azarafrooz 14221 ارسال شده در 19 آبان، 2012 به نظر من که این ازدواج اینجوری از چاه به چاله رفتنه چه کاریه اگر انقدر عاشقه طرف که بره یه گوشه به یاد عشقش زندگی کنه اگرم نیست که میره زن میگیره یا شوهر میکنه مثل بچه آدم میچسبه زندگیش ادای آدمهای عاشقم در نمیاره کلا یا عشقش راسته که تنهایی رو انتخاب میکنه یا الکی از روی عادت بوده پس فراموش میشه حل میشه قضیه 6
سیندخت 18786 ارسال شده در 19 آبان، 2012 یکی از دوستان سی و چند سالهام که با یک تجربه غمگین عاشقانه، قضیه جالبی را تعریف میکرد؛ او میگفت یک پسر 16ساله آمده قضیه عاشق شدناش را برای او تعریف کرده و وقتی دوستم راهحلهایی ارائه داده، حرف عمیقی شنیده است: « تو نمیفهمی که من دارم چه زجری میکشم». خیلی از ماها مثل همین پسر 16ساله فکر میکنیم. قضیه عشق ما سوزناکترین و پرماجراترین قضیه عاشقانه دنیاست و هیچکس دیگری نمیتواند بفهمد که « زجر عشقی کشیدهام که مپرس» ما چطوری است. احتمالا شما هم با این تیتر همینجور برخورد میکنید؛ حتی بچههای روانشناسی هم وقتی خودشان عاشق میشوند؛ در ذهنشان این سوال پیش میآید که چطور میشود کاری کرد که مراجعان فردا با شکست عشقی کنار بیایند؟ به هر حال این ها پیشنهادهای روانشناسان است. خیلیها بعد از شکست عشقی کارهای عجیب و غریبی انجام میدهند. تا جایی که میتوانید، لااقل این کارها را انجام ندهید: پناهگاه روانی قدغن! تعارف که نداریم. شکست عشقی میتواند یک نفر را به یک معتاد یا الکلی تمامعیار تبدیل کند. خیلیها اولین سیگارشان را بعد از شنیدن یک «نه» کشیدهاند اما لطفا به خاطر خودتان هم که شده، گریهها و افسردگیهای بعد از شکست را به گیجی بعد از سیگار و الکل ترجیح دهید. لااقل بهخاطر انتقام از طرفتان هم که شده، خودتان را تلف نکنید. اگر بگوییم یکی از بازیگرهای هالیوودی بعد از شکست عشقیاش اتفاقا اعتیادش را ترک کرده، باور میکنید؟ رسوایی قدغن! اصلا از همان اولش که عاشق شدید لازم نیست همه هماتاقیها و همکارها و همکلاسیهایتان بفهمند. اعتماد بهنفستان زیاد است که هست. برونگرا هستید که هستید. عوارض این رسوایی وقتی که« نه»شنیدید، معلوم میشود؛ وقتی که حتی اگر دیگران هم در موردتان حرف نزنند، خودتان فکر کنید که همهجا قصه عشق شما نقل مجالس است. یک سنگ صبور درست و حسابی و رازدار پیدا کنید و خودتان را پیش او خالی کنید. از بالا به قضیه نگاه کنید. کمی از خودتان و زاویه دیدتان به قضیه فاصله بگیرید. بروید بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگی تا پیری ببینید و ببینید که این شکست چقدر توی مسیر زندگیتان مؤثر بوده است. حالا آدمهای دیگر را ببینید. میبینید؟ کافی است به دور و بریهای خودتان فکر کنید تا بفهمید دنیا پر است از فلشهای یک طرفه. پر است از «نه»هایی که دیگران شنیدهاند و حتی «نه»هایی که خودتان گفتهاید. شما تنها نیستید. به شکست بهعنوان یک فرصت خودشناسی نگاه کنید. خیلیها بعد از شکست عشقی، آدم مثبتتری میشوند. همانطور که گفتیم، حتی ممکن است اعتیادشان را بعد از شکست بگذارند کنار. برای این آدمها دیگر نظر معشوق مهم نیست. آنها به خودشان برگشتهاند و جدا از رویدادهای عاشقانه شروع کردهاند به اصلاح خودشان. شکست عشقی آدم را تمامعیار با خودش، عواطفش و فکرهایش روبهرو میکند. شکست عشقی میتواند یک بار دیگر تمام شکستهای عاطفی زندگی را بیاورد جلوی چشم آدم. این هم میتواند هم افسردهکننده باشد و هم سازنده؛ یعنی این که آدم میتواند این مشکلهای وجودی را لااقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگیاش را کنار بگذارد. در سطحیترین حالتش آدم میتواند برود مهارتهای برقرار کردن رابطه را از اینور و آنور بیاموزد و در عمیقترین حالتش، هدف زندگیاش را عوضکند. حرف بزنید. 2 راه قبلی، راهحلهایی بود که میشد بهتنهایی هم انجامش داد اما آدمیزاد بعد از شکست عشقی، از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه میشود. مشاور و روانشناس را برای همین موقعها گذاشتهاند. به جای این که بگذارید موقع خودکشی ناموفق ببندندتان به داروی ضدافسردگی و شوک الکتریکی، وقتی که داغتان تازه است، با یک متخصص حرف بزنید. من در جهان فقط یک دوست واقعی داشته ام و آن خودم بوده ام. 10
XMEHRDADX 7514 ارسال شده در 20 آبان، 2012 به نظر من هر وقت دو نفر عاشق هم میشن باید تلاش کنن به هم برسن.اگه فکر میکنن که احتمال داره به هم نرسن پس عاشق هم نشن ،اما معمولا حواسشون نیست و عاشق هم میشن. ولی اگه عشق واقعی باشه به هم خواهند رسید. من خودم تجربشو داشتم. نمیدونم عشق واقعی بود یا وابستگی بود!!!! خانواده هر دو طرف مخالف بود. در هر حال پایان خوشی نداشت .حتی یکیو که خیلی دوست داشتم تا دو سه سال فکرشو میکردم. ولی الان اصلا عین خیالم نیست و به خودم میگم برا چی اون موقع الکی ناراحت میشدم؟!!!! .حتی بعدها بعضی مواقع خوشحال میشدم که خدا رو شکر نشد تا من بتونم دنیارو بهتر ببینم وبیشتر تجربه کنم ....(البته این نظر کاملا شخصی منه و از تجربه خودم ناشی میشه) 5
setare.blue 23086 ارسال شده در 20 آبان، 2012 به نظر من هر وقت دو نفر عاشق هم میشن باید تلاش کنن به هم برسن.اگه فکر میکنن که احتمال داره به هم نرسن پس عاشق هم نشن ،اما معمولا حواسشون نیست و عاشق هم میشن. ولی اگه عشق واقعی باشه به هم خواهند رسید. من خودم تجربشو داشتم. نمیدونم عشق واقعی بود یا وابستگی بود!!!! خانواده هر دو طرف مخالف بود. در هر حال پایان خوشی نداشت .حتی یکیو که خیلی دوست داشتم تا دو سه سال فکرشو میکردم. ولی الان اصلا عین خیالم نیست و به خودم میگم برا چی اون موقع الکی ناراحت میشدم؟!!!! .حتی بعدها بعضی مواقع خوشحال میشدم که خدا رو شکر نشد تا من بتونم دنیارو بهتر ببینم وبیشتر تجربه کنم ....(البته این نظر کاملا شخصی منه و از تجربه خودم ناشی میشه) پس شما معتقد هستین بعد گذشت 3سال همه چی فراموش میشه..........!!! نمیدونم چرا ما آدما همش میخوایم بگیم با گذشت زمان همه چی حل میشه......... (پس صورت مسائله پاک شد به راحتی) من معتقدم باید طرف بخواد همینو بس...........اراده کنه تمومه ، اون کسی هم که نخواد حالا هی بهش بگن ،هیچ فایده ای نداره ،اما هیچ وقت فراموش نمیشه ......... دختر پسر هم نداره، بعضی پسرا ها خیلی احساساتشون قوی تره اما بروز نمیدن.......... 6
XMEHRDADX 7514 ارسال شده در 21 آبان، 2012 پس شما معتقد هستین بعد گذشت 3سال همه چی فراموش میشه..........!!! نمیدونم چرا ما آدما همش میخوایم بگیم با گذشت زمان همه چی حل میشه......... (پس صورت مسائله پاک شد به راحتی) . این ویژگی خود من بود که موضوعو فراموش کردم شاید . والان به عنوان یه خاطره شیرین ازشون یاد میکنم و به عنوان یه تجربه خیلی خوب . این تجربه منو خیلی قوی کرد.بنظرم شکستها آدمها رو قویتر میکنه. دید آدم نسبت به دنیا خیلی بهتر و بازتر میشه.... حسرت خوردن و یاد آوری گذشته به غیر از این که زمان حال و آینده انسان از دست بره و در حسرت گذشته باشه هیچ چیز دیگه ای در بر نداره . پس بهتره در زمان حال زندگی کنیم به گفته حکیم عمر خیام: از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن فردا که نیامداست بیداد مکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن 6
azarafrooz 14221 ارسال شده در 21 آبان، 2012 این ویژگی خود من بود که موضوعو فراموش کردم شاید . والان به عنوان یه خاطره شیرین ازشون یاد میکنم و به عنوان یه تجربه خیلی خوب . این تجربه منو خیلی قوی کرد.بنظرم شکستها آدمها رو قویتر میکنه. دید آدم نسبت به دنیا خیلی بهتر و بازتر میشه.... حسرت خوردن و یاد آوری گذشته به غیر از این که زمان حال و آینده انسان از دست بره و در حسرت گذشته باشه هیچ چیز دیگه ای در بر نداره . پس بهتره در زمان حال زندگی کنیم به گفته حکیم عمر خیام: از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن فردا که نیامداست بیداد مکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن منم کاملا با نظر شما موافقم زمان مرگ عزیزان آدم رو هم کمرنگتر میکنه چه برسه به از دست رفتن عشق !!!! 4
EOS 14528 ارسال شده در 22 آبان، 2012 اول از همه بشین و حسابی بهش فکر کن می خوای گریه کنی خود زنی کنی داد و بی داد کنی .....بذار دلت خالی بشه ؛ با خودت رو راست باش و تکلیف خودت رو توی زندگی بدون اون روشن کن بعدش : 1. زمان حلال هر مشکلیه ؛ یه دردایی هست که خیلی سنگین و عمیقه ؛ هیچ مرهمی براش نیست به جز این که بذاری گذر زمان تسکنیش بده 2. ازش دور باش ؛ دور دور ؛ تا جایی که ممکنه 3. کاری رو به دست بگیر قبل از این که خاطرات و قلبت کاری به دستت بدن ؛ دنبال جایگزین باش هر چیزی که از فکر و خاطرات اون دورت کنه (اما اشتباه نکن ؛ منظورم این نیست که شخصی رو جایگزین کنی ؛ این بدتری ظلم در حق خودته) این قدر خودت رو با کار و زندگی مشغول کن که کوچکترین فرصتی برای فکر کردن بهش نداشته باشی 5
unique1366 1752 ارسال شده در 22 آبان، 2012 بهترین کار توی این جور مواقع برای حلش مشغلس !!کاری فکری تفریحی ورزشی... هر چیزی که از فکر کردن به اون شخص یا خاطره هاش دورش کنه .و انرژی از فرد بگیره !..نمیگم جایگزین کردن چون تجربه کردم اثری نداشت !!فرد دور بشه تا موقعیت جسمی و فیزیولوژیکش متعادل شه از یاد آوراش دور بشه تا دوباره تداعی نشه براشو و قضیه ی فیزیو و هورمونا تکرار شه و دوباره برگرده سر خونه ی اولش ...حتی ممکنه اگه وابستگیش زیاد بوده باشه کارش تا یه مدت به مصرف آرامبخشم بکشه .. مشخصه که 100% اون فرد از خاطر آدم نمیره...اما حلالش زمانه ...تا موقعی ام که با خشم یا حسادت یا خاطره هاش کنار نیومده بهتره توی هیچ ارتباط دیگه ای نره چون هم از هر ارتباط دیگه متنفر میشه هم شریکشو متنفر میکنه..!! 3
ooraman 22216 ارسال شده در 23 آبان، 2012 فراموشی ای وجود نداره میشه فقط رهاش کرد تویه دوره ای از زندگی اون فرد جزئی از زندگی وخاطرات بوده پس هرگز نمیشه پاکش کرد وحتی به نظرم نباید تلاش کرد که پاک بشه علاقه اگر عمیق باشه هیچ وقت نمیشه فراموشش کرد مخصوصا کسایی که به قول معروف با جبر زمونه از هم جداشدن (چه با زور چه با منطق خودشون) اول از همه باید به خودمون زمان بدیم بلافاصله بعد از جدایی وارد یه رابطه جبری دیگه شدن به نظرم فقط اسیب زنندست مگر در یه شرایط خاص....تا زمانی که از نظر روحی یه کم بهتر نشدیم وارد رابطه جدیدی نشیم و یادمون باشه طرف مقابلی که با هزار امید وارد زندگیمون میشه نباید تاوان عشق ما رو بده 2 فکر بازگشت به رابطه قبلی رو با یاداوری مشکلات از ذهنمون بیرون کنیم 3 یاداوری نکردن خاطرات...جاهایی که با اون شخص رفتیم،اشیاء خاطره انگیز،فیلم،موسیقی و هرچیزی که باعث قلیان احساساتمون میشه رو باید از خودمون دور کنیم و دائم خاطرات و مرور نکنیم مخصوصا تو ماه های اول 4 در ضمن این مدت التیام پیدا کردن رو هم خیلی طولانی نکنیم ،اگر بعد از مدتی با کسی روبه رو شدیم که برامون دلنشین بود یه ارتباط تازه رو باهاش شروع کنیم 5 بعد از وارد شدن به رابطه جدید باید مقایسه بین دو طرف و تا حد ممکن کنار گذاشت البته خیلی سخته چون ناخوداگاه مغز ادم تو شرایط مختلف این کار و میکنه 6 فک کردن به فرد جدیدی که الان تو زندگیمون هست ...یعنی اینکه اون گناهی نکرده که با ادمی اشنا شده که قبلا یه شکست عاطفی داشته و این درست نیست که چون من قبلا شخص دیگه ای رو دوست داشتم و هنوزم نفر اول توی قلبم اونه ،رنجش و طرف فعلیم بکشه 7 بذاریم عشق قبلیمون جای خودش و تو قلبمون داشته باشه و همون جا محفوظ بمونه ...دلیلی نداره بخوایم زورکی بندازیمش بیرون چون این مقاومت نتیجه عکس میده بذاریم هرکی جای خودش وداشته باشه 4
ooraman 22216 ارسال شده در 23 آبان، 2012 فقط همونطور که در جواب حمید گفتم این صبر کردن عواقبی داره که ممکنه جبران ناپذیر باشه ببخشید من اول پست دادم بعدا پستای بچه ها رو خوندم ،منم تو پست قبلیم به صبر اشاره کردم گفتی که عواقب داره و گذشتن سن ازدواج و موقعیت خوب و اینا...ولی آیا وقتی که من در بحرانی ترین شرایط زندگیم هستم صرفا اینکه کسی موقعیت مناسب برای ازدواج داره کافیه؟ من فک میکنم این بحران روحی میتونه بهترین شرایط ازدواج و ایده آل ترین ازدواج ها رو به یه شکست دیگه و یه بحران دیگه تبدیل کنه وقتی من از حالت طبیعی و نرمال احساسی خارج هستم چطوری میتونم وارد یه رابطه دیگه بشم که یه پایش رو احساسات میگرده؟ و تازه این رابطه رو بتونم به یه جای خوب هم برسونم؟ چه فایده ای داره با یه فردی که خیلیم ایده اله ازدواج کنم وقتی میدونم بحران احساسی من اون زندگی و کم کم به جهنم تبدیل میکنه؟اصلا ایده ال برای یه زندگی چی میتونه باشه جز آرامش؟ 5
victoria_r 7682 ارسال شده در 25 آبان، 2012 به نظر من اول باید با خودش کنار بیاد میخواد گریه کنه یا یه مدت تنها باشه و به خودش و مدتی که گذشته فکر کنه و کم کم متوجه بشه که این کار باید یه روزی انجام میشد عاقبت این عشق جدایی بود بعد یه مدت نیاز داره که فکرشو دلشو آروم کنه حالا میتونه به ازدواج فکر کنه. هنوزم یه احساسی به آدم قبلی وجود داره ولی کمه پس میشه درستش کرد. البته این قسمت دیگه به پاکی و فکر خود فرد بستگی داره که حالا چون با یه تعهد قلبی وارد یه رابطه ی رسمی و شرعی شده باید بتونه فقط به همسر همراهی که انتخاب کرده فکر کنه و هر وقت که احساس کرد داره همسرشو با اون عشق قبلی مقایسه میکنه یا داره به سمت اون عشق برمیگرده حتی تو دل خودش خوبی های همسرشو به یاد بیاره و لحظات خوبیو که باهاش داره و بدی های رابطه ی قبلی. بازم به خود فرد بستگی داره این آدم تا خودش نخواد نمیتونه فراموش کنه و زندگیشو درست کنه. ولی اگه احساس کرد هنوز بهش علاقه داره و نمیتونه به هیچ وجه کس دیگه ای رو قبول کنه باید از ازدواج منصرف بشه چون عاقبت خوبی برای این ازدواجا پیش بینی نمیشه. 4
Secret: 2286 ارسال شده در 25 آبان، 2012 متاسفانه من خودم از نزدیک با این موضوع برخورد کردم کسی رو که دوست داشتم هیچ وقت نفهمید و بنا به دلایلی پشیمون نیستم که علاقمو بروز ندادم من خیلی تودارم حتی صمیمی ترین دوستام و خانواده ام هم ندونستن این مسئله رو دارم تنها تاثیری که روی اخلاقم گذاشت منزوی شدنم بود چون یه ساعت هایی رو واقعا احتیاج داشتم تنها باشم چه برای گریه یا فکر کردن بعد از چند سال روزی نیست که بهش فکر نکنم یا شاید بهتره بگم بیشتر ساعت های روز اینکه میگین زمان حل میکنه قبول ندارم اما عشق مثل یه اعتیاد میمونه هر چقدر به اون طرف مقابل نزدیک باشی و ببینیش بدتره تنها راهکار میتونه این باشه تا اونجایی که ممکنه ازش دور باشی سعی کنی تمام چیزایی که باعث یادآوری خاطراتش میشه رو از خودت جدا کنی و بسازی با شرایط خودت 5
شــاروک 30242 ارسال شده در 26 آبان، 2012 من به نوبه خودم این روش رو قبول ندارم میدونید چرا؟چون دونستن اینکه ما از همسر اون شخص سر هستیم یا مستلزم این هست که ما از همسر اون فرد شناخت داشته باشیم همین شناخت دوحالت بوجود میاره یا ما همسر اون شخص رو میشناختیم که همین شناخت بتعث میشه هم حس حسادت ما بیشتربشه که مگه اون چی داشت که اونو به من ترجیح داد؟ وهمین فکر دائم مارو آزار میده یا شناختی نبوده و برای شناخت باید به فرد و همسرش نزدیک شد که همین موضوع تبعات جانبی بیشتری به همراه دارهدرسته؟ بــــــــــــــــــــــله درسته ولی به نظر من اینکه آدم بخواد به اون شخص و همسرش نزدیک بشه معمولا برای کسایی اتفاق میوفته که هنوز افکار بچه گونه دارن من این حرفو رو این حساب زدم که هر دو طرف قصیه کاملا عاقل و منطقی هستن حتی با یه صحبت خیلی کوتاه هم میشه این قضیه رو تموم کرد اونم طوری که به هیچ کدوم توهین و بی احترامی نشه و با درک شرایط از هم جدا بشن 4
ooraman 22216 ارسال شده در 26 آبان، 2012 حتی با یه صحبت خیلی کوتاه هم میشه این قضیه رو تموم کرد اونم طوری که به هیچ کدوم توهین و بی احترامی نشه و با درک شرایط از هم جدا بشن گفتنش تو حرف خیلی سادست ولی تو عمل ..... آدمی هستی که به خاطر عقل و منطقت همه میان از تو مشورت میگیرن ...همه به عاقلی و تصمیم درست گرفتن قبولت دارن ولی واژه "شرایط "مفهومش وبرات از دست میده وقتی تمام وجودت میشه خواستن... وقتی عمیقا یکی و دوست داری و تصور میکنی که بعد از جدا شدن دیگه شاید هیچ وقت نبینیش و هیچ وقت صداش و نشنوی اونوقت دیگه میخوای منطق و همه چی و بریزی دور...ولی بازم تو سخت ترین شرایط زندگیت تصمیم منطقی رو میگیری و احساست و زیر پا میذاری و قید علاقه تو میزنی.... امادیگه بعدش به این سادگیا و به این کوتاهی که میگی نمیشه ازپسش براومد وهمه چی و تموم شده دید ... 5
victoria_r 7682 ارسال شده در 27 آبان، 2012 به نظرم تو این جور موارد یا باید زندگیو از سر گرفت و دوباره شروع کرد یا باید تمام موقعیت های خوبو منظورم فقط همسر نیست تمام خوبیای زندگیو نادیده گرفت و غصه خورد. به نظرتون اولی خوب نیست؟ اون که خوشه خوب تو هم خوش باش. 3
شــاروک 30242 ارسال شده در 27 آبان، 2012 گفتنش تو حرف خیلی سادست ولی تو عمل ..... آدمی هستی که به خاطر عقل و منطقت همه میان از تو مشورت میگیرن ...همه به عاقلی و تصمیم درست گرفتن قبولت دارن ولی واژه "شرایط "مفهومش وبرات از دست میده وقتی تمام وجودت میشه خواستن... وقتی عمیقا یکی و دوست داری و تصور میکنی که بعد از جدا شدن دیگه شاید هیچ وقت نبینیش و هیچ وقت صداش و نشنوی اونوقت دیگه میخوای منطق و همه چی و بریزی دور...ولی بازم تو سخت ترین شرایط زندگیت تصمیم منطقی رو میگیری و احساست و زیر پا میذاری و قید علاقه تو میزنی.... امادیگه بعدش به این سادگیا و به این کوتاهی که میگی نمیشه ازپسش براومد وهمه چی و تموم شده دید ... حق با توئه ولی توی عشق به نظر من باید منطق حکمرانی کنه نه احساس کسایی که با احساس پیش میرن توی اینجور روابط ضربه میخورن ولی با عقل و منطق پیش برو از زندگیتم لذت ببر 3
peyman sadeghian 30244 مالک ارسال شده در 4 دی، 2012 خوب ببخشید یه مدت بحث خوابیده بود اونم بخاطر مشغله زیاد من بود تا اینجا به مواردی که به ذهنم میرسه که جالب و کار آمده اشاره ای میکنم تا هم یه جمع بندی بشه هم بحث رو بهتر بشه پیگیری کرد کلا درچنین شرایطی نیاز به زمان هست برای هم دختر و هم پسر برای دور شدن از اون اتفاقات و تازمانی که تصمیم درستی راجع به اون نگرفته باشند ازدواج واسشون کاردرستی نیستاگه به چنین مرحله ای برسند و بعد ازدواج با شخصی براشون اتفاق بیفته و باز به فکرگذشته باشند پناهگاه روانی قدغن!تعارف که نداریم. شکست عشقی میتواند یک نفر را به یک معتاد یا الکلی تمامعیار تبدیل کند. خیلیها اولین سیگارشان را بعد از شنیدن یک «نه» کشیدهاند اما لطفا به خاطر خودتان هم که شده، گریهها و افسردگیهای بعد از شکست را به گیجی بعد از سیگار و الکل ترجیح دهید. لااقل بهخاطر انتقام از طرفتان هم که شده، خودتان را تلف نکنید. اگر بگوییم یکی از بازیگرهای هالیوودی بعد از شکست عشقیاش اتفاقا اعتیادش را ترک کرده، باور میکنید؟ رسوایی قدغن! اصلا از همان اولش که عاشق شدید لازم نیست همه هماتاقیها و همکارها و همکلاسیهایتان بفهمند. اعتماد بهنفستان زیاد است که هست. برونگرا هستید که هستید. عوارض این رسوایی وقتی که« نه»شنیدید، معلوم میشود؛ وقتی که حتی اگر دیگران هم در موردتان حرف نزنند، خودتان فکر کنید که همهجا قصه عشق شما نقل مجالس است. یک سنگ صبور درست و حسابی و رازدار پیدا کنید و خودتان را پیش او خالی کنید. از بالا به قضیه نگاه کنید. کمی از خودتان و زاویه دیدتان به قضیه فاصله بگیرید. بروید بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگی تا پیری ببینید و ببینید که این شکست چقدر توی مسیر زندگیتان مؤثر بوده است. حالا آدمهای دیگر را ببینید. میبینید؟ کافی است به دور و بریهای خودتان فکر کنید تا بفهمید دنیا پر است از فلشهای یک طرفه. پر است از «نه»هایی که دیگران شنیدهاند و حتی «نه»هایی که خودتان گفتهاید. شما تنها نیستید. به شکست بهعنوان یک فرصت خودشناسی نگاه کنید. خیلیها بعد از شکست عشقی، آدم مثبتتری میشوند. همانطور که گفتیم، حتی ممکن است اعتیادشان را بعد از شکست بگذارند کنار. برای این آدمها دیگر نظر معشوق مهم نیست. آنها به خودشان برگشتهاند و جدا از رویدادهای عاشقانه شروع کردهاند به اصلاح خودشان. شکست عشقی آدم را تمامعیار با خودش، عواطفش و فکرهایش روبهرو میکند. شکست عشقی میتواند یک بار دیگر تمام شکستهای عاطفی زندگی را بیاورد جلوی چشم آدم. این هم میتواند هم افسردهکننده باشد و هم سازنده؛ یعنی این که آدم میتواند این مشکلهای وجودی را لااقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگیاش را کنار بگذارد. در سطحیترین حالتش آدم میتواند برود مهارتهای برقرار کردن رابطه را از اینور و آنور بیاموزد و در عمیقترین حالتش، هدف زندگیاش را عوضکند. حرف بزنید. 2 راه قبلی، راهحلهایی بود که میشد بهتنهایی هم انجامش داد اما آدمیزاد بعد از شکست عشقی، از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه میشود. مشاور و روانشناس را برای همین موقعها گذاشتهاند. به جای این که بگذارید موقع خودکشی ناموفق ببندندتان به داروی ضدافسردگی و شوک الکتریکی، وقتی که داغتان تازه است، با یک متخصص حرف بزنید. اول از همه بشین و حسابی بهش فکر کن می خوای گریه کنی خود زنی کنی داد و بی داد کنی .....بذار دلت خالی بشه ؛ با خودت رو راست باش و تکلیف خودت رو توی زندگی بدون اون روشن کنبعدش : 1. زمان حلال هر مشکلیه ؛ یه دردایی هست که خیلی سنگین و عمیقه ؛ هیچ مرهمی براش نیست به جز این که بذاری گذر زمان تسکنیش بده 2. ازش دور باش ؛ دور دور ؛ تا جایی که ممکنه 3. کاری رو به دست بگیر قبل از این که خاطرات و قلبت کاری به دستت بدن ؛ دنبال جایگزین باش هر چیزی که از فکر و خاطرات اون دورت کنه (اما اشتباه نکن ؛ منظورم این نیست که شخصی رو جایگزین کنی ؛ این بدتری ظلم در حق خودته) این قدر خودت رو با کار و زندگی مشغول کن که کوچکترین فرصتی برای فکر کردن بهش نداشته باشی فرد دور بشه تا موقعیت جسمی و فیزیولوژیکش متعادل شه از یاد آوراش دور بشه تا دوباره تداعی نشه براشو و قضیه ی فیزیو و هورمونا تکرار شه و دوباره برگرده سر خونه ی اولش ...حتی ممکنه اگه وابستگیش زیاد بوده باشه کارش تا یه مدت به مصرف آرامبخشم بکشه .. اول از همه باید به خودمون زمان بدیم بلافاصله بعد از جدایی وارد یه رابطه جبری دیگه شدن به نظرم فقط اسیب زنندست مگر در یه شرایط خاص....تا زمانی که از نظر روحی یه کم بهتر نشدیم وارد رابطه جدیدی نشیم و یادمون باشه طرف مقابلی که با هزار امید وارد زندگیمون میشه نباید تاوان عشق ما رو بده 2 فکر بازگشت به رابطه قبلی رو با یاداوری مشکلات از ذهنمون بیرون کنیم 3 یاداوری نکردن خاطرات...جاهایی که با اون شخص رفتیم،اشیاء خاطره انگیز،فیلم،موسیقی و هرچیزی که باعث قلیان احساساتمون میشه رو باید از خودمون دور کنیم و دائم خاطرات و مرور نکنیم مخصوصا تو ماه های اول 4 در ضمن این مدت التیام پیدا کردن رو هم خیلی طولانی نکنیم ،اگر بعد از مدتی با کسی روبه رو شدیم که برامون دلنشین بود یه ارتباط تازه رو باهاش شروع کنیم 5 بعد از وارد شدن به رابطه جدید باید مقایسه بین دو طرف و تا حد ممکن کنار گذاشت البته خیلی سخته چون ناخوداگاه مغز ادم تو شرایط مختلف این کار و میکنه 6 فک کردن به فرد جدیدی که الان تو زندگیمون هست ...یعنی اینکه اون گناهی نکرده که با ادمی اشنا شده که قبلا یه شکست عاطفی داشته و این درست نیست که چون من قبلا شخص دیگه ای رو دوست داشتم و هنوزم نفر اول توی قلبم اونه ،رنجش و طرف فعلیم بکشه 7 بذاریم عشق قبلیمون جای خودش و تو قلبمون داشته باشه و همون جا محفوظ بمونه ...دلیلی نداره بخوایم زورکی بندازیمش بیرون چون این مقاومت نتیجه عکس میده بذاریم هرکی جای خودش وداشته باشه 1
victoria_r 7682 ارسال شده در 13 دی، 2012 من یه سوال دارم. اگه تو همچین شرایطی یکیو پیدا کنن که واقعا عالیه،واقعا مطابق میل و خواسته ی اون فرده.فقطم خودش اینو نمیگه بلکه همه هم تایید میکنن و دقیق هم تایید میشه مثلا پیش یه مشاور رفتن و تایید شده که میتونن زندگی خوبی با هم داشته باشن.به نظرتون باید چی کار کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این واقعا واسم سوال شده.لطفا کمک کنین جوابشو پیدا کنم.
ارسال های توصیه شده