viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۱ نویسنده: مایکل له پیج بازگردان: احسان سنایی پیشفرض استقبالِ علمی از هر فرضیه (Hypothesize) یا نظریهای (Theory)، ارائهی پیشبینیهایی توسط آن فرضیه/نظریه است که بتوانند اشتباه هم از آب دربیایند. به دیگر کلام، امکان تکذیبشان نیز از ابتدا بایستی فراهم آمده باشد. هرچند عدهای مدعیاند که این گفته دربارهی نظریهی «فرگشت» (Evolution)، صدق نمیکند؛ اما دلیل چنین ادعایی در این نکته نهفته که ما پروای تصور تنوع سرسامآور سازوکارهای حیاتی، در نبود عاملی چون فرگشت را نداریم. «جان بوردن هلدین» (John Burdon Haldane)؛ زیستشناس بریتانیایی؛ در پاسخ به این سؤال که «چهچیزی فرگشت را نقض میکند؟»؛ خشمگینانه میگفت: «سنگواره (فسیل) خرگوشهای مربوط به عهد پرکامبریَن!». منظور وی البته این بود که پیشرفتِ مشاهده شده از ردپای حیاتِ باقیمانده در میلیونها سنگواره ای که از سرتاسر زمین جمع آمدهاند؛ عیناً همان چیزیست که فرگشت از پیش گفته بود. مثلاً تکسلولیها، پیش از چندسلولیها ظهور یافتند. ماهیانِ بیآرواره هم پیش از آبزیانِ آروارهدار آمدند و آبزیانِ شُشدار؛ مقدّم بر دوزیستان بودهاند. دوزیستان، خود اسبق ِ بر خزندگان بودهاند و خزندهها هم بهنوعی، پیش از پستانداران و پرندهها ظاهر شده؛ و بوزینهها هم پیش از آدمی بودهاند. هرآنچه برای نقض نظریهی فرگشت نیاز است؛ ارائهی یک یا دو استثناء در این روندِ مسلّم تاریخیست. شکی نیست اگر سنگواره (فسیل) اجداد دوزیستانِ امروزی، قدیمیتر از اجداد ماهیان میبود؛ این نشان میداد که دوزیستان، از ماهی فرگشت نیافتهاند. چنین استثنائی که بتواند این گفته را ثابت کند هرگز تاکنون پیدا نشده است. البته دعاویِ انگشتشماری در اینباره ارائه گردیده؛ ولی غالبِ مخالفین ِ فرگشت هم حتی به بیاساسی ِ این گفتهها معترف شدهاند. خرگوش دارای پَر هم اگر پیدا شود، فرگشت نقض خواهد شد. حیواناتی مثل جوجهتیغی هم البته وجود دارند که مجهز به اجزایی مختلط از طیف اندام پستانداران و خزندگان هستند؛ و فسیلهایی هم پیدا شده که نشان از وجود موجوداتی بینابین ِ یک پرنده و خزنده میدهند (همانند آرکئوپتریکس دنداندار – ر.ک.«قدیمیترین دایناسور پردار تاریخ، کشف شد»). اما هیچ حیوانی مجهز به اندامی مرکب از سلسلهی پرندگان و پستانداران، وجود ندارد. این، درست همان چیزیست که در صورت فرگشت یافتن ِ پرندگان و پستانداران از دو طیف مستقل از خزندگان، رخ میداد. هیچ دلیلی داعی بر اینکه یک وجود متشخص ٍ خارجی چنین خصائصی را در همآمیزد و مثلاً پستانداران پَر دار؛ یا ریههای کارآمدِ مشابه با پرندگان و شترمرغ خزپوش و پستانداری را تولید کند، وجود ندارد. از این گذشته، اگر تمامی ِ موجودات از برای بازی در نقش ِ از پیشتعیینشدهای بهوجود آمده بودند؛ آنگاه آنها دیگر قادر به فرگشت یافتن نمیبودند. حالآنکه بررسیهای متعددی نشان از فرگشت همگی ِ موجودات و سازگاریپذیریشان در قبال تغییر اوضاع ِ محیطی دادهاند؛ البته مشروط براینکه چنین تغییراتی آنقدرها مخرب و ناگهانی (همانند سقوط مرگبار یک شهابسنگ) ظاهر نشوند. جفتگیریِ گیاهان و جانوران، یا گزینش مصنوعی؛ گسترهای وسیع از موجودات، از قبیل تبدیل ِ برخی گرگها به «شیهواهوا»ها (chihuahuas - کوچکترین نژاد سگ) و «گریت دین» (Great Dane – از انواع سگهای درشتاندام نگهبان) را طی تنها چندینهزار سال ایجاد کرده است. پژوهشگران، در آزمایشگاه موفق به تولید باکتریها، گیاهان و حیواناتی با هر ویژگی ِ تازهای شدهاند. آنها حتی گونههای کاملاً نوین ِ حیاتی تولید کردهاند! در حیات وحش هم موارد بیشماری از فرگشتِ فعال، بهچشم میخورد. ویروسها و باکتریهای متعددی در بازهی عمر تنها یک انسان دچار دگرگونی میشوند؛ از ویروس HIV گرفته که با طبیعتِ آدمی سازگاری یافته تا ویروس H5N1 (آنفلوآنزای مرغی). چندینگونه ماهی، بهلطف گزینش ِ تحمیلی ِ ناشی از صید آبزیان بزرگتر، در حال کوچکتر شدناند. علفهای هرزی نظیر Crepis sancta؛ بهدنبال تغییر بذرشان، در حال سازگاری با محیط شهریاند. اگر زمین بسیار جوان بود هم این، مشکلی برای نظریهی فرگشت محسوب میشد؛ چراکه فرگشت از مسیر انتخاب طبیعی، مستلزم اجرا در بازههای وسیع زمانی؛ یا «زمان ژرف» (Deep time)، بهتعبیر داروین، میباشد. برخی در سدهی نوزدهم، بهدنبال ادعای فیزیکدان انگلیسی؛ «لرد کلوین» مبنی براینکه عمر زمین تنها ۳۰ هزار سال است، بر این شدند که نظریهی فرگشت اساساً نادرست است. برآورد کلوین، بارها کمتر از برآورد ۳۰۰ میلیونسالهی داروین بود که بر اساس ِ زمان کافی برای وقوع فرسایش؛ در منطقهی سنگلاخیای موسوم به Weald در انگلستان صورت پذیرفته بود. هرچند هر دو در برآوردشان اشتباه کردند؛ اما چندین مدرک از قبیل ایزوتوپهای عنصر سرب، امروزه نشان از این دادهاند که زمین، از برآورد داروین هم حتی بارها پیرتر است: در حدود چهار میلیارد سال! داروین همچنین مدعی بود که تمامی ِ موجوداتِ زنده، از جد مشترکی پدید آمدهاند. این گفته که اساساً برپایهی بررسیهای کالبدشناختی ِ داروین استوار بود؛ امروزه توسط ترتیبگذاریِ ژنتیکی به اثبات رسیده است. تمامی ِ حیاتِ موجود بر روی زمین، اساساً از آبشخور مشترکی سیراب میشوند: جانداران، دادههای حیاتی را با رمزهای مشابهی ذخیره و تفسیر میکنند و تنها اختلافات انگشتشماری را در ارگانیسمهای آغازی میتوان مشاهده کرد. بخشهای هنگفتی از این دادهها مشابهاند و تنها مابین جاندارانی که علیالظاهر اختلافات چشمگیری میان خود دارند، تفاوت میکنند. مثلاً برخی ژنهای کلیدیِ مربوط به رشد در مگس را میتوان با ژنهای مشابه یک موش عوض کرد و هیچ تغییر ظاهریای را هم در این دو جاندار مشاهده نکرد. حیات، پیرو طرحی منسجم است؛ هرچند حتی جاندارانی که شبیه همدیگرند هم اختلافات درونی ِ فراوانی را به نمایش میگذارند؛ درست مثل نمایشگرهای LCD، که کارکرد کاملاً متفاوتی با نمایشگرهای پلاسما دارند. طراحان انسانی، امروزه گسترهای متنوع از جانداران جدید را طرح زدهاند که زیربنای مولکولیشان کاملاً از جانداران موجود در طبیعت متفاوت است. برخی مدعیاند که برای یک «طراح»، راحتتر است تا کلیهی دگرگونیهای موجود در گونههای حیات وحش را بر اساس زمینهای مشترک و یکسان پدید آورَد؛ اما آیا این ادعا را تنها نمیتوان به «طراح»ی با منابع اولیه یا پیشفرضهای محدود نسبت داد؟ یک طراح مقتدر بایستی بتواند تمامی ِ گونهها را منحصربفرد و مستقل از هم ایجاد کند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده