای دور ریختنی. همانگونه که آدمِ اول سرزمینِ خارج از عدن را عجیب یافت، آدمِ جدید نیز در برخورد با گذشتهاش، خود را گیج و سردرگم مییابد. آفرینشِ آدمِ ثانی، نه به دستِ خدا، بلکه حاصلِ فروریختنِ نظام اجتماعیست که مفهومش را از دست داده است. یا مثلاً راوی فهرستی ارائه میدهد از تمامِ چیزهایی که دربارهشان برای ما صحبت خواهد کرد و اینکه لیستِ آن شاملِ بیست و چهار عنوان، درست به همان تعداد کتاب از نسخهی عبریِ عهدِ عتیق است. به علاوه، رمان به سه فصل تقسیم شده، و با تقسیماتِ رایجِ عهد عتیق، که سه بخش است، مطابقت دارد. این شباهتها گرچه به خودی خود اهمیتی ندارند ولی زمانی که با توصیفاتی از رودخانهها همراه میشود تشبیهی از چهار رودخانه که در عدن جریان دارند و حالتِ طبیعیِ جنگلهای کاج، مزارعِ هندوانه و زیباییِ طبیعی و سادگی یک بهشت درنظر آشکار میشود. «در قند هندوانه» همچون عهدِ عتیق اثریست برای آموزش و راهنمایی. قانون وضع میکند و اسطورههای آینده را خلق میکند. حالا در محلِ درختِ دانش، «کارگاهِ فراموششده» قرار دارد که هر دویشان برای آزمایشِ فرمانبرداریِ انسان و کنجکاویش هستند. به جایِ میوههای بهشتی، مجسمههایی از لوبیا، هویج، کلم و علف داریم. در بهشتِ براتیگن، بشر صرفاً آنچه را از طبیعت برمیآید نمیپذیرد، بلکه استعدادِ هنریاش او را وامیدارد تا یادبودهایی برای طبیعت بسازد. مارگریت ترکیبیست از اولین همسرِ فرضیِ آدم، لیلیت(Lilith)، همان روحِ پلیدی که از او (آدم) دور میشود، و حوا که آدم را به کمکِ دانش میفریبد. inBOIL و چارلی، دو برادر، نقشهای قابیل و هابیلِ iDEATH میشوند. inBOIL از خانوادهی جمعی جدا میشود و خود را در بقایای «کارگاهِ فراموششده» غرق میسازد، در مستیِ الکل گم میشود و تماس با طبیعت را از دست میدهد. او و گروهش با از بین بردنِ اندامهای حسیشان نابود میشوند. و بهواقع، این تنها نتیجه برای کسانیست که از طبیعت فرمانبرداری نمیکنند. دنیای فیزیکیِ iDEATH و اطرافِ آن، حکمتِ غایتشناسى را بیشتر آشکار میسازد. قند هندوانه، مادهی سازندهی جامعه، فقط یک ماهیتِ فیزیکی نیست، بلکه حالتی ذهنیست. مادهییست که الوارها و پنجرهها را میسازد و درعین حال محصولیست که از آن، یک سبک زندگی شکل میگیرد. رودخانهها، پلها، ماهیهای قزلآلا و مقبرهها با قارچِ شبتاب، همه از iDEATH سخن میگویند. رودخانهها پربرکت و زندگی بخشند، اما در عینِ حال محلِ دفنِ مردگان نیز هستند. دفن در رودخانه نشان از نوعی فناناپذیریِ جدید است. بهشتِ جدید، بدونِ خدا نوعی وحدتِ وجود تولید میکند. مردگان، همچون ماهیهای قزلآلا، بخشی از رودخانه میشوند، کاملاً هماهنگ با محیطِ آن وگواهی بر بهشتِ جدید هستند. اما در موردِ کلمهی iDEATH میتوان کمی بازی کرد و تأویلهایی ارائه داد: "I death" زائدهیی از محیطِ اجتماعیِ واقعیست که از سطحِ خود فراتر میرود، و درعوض میخواهد با محو کردنِ خویش، به یکپارچگی با طبیعت دست یابد. در دنیایی که هیچ قلمروی برتر از حیوانات نمیشناسد، در یک نظام اجتماعی که از اتکاءِ متقابل اجزایش آگاه است، جایگاهِ (ضمیر اول شخصِ) من مرده است. بنابراین iDEATH بهشتیست بدونِ آن نظمِ ذاتیِ برتری که برای آدم و حوا شکل گرفته بود. طبقهبندی موجبِ قدرت میشود، قدرت باعثِ افتخار میشود و افتخار یک احساس است. احساسات اساساً درiDEATH غایب است و بنابراین خطایِ از پیششکلگرفته برای آدم و حوای اصلی که سرانجام آنها را به رقبایِ قدرت تبدیل کرد در iDEATH محو شده است. "Id death" یک زائدهی طبیعی از اندیشههای گذشته است. در دنیایی که از بحرانِ هویت لبریز شده است، هیچکس در iDEATH حضور ندارد، زیرا آنچه اهمیت دارد، خودـحسیست، نه خودـروانشناختی، که آن هم در iDEATH تقلیل یافته است. لیبیدو به یک حالتِ فیزیولوژیکیِ کامل تغییر ماهیت میدهد، نوعی تحریکاتِ نفسانی که به گذشته برمیگردد، و دیگر وجود ندارد. دست آخر، خود(ego) که تعمیمیست از من، ضرورتاً از iDEATH تبعید شده است. دوباره آدم ثانی بهشت را از نو ساخته، و یک عاملِ دیگرِ هبوط را حذف کرده است. "Idea death" سرچشمهاش را با بهشت که دانش از آن تبعید شده است، تقسیم میکند. درختِ اصیلِ دانش که بشر را به سوی یک تمدنِ دیگر رهنمون میشود از طبیعت خارج شده، ولی آدمِ ثانی وسوسه را در خارج از دروازههای قلمرویش قرار میدهد؛ آلودگی نمیتواند از داخل ایجاد شود مگر اینکه با وجودِ اخطارِ کارگاهِ فراموششده، با عملی آگاهانه از دروازه عبور داده شود. بنابراین آدمِ ثانی دوباره از بهشت آموخت، گرچه مانند هرچیزِ دیگری در iDEATH، گناه و دانش نیز به جای حالتِ واقعیشان شکل فیزیکی به خود گرفتهاند. به هر حال، این تازه یکجور تأویلیست که من با نگاهِ «هاروی لِویت» گفتم. نگاههای دیگری هم هست که در اینجا بحث را بیش از این مطول میکند. - فکر میکنید ریچارد براتیگان در ایران نویسندهی محبوبی خواهد ماند و یا استقبال از آثار او بهصورت مقطعی و موقت است؟ تصور من این است که استقبال از آثار براتیگن ادامه خواهد داشت، به خصوص در نسلِ جوان. زبان و نوعِ نگاهِ براتیگن این قابلیت را دارد که مخاطبانِ ایرانی را جذب کند. - در طول گفتوگو شما نام براتیگان را بهصورت «براتیگن» تلفظ کردید؛ در حالیکه عموماً آنرا بهصورت «براتیگان» بهکار میبرند و خود شما هم در رمان «در قند هندوانه» از «براتیگان» استفاده کردهاید. تلفظ صحیح نام این نویسنده چیست؟ تلفظِ صحیحِ نام این نویسنده «براتیگن» است. دو دلیل هم برایش دارم؛ اول این که با دخترِ براتیگن تلفنی در این مورد صحبت کردم و دیگری فایلی صوتیست که اسمِ او را چنین تلفظ میکرد. حالا دیگر خیلی مهم نیست که کدام را تلفظ کنیم. دستِ کم در زبانِ فارسی هر دو صورتش راحت تلفظ میشود، اما بهتر است صحیحش را تلفظ کنیم. در رمانِ «در قندِ هندوانه» هم متأسفانه نشر چشمه به دلیلِ اینکه کتابِ «صید قزلآلا در آمریکا»یِ یزدانجو را با تلفظِ «براتیگان» چاپ و منتشر کرده بود راضی نشد آن را عوض کند، و لاجرم تن دادم. - بهعنوان سئوال آخر، آیا بهغیر از مجموعه شعرهای براتیگان کار دیگری از او در دست ترجمه دارید یا خیر؟ همانطور که پیشتر گفتم، آثارِ براتیگن برای من یک پروژهی ترجمه است. ترجمهی رمانِ «سقطِ جنین» را خیلی وقت است که تمام کردهام، اما به دلایلی فعلاً تصمیم به چاپِ آن ندارم. در حالِ حاضر هم در حالِ ترجمهی رمانِ دیگرش، «در رویای بابل» هستم. 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ مجموعه ای از اشعار ریچارد براتیگان را میتوانید درتاپیک زیر مطالعه فرمایید: [h=3]ریچارد براتیگان[/h] 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ ريچاردگري براتيگان يكي از كليديترين چهرههاي ادبيات امريكا در نيمهي دوم سدهي بيستم مسيحي به شمار مي رود. او كه كار ادبياش را از ميانهي دههي 50 و در 20 سالگي با سفر به سان فرانسيسكو و پيوستن به جنبش هنري بيت آغاز كرد. نخست به چاپ شعرهايش پرداخت. اولين شعر شناخته شدهي او با نام "قلمرو دوم"در 21 سالگياش به سال 1956 به چاپ رسيد. پس از آن براتيگان به ترتيب درسالهاي 1957ودوشعر بلندبهنامهاي"بازگشت رودخانهها" و "اتو استاپ زن گاليله" را منتشر كرد كه اين كار موقعيت او را در جمع شاعران نامتعارف آن روزگار تثبيت كرد. براتيگان همان اندازه كه در شاعري متفاوت بود شيوههاي متفاوت و بديعي هم براي ارايهي آثارش جستوجو ميكرد. او در سال 1964 يعني زماني كه نگارش رمان "صيد قزلآلا در امريكا" -كه بعدها به شاخصترين نوشتهاش تبديل شد و برايش شهرت جهاني به ارمغان آورد- را تازه به پايان برده بود شعرهايش را كنار خيابان به رهگذران ميفروخت. و در سال 1968 يعني يك سال پس از انتشار اين رمان جنجالي و بحث برانگيز، همزمان با رمان "در قند هندوانه" كه آنهم از آثار مهم او تلقي ميشود مجموعه شعري منتشركرد به نام "لطفا اين كتاب را بكاريد" كه شامل 8 شعر بود كه روي جلد بذرگياهان چاپ شده بود. سه شعر انتهايي كتاب حاضر از بين آن شعرها انتخاب شده است. او در همان سال به سفارش جان لنون و پل مككارتني كه با گروه موسيقي بيتلز قلههاي شهرت را در دنياي موسيقي فتح كرده بودند چند شعر و بخشهايي از رمانهايش را در قالب كاستي با عنوان "گوشدادن به ريچارد براتيگان" خواند و روانهي بازار كرد كه در آن ابتكارهاي جالبي از خود نشان داده بود. ازجمله اين ابتكارها خواندنشعر كوتاه "عاشقانه" با 18 لحن مختلف توسط 18 نفراز جمله خود براتيگان و دخترش لانته براتيگان بود كه بحثهاي زيادي به دنبال داشت. اين نويسنده كه يكي از خلاقترين نويسندگان سالهاي پرهياهوي ميانهي سدهي بيستم است در سال 1984 با شليك گلولهاي از يك تپانچه به زندگي خود خاتمه داد. اين درحالي بود كه آثارش در همهجاي دنيا به زندگي خود ادامه دادند و عطش خوانندگاني را ميخواستند ادبيات را با تعريفي جديد بشناسند فرو نشاندند. شعرهاي براتيگان با وجود سادگي بسيار فريبندهاند. او با شناخت كامل از روحيهي بيحوصلهي خوانندهي امريكايي شعرهايي سرود كه خواندناشان بيش از چند ثانيه طول نميكشد با اينهمه و در همان چند ثانيه تلنگري شديد به باورها و احساسات شنونده ميزنند كه همين راز تاثيرگذاري آنهاست. زيباييشناسي او تركيبي از دستاوردهاي سورئاليسم فرانسوي و تفكر ضد بورژوازي است كه جانمايهي آثار هنري معاصرش را شكل ميداد. و در عين حال در تضاد كامل با پدرسالاري قرار ميگيرد. براتيگان كه خود در خانوادهاي فروپاشيده پا به عرصهي جهانگذاشته بود در شعرهايش هرگز نه يك پدر بود نه كسي كه زندگياش به ميل پدر تنظيم ميشود و نه حتا يك فرزند. اوباحملههاي صريحاش بنيادهاي پدرسالاري رادرجامعهيامريكا هدف گرفته بود. شعرهایی که در ادامه ی خوانید آثاری است که براتیگان تا پیش از 20 سالگی نوشته بود و بعد از مرگش در قالب کتابی به نام مجموعه ادنا وبستر از نوشته های منتشر نشده براتیگان چاپ و منتشر شد. این مجموعه به قلم نگارنه به فارسی برگرانه شه و هم اکنون مراحل اخذ مجوز را پشت سر می گذراند. 4 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ در روياي بابل خيــــــــليي خوب بود الآن دقيق يادم نمياد داستانش ولي از اون كتاب يه حس همزادپنداري ممتد يادمه! و اينكه زندگي رو يه شوخي بزرگ جلوه ميداد :) كتاب در قند هندوانهش هم خوب بود. يكيشونو امتحان كنيد! نوشتار دلنشيني داره. زيبيلشم قشنگه 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۱ شهریور، ۱۳۹۱ حال آقای براتیگان بهتر شده است ریچارد براتیگان ، از آخرین کشف های فارسی زبانان در سپهر ادبیات جهان است. انتشار پی در پی آثار وی چون «صید قزل آلا در آمریکا» ، «اتوبوس پیر» ، «در قند هندوانه» و اکنون «در رویای بابل» در ایران سال های اخیر نشانگر همین توجه است. «در رویای بابل» ماجرای یک پاپتی خل وضع است که در دنیای ذهنی و عینی رفت و آمد می کند؛ انسان بی دست و پایی که زندگی حقیقی اش در نکبت فقر و تنهایی فرورفته است اما خود را انسانی مشهور، موفق و جذاب در دوران تمدن بابل می بیند. تضاد در وجود راوی «در رویای بابل» تا آنجاست که او شغل کارآگاه خصوصی را برگزیده است، شغلی که توانمندی و ذکاوتی صد چندان می طلبد در حالی که او حتی یک فشنگ ندارد که در هفت تیرش بگذارد. در «در رویای بابل» همان مولفه های آشنای آثار براتیگان تکرار می شوند؛ روایت زندگی انسان های فراموش شده از این بابت او به پل استر شباهت تامی دارد ورود آدم های متعدد و رویدادهای پراکنده و ریز در داستان، نثر شوخ و زنده ای که طنز بخوبی در آن جاافتاده و به ریشخند کشیدن همه جنبه های زندگی مدرن آمریکایی، حاصل پست مدرن ریچارد براتیگانی یک متن سخت پر از دیدگاه های فلسفی و لغات عجیب و غریب نیست؛ داستانی است که بدون تظاهر و عریانی تنهایی و بدبختی انسان مدرن را به نمایش می گذارد: تنهایی آدمی که حتی در گفتگوی تلفنی با مادرش از او مطالبه بدهی هایش می شود و با پرداخت ۲۰۰ دلار می تواند هر کسی را وادار کند که خفت معامله بر سر جنازه ای را بپذیرد. یکی از پایه های طنز جاندار براتیگان بر تطابق جلوه های زندگی آمریکایی با بابل باستانی استوار است: جایی که او از بازی های بیسبال فصل ۵۹۶ پیش از میلاد می گوید و بخت النصر را به شکلی خودمانی «نج» می نامد! راوی در بیان رویاهای خود از بابل به شکلی روشن و شفاف، امیدوار و خوشبخت است، اما هنگامی که به دنیای امروز و آمریکای دهه ۴۰ میلادی بازمی گردد، جلوه دیگری از این طنز یعنی ریشخند ایالات متحده آمریکا وزندگی آمریکایی نمود می یابد. برای من زن صاحب خانه از ژاپنی ها هم تهدید بزرگ تری بود. همه منتظر بودند این ژاپنی ها سر و کله شان در سانفرانسیسکو پیدا شود و توی اتوبوس برقی ها بپرند و بالا و پایین خیابان ها را گز کنند. اما من که خدایی اش طرف ژاپنی ها را می گیرم تا بیایند و مرا از شر این زن خلاص کنند. ... صدایی داشت که پرل هاربور در مقابلش لالایی بود. به نظر می رسد آقای براتیگان وقتی «در رویای بابل» را می نوشته، حالش خوب بوده و از دیوانگی های معمول خودش کمی فاصله گرفته بوده است. از ترجمه خوب پیام یزدانجو که پیشتر خواننده فارسی زبان را با مشهورترین اثر براتیگان به صید قزل آلا در آمریکا آشنا کرده بود نباید گذشت؛ ترجمه ای که توانسته قلم شیرین و طناز براتیگان را به مخاطب بخوبی معرفی کند. آرش شفاعی 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده