spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ من و تو و او ؛ من چرا برگشتم و موندم من 5 ساله که کارم رو تو بانک جهانی (واشنگتن) ول کردم و اومدم ایران حالا که شرایط کشور داره سخت تر و سخت تر می شه، حالا که صحبت از جنگ و قحطی و مردنه خیلی ها از من می پرسن که نمی خوای برگردی؟ وقتی بهشون می گم فعلاً نه از این همه بد سلیقگی و مرده دلی حالشون بهم می خوره. اونا می خوان برن. بهم می گن، نمی خوان بچشون تو این جهنم بدنیا بیاد. نمی خوان بچه شون تو این هوا استنشاق کنه. می خوان پاشون را که از اینجا بیرون می ذارن احترام داشته باشن و از این حرفا... حرفاشون اینقدر انسانیه که نمی شه باهاشون مخالفت کرد. منم هر جا که تونستم، از هر طریق که می شده سعی کردم کمک کنم اونایی که دوست دارن برن. به نظرم فرقی نمی کنه آدما چی بخوان و بخوان کجا باشند. باید هر طور شده جایی باشند که دوست دارند، با کسی باشند که واقعاً دوستش دارند، تو کاری باشند که واقعاً عاشقشند و هیچ تدبیری تو این حوزه ها نکنند. مخصوصا اونایی که زمینه شکوفا شدن استعدادشون اینجا مهیا نیست، حتما باید برن. می دونم خیلی از اونایی که می خواند برن و خیلی از اونایی که اونجاند، اونطرف زندگی خوبی نخواهند داشت. ولی نباید به خاطر این از رفتن منع شان کرد. باید کمکشون کرد برند. فقط امیدوارم اگه اونجا را هم دوست نداشتند حتماً یک کاری براش بکنند. اسیر دست زمونه نشن. این مطلب رو می نویسم برای اونایی که مجبورند اینجا باشند و در این حیرت مانده اند که من چرا برگشتم و موندم: من تو این "جهنم" بزرگ شدم. ولی می خوام اینجا بمونم. بچه ام هم دوست دارم اینجا بزرگ بشه! اشتباه نکنید، به هیچ وجه آدم ناسیونالیستی نیستم. 7 سالی هم که تو آمریکا بودم شاید 5 بار هم دلتنگ ایران نشدم. تو شیکاگو، نیویورک و واشنگتن بهم خیلی خوش می گذشت و مردمشون را مخصوصا مردم شیکاگو را مثل مردم خودم دوست دارم، اینقدر که ماهند! آمریکا خونه دوم منه حتی اگه دیگه دولتش بهم ویزا نده. آمریکا زندگی خیلی راحت، منظم و بی دردسره. برای من ارزش آمریکا، راحتی ش، وال استریتش، هالیوودش، قانونگرایی اش، ...اینا نیست. وقتی من به آمریکا نگاه می کنم، لینکلن را می بینم که دربرابر نصف کشورش ایستاد و گفت برده داری خوب نیست. سینه های صدها هزار سربازی را می بینم که فقط به خاطر این جلوی گلوله سپر شدند که معتقد بودند برده داری باید ملغی بشه. وقتی به آمریکا نگاه می کنم الیس پاول و لوسی برنز و یارانشون رو می بینم که برای اینکه برای زنان آمریکا در ابتدای قرن بیستم حق رای بگیرن تا دم مرگ رفتند. در حالی که در زندان اعتصاب غذا کرده بودند لوله های غذا را به زور به دهانشون بستند و به زور در حلقشون غذا ریختند. به روزا پارکس، دختر سیاه که در مونتگومری آمریکا در سال 1955جلوی راننده سفید پوست که بهش گفت جاش رو تو اتوبوس به یک مسافر سفید بده ایستاد و حاضر نشد اطاعت کنه و سلسله جنبان جنبشی شد که باعث شد خانم کاندالیزا رایس که در بچگی حق نداشت حتی از آبخوری سفید پوست ها آب بخوره بعداً وزیر خارجه آمریکا بشه. وقتی من به آمریکا نگاه می کنم هزاران جوان آمریکایی رو می بینم که در ساحل نورمندی جان خود را از دست دادند تا جهان را از شر فاشیسم نجات دهند. بسیاری از این جوانان می توانستند باشند و از زندگی در آمریکا لذت ببرند. من به مارتین لوتر کینگ فکر می کنم. خیلی ها می توانستند به خاطر فشارها آمریکا را ترک کنند و خیلی ها ترک کردند و بسیاری ماندند، موقعیت و کار خود را از دست دادند ولی جانانه از خوبی، از صداقت و شرافت دفاع کردند و یکی یکی بت های جهل و سیاهی را شکستند تا آمریکا شد آن چیز که الان هست. ممکنه زندگی تو بهاری که آمریکا هست الان لذت بخش باشه. ولی من ترجیح میدم جزء کسانی باشم که هنر، جسارت، و امیدشون رو جایی میبرند تا به آمدن بهار جایی که نیست کمک کنند. می دونم که خیلی ها سعی کردند و نشده، نذاشتن که بشه! من هنوز به اونجا نرسیدم. اینجا اگه جهنمه، مسئولش منم. اگه هواش آلوده است، من کمتر هوا را آلوده می کنم. اگه اعتماد از بین رفته، من کمتر دروغ می گم. اگه کار کمه، من بیشتر شغل تولید می کنم. اگه آدمای بد زیادند، به اونایی که بهترند کمک می کنم. اگه شرکت خصوصی موفق نیست، من یکیش رو درست می کنم. اگه دولت رادیکاله من معتدل و خردمند می شم، نه اینکه منم همه چیز رو سیاه و سفید ببینم و رادیکال فکر کنم و وقتی رفتم سرکار دوباره همین آش بشه و همین کاسه. درسته که هزاران محدودیت هست ولی کاری که اصغر فرهادی کرد و امثال او می کنند نشان میده چطور می شه تو زمستون یک گل به بار آورد. و اگر هزینه ای قراره داده بشه، اگه من که می تونم ندم، کی می خواد بده؟ من می خواهم بمانم، ولی نمی خواهم بمونم و غر بزنم. می خواهم بمونم و جسارتم را جمع کنم تا کمتر دروغ بگم، می خواهم بمونم و به آدم هایی که کمتر دروغ می گویند کمک کنم. می خوام بمونم و هر ازچند گاهی تو گوش اونایی که دنبال جنگ می رن زمزمه کنم که دخترعموی مادرم که پسر جوونش رو تو جنگ از دست داد، زندگیش رنگ غم گرفت، غمی که هنوز پابرجاست. می خوام بمونم و تو کارم موفق بشم. می خواهم بمانم و به شهرداری کمک کنم کمپین کاهش آلودگی هوا درست کنه. می خواهم بمانم و به کارآفرینان جوان کمک کنم رشد کنند و پولدار شوند. می خواهم بمانم، شاد باشم و شادی کنم. می خواهم بمانم و برای آنهایی که آزادی و زندگی شان را برای یک کلمه حرف خوب تقدیم می کنند، سر تعظیم فرود آورم. می خواهم بمانم و سیاهی لشکر خردمندان و معتدلان باشم. می دانم که اینها همه سخت است، ولی چیزی که خیلی از جوان های سرزمینم فراموش کردند اینه که راه درست همیشه راه آسون نیست. و این همه نه به خاظر کشوردوستی و حس فداکاری و... است. برای من زندگی اینگونه رضایت بخش تر است. اینهم نباید از نظر دور داشت که در ایران بهتر از هر کجای دنیا می توان پول درآرود. می دونم، می خواید بگید سیستم اینقدر خرابه که همه اینا نقش بر آبه! تازه اگرم بشه، با یک گل بهار نمی شه! آره با یک گل بهار نمیاد. ولی من می خوام همون یک گل خودم را بپرورونم. درسته با یک گل بهار نمیاد ولی بودن گل، امید بهار را زنده نگه می داره. این سرزمین پر آدم های خوبه که اگه ببینند می شه یک گل پروروند، اوناهم گل خودشون رو می پرورونند. اونوقت یهو چشات را باز می کنی می بینی زمستونم بهاره. ممکنه این بهار به عمر من نرسه. ولی جنگیدن براش لذت بخشه. قبل از اینکه نافرمانی روزا پارکس در اول دسامبر 1955 جرقه جنبش حقوق مدنی آمریکا را بزنه، بسیار قبل از او این کار را کرده بودند. لیزی جنینگ 1854، هومر پلسی 1892، ایرن مورگان 1946، سارا لوئیس کیز 1955 و کلاودت کالوین در آوریل 1955 کارهایی شبیه روزا پارکس کرده بودند. هیچ کدام از اینان، حتی روزا پارکس که در سال 2005 فوت کرد فرصت این را نداشتند که ببینند روزی یک پسر سیاه که در زمان زندگی آنها حتی حق معاشرت با سفیدپوستان را نداشت، رئیس جمهور آمریکا می شود. ولی جسارتشون و اینکه اسیر زمونه خودشون نبودن زندگی شون را احترام انگیز و رضایت بخش می کنه. یادمه وقتی تو بند 209 به زندابانان فشار اوردم که حداقل یک کتاب به من بدند، مرحمت فرموده یک کتاب اوردن به نام "مجموعه شعر زنان تاجیک"! اول خیلی عصبانی شدم. بعد ولی از شعر پر درد زنان تاجیک خوشم آمد. یکیشیون تو مطلع شعرش گفته بود " نوروز است ولی روز من نو نیست" حالا هم نوروزه ولی روز ما نو نیست! نگرانی من از جنگ و بمب و موشک کمتره. بیشتر نگران اینم که آیامردمم اینقدر جسور و بزرگوار شده اند که کمتر دروغ بگویند، راه آسون را به راه درست ترجیح ندند، کمتر سیاه و سپید کنند، کمتر متنفر باشند و بیشتر مدارا کنند و مسئولیت بپذیرند؟ باید از خودم شروع کنم روزهای سخت در پیشند، ولی اونایی که امید و عشقشون فراتر از محدودیت ها و سیاهی هاست بالاخره نوروز واقعی را با خودشان میارند نوشته بالا برگرفته از یادداشت های اجتماعی مجید زمانی در فیس بوک میباشد که با حذف اندک بخش های سیاسی آن برای مخاطبین درنظر گرفته شده است به امید اینکه مردم ایران تنها مفتخر به گذشته تاریخی خود نباشند و بیاموزند نقش پذیری اجتماعی بخشی از مسئولیت ماست و صرفا نظاره گر بودن و غر زدن نمیتوانید جامعه ما را متعالی کند. فرزندان ما در حال آموختن دموکراسی و زندگی اجتماعی از نسل ما هستند حتی کوچکترین حرکت مثبت اجتماعی ؛ از دروغ نگفتن ، رفتارهای جمعی ، انتقاد کردن و نقد پذیری ، فعالیت خیریه ، پرهیزگاری، تلاش برای ساختن ، مطالبه و اصرار بر خواسته های بحق از مسئولین و تصمیم گیرندگان، احترام به حقوق دیگران احترام به قانون ، کوتاه نیامدن از مطالبه حقی که ضایع شده ، نظافت و تمیز نگهداشتن محل زندگی، کار و شهر ، سیگار نکشیدن در پارک ها سیگار نکشیدن در برابر چشم کودکان و نوجوانان ، ... و بسیاری دیگر از این دست حرکت های کوچک و بزرگ هر روز برای ما اتفاق می افتد اگر عده ای سودجو از وضعیت فعلی استفاده کرده و باعث گرانی غیرمنطقی گوشت و نان بی کیفیت و ... میشوند تنها غر زدن کفایت نمیکند نخرید نخرید نخرید و از آنهایی که پولشون رو به رخ میکشند و بی توجه به اقدام اجتماعی شما خرید میکنند با نگاه تان تحقیر کنید او فقط پول دارد ولی بیچاره و فقیر فرهنگی و اجتماعی است. داستان پیشرفت جوامع مدرن را بخوانید و ببینید اینان چگونه با حضور و نقش پذیری مقدمات و اسباب تعالی جامعه شان را فراهم کرده اند. من اگر دروغ نگویم تو اگر دروغ نگویی او اگر دروغ نگوید دروغ از جامعه ما برچیده خواهد شد . من اگر به مدیرم به نماینده مجلس به شهردار به صدا و سیما .... اعتراض کنم تو اگر اعتراض کنی او اگر اعتراض کند صدای ما شنیده میشود ثبت میشود و موثر واقع میشود .من اگر آدامس 1000 تومنی را 1200 تومن نخرم و دو تا مغازه یا کوچه آن سوتر همان 1000 بخرم دیگر کسی 1200 نمیفروشد من و تو و او با هم جامعه را میسازیم دولت را می سازیم مجلس را می سازیم من و تو و او 21 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ ممنون کمی طولانی بود اما شدیدا ارزش خوندن رو داشت حرف هایی خوبی بود که باید هر چند وقت یکبار تکرار بشه وطن پرست نباشیم وطن ساز باشیم ... بت گذشته ی خوبمون رو شونه های ما تکیه زده بهتره بندازیمش زمین سنگینیش نمی ذاره آینده رو بسازیم 13 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ ممنون کمی طولانی بود اما شدیدا ارزش خوندن رو داشت حرف هایی خوبی بود که باید هر چند وقت یکبار تکرار بشه وطن پرست نباشیم وطن ساز باشیم ... بت گذشته ی خوبمون رو شونه های ما تکیه زده بهتره بندازیمش زمین سنگینیش نمی ذاره آینده رو بسازیم کاش اینو تو عمل معنی کنیم :icon_gol: 11 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ مطلب جالبي بود اي كاش چند قسمتش مي كردي و يا حد اقل با يك مقدمه شروع مي كردي و بعد نوشته ي اصلي و نتيجه گيري و هر كدام را مجزا مي كردي. در هر حال : چيزي كه خيلي مشهود هست اين موضوع هست كه درد در ميان بسياري از افراد جامعه شناخته شده است و به طرق مختلف بيان مي شود اما بيان درد تنها 10% و يا حداكثر 20% راه است قسمت اصلي راه ارايه و راهبرد درمان است. تمام مطالب فوق از زبان افراد مختلف و با بيان هاي مختلف بار ها و بار ها شنيده شده است اما هيچ كدام پيشنهاد راهبردي براي تغيير ارايه نمي دهند.هيچكدام تلاشي عملي در راستاي سخنان خود نمي كنند. از همين آقا بايد پرسيد كه در 1 ماه گذشته چند بار مرغ خورده؟ چند بار گوشت خريده؟ چند بار در طول زندگي خود به بچه اش گفته ندارم؟ چند بار حاظر شده ماشين را در خانه بگذارد و صبح ها 1 ساعت زود تر برخيزد و با وسايل عمومي به سر كار برود؟ و..... متاسفانه ما ملت به بركت نشستن پاي منبر روضه خوان ها و مداح ها و آخوند ها همه روضه خوان هاي قدري شده ايم مرگ خوب است اما براي همسايه به هر حال اميدوارم و هزاران بار اميدوارم كه من تو او ما يك به يك شروع كنيم به برداشتن گام هايي هر چند كوچك و شروع كنيم به بازسازي و واكاوي خويشتن .چرا كه خانه از پاي بست ويران است . من نوعي بنيادي ترين و اولين ذره ي وجودي يك اجتماع هستم .اگر من دچار نقصان و ضعف هاي عديده باشم نمي توانم از اجتماعي كه با وجود من ساخته مي شود انتظار كاركرد صحيح داشته باشم به اميد به روزي 14 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ مخالفم. :4chsmu1: هرگاه ساختار پایه و اساس درستی داشته باشه اجزاء و قطعات کوچک ناچارند در جای صحیح قرار بگیرند و محکوم به یک کارکرد متعالی هستند. اما وقتی پایه های اساسی سیستم با اشکلات بس جدی و بزرگ روبرو باشه تلاشهای فردیمون نه تنها به جایی نمیرسه بلکه باعث دلزدگی و افسردگی خواهد شد. یه بارم قبلا گفتم. برای رشد کردن تو لجن باید میکروب باشی. باید به صورت انگلی تکثیر بشی و الگوی انگلی در پیش بگیری. وگرنه نابود خواهی شد. درسته که انگلی زندگی کردنمون منجر به رشد اون لجن و غیر قابل درمان بودنش میشه اما میتونی زنده بمونی. برای زنده موندن راه های درست منجر به حذف از سیستم میشه. چرا که زیربنای این سیستم بر مبنای درستی بنا نشده. اصلاحات دیگه جوابگوی حال و روز ما نیست. ما نیازمند دگرگونی هستیم و این دگرگونی میسر نیست مگر از بالا به پائین. 12 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ غر نزن، بیل بزن! این مهمه که داری به کجا بیل میزنی. شما برو تو کویر لوت بیل بزن ببینم چیزی سبز میشه؟ نمیخوام آیه یاس باشم براتون اما خدائیش بیاید واقع بین باشیم. تمام تلاش های من برای انجام کارهایی که قراره منجر به کسب درآمد و تولید خدمات بشه نهایتا به بن بست هایی میرسه که از همه چیز دلسردم کرده. حالا شما برید جلو ببینیم چی میشه. بعدا بیاید برای ما هم تعریف کنید. 8 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ این مهمه که داری به کجا بیل میزنی. شما برو تو کویر لوت بیل بزن ببینم چیزی سبز میشه؟ نمیخوام آیه یاس باشم براتون اما خدائیش بیاید واقع بین باشیم. تمام تلاش های من برای انجام کارهایی که قراره منجر به کسب درآمد و تولید خدمات بشه نهایتا به بن بست هایی میرسه که از همه چیز دلسردم کرده. حالا شما برید جلو ببینیم چی میشه. بعدا بیاید برای ما هم تعریف کنید. هر جايي رو كه بيل بزني ميشه به آباداني منتهي بشه ولي مهم اين هست كه چجوري بيل بزني و بعد از بيل زدن چجوري بهش آب برسوني و مهم تر از همه اينكه چه گياهي بكاري . اين خيلي مهم هست كه ما براي قدم برداشتن مجهز به ابزار مناسب باشيم و استراتژي مناسبي داشته باشيم .در اين بين از همه مهم تر شناخت هدف هست.شما اگر ندانيد به چه قصدي داريد راه ميرويد به نا كجا آباد مي رسيد. ولي وقتي مقصد مشخص باشد و مسير هم معلوم شود و خطرات كم و بيش و احتمالي هم تا حد امكان شناسايي شود ريسك به حداقل مي رسد و احتمال رسيدن به هدف به حداكثر. اينكه شما رفتي نشد پس ديگري هم نرود درست نيست بلكه بايد گفت من رفتم نشد به اين دلايل شما هم قبل ار رفتن راهي براي اين موانع پيدا كن وگرنه چون من نخواهي رسيد. 6 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ این مهمه که داری به کجا بیل میزنی. شما برو تو کویر لوت بیل بزن ببینم چیزی سبز میشه؟ نمیخوام آیه یاس باشم براتون اما خدائیش بیاید واقع بین باشیم. تمام تلاش های من برای انجام کارهایی که قراره منجر به کسب درآمد و تولید خدمات بشه نهایتا به بن بست هایی میرسه که از همه چیز دلسردم کرده. حالا شما برید جلو ببینیم چی میشه. بعدا بیاید برای ما هم تعریف کنید. داش ابولفضلمونه آیه یاس یه چی میگن به همین می گن دیگه! خب بر فرض درست میگی! چیکار کنم؟ غر بزنم؟ بالا به پائین + پائین به بالا! دو طرفه اس به نظر من. درسته ساختار مدنیت توی جامعه ما خیلی ساختار متزلزل و ضعیفیه. اما تغییر راه داره! و راهش هم از علم میگذره. راه پیشرفت کلا از علم میگذره! به خاطر همینه که من توی علوم انسانی "جامعه شناسی" رو خیلی می پسندم. جامعه شناسان میتونن راه تغییر یه جامعه رو به مردمش نشون بدن. در هر جامعه ای راه برای تغییر وجود داره. هر جايي رو كه بيل بزني ميشه به آباداني منتهي بشه ولي مهم اين هست كه چجوري بيل بزني و بعد از بيل زدن چجوري بهش آب برسوني و مهم تر از همه اينكه چه گياهي بكاري .اين خيلي مهم هست كه ما براي قدم برداشتن مجهز به ابزار مناسب باشيم و استراتژي مناسبي داشته باشيم .در اين بين از همه مهم تر شناخت هدف هست.شما اگر ندانيد به چه قصدي داريد راه ميرويد به نا كجا آباد مي رسيد. ولي وقتي مقصد مشخص باشد و مسير هم معلوم شود و خطرات كم و بيش و احتمالي هم تا حد امكان شناسايي شود ريسك به حداقل مي رسد و احتمال رسيدن به هدف به حداكثر. اينكه شما رفتي نشد پس ديگري هم نرود درست نيست بلكه بايد گفت من رفتم نشد به اين دلايل شما هم قبل ار رفتن راهي براي اين موانع پيدا كن وگرنه چون من نخواهي رسيد. این جواب خوبیه! وقتی همه جا کویر لوت باشه بهتره به جای غر زدن بیل بزنی! ابوالفضل جان بابا تو که خودت بیلی 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ چقدر امیدواره این آقاهه :5c6ipag2mnshmsf5ju3 8 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ این آقا به نظرم یا توی آمریکا مشکلی داشته یا توی این پنج سال هنوز توجیه نشده کاملا!کسایی که من دیدم خارج از ایران موفقن نهایت home sickشدنشون همون هوس سالی یه بار قورمه سبزی وطنی خوردنه!شایدم گونه نادری هستن یا من اساسا درک نمیکنم نوع نگاهشونو! مسئله اینجاست که همه چیز به سادگی دروغ نگفتن و جاانداختن فرهنگ راستگویی نیست که نیاز فقط به اراده داشته باشه! من نمیدونم کسی اگه راهکاری سراغ داره واسه رزا پارکس شدن نشون بده!اونم توی جامعه پر از رخوت و دلسردی ما که بستراش و فرهنگش با ینگه دنیا خیلی فرق داره و حتی خیلی از مردممون هم رام بار اومدن و هیچ اعتراضی رو بر نمیتابن!چه برسه به عوض کردن سیستم از بالا به پایین ،یا پایین به بالا،یا ضربدری یا هر جور دیگه ای!(الان به منم احساس روضه خوندن دست داده!) 10 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ مخالفم. :4chsmu1: هرگاه ساختار پایه و اساس درستی داشته باشه اجزاء و قطعات کوچک ناچارند در جای صحیح قرار بگیرند و محکوم به یک کارکرد متعالی هستند. اما وقتی پایه های اساسی سیستم با اشکلات بس جدی و بزرگ روبرو باشه تلاشهای فردیمون نه تنها به جایی نمیرسه بلکه باعث دلزدگی و افسردگی خواهد شد. یه بارم قبلا گفتم. برای رشد کردن تو لجن باید میکروب باشی. باید به صورت انگلی تکثیر بشی و الگوی انگلی در پیش بگیری. وگرنه نابود خواهی شد. درسته که انگلی زندگی کردنمون منجر به رشد اون لجن و غیر قابل درمان بودنش میشه اما میتونی زنده بمونی. برای زنده موندن راه های درست منجر به حذف از سیستم میشه. چرا که زیربنای این سیستم بر مبنای درستی بنا نشده. اصلاحات دیگه جوابگوی حال و روز ما نیست. ما نیازمند دگرگونی هستیم و این دگرگونی میسر نیست مگر از بالا به پائین. درسته با درصد بالایی حرفاتو قبول دارم ولی دلیل نمیشه ردشون نکنم دید القائی هست اینایی که میگی ومنم مثل تو حاصل تجربم از زندگیم همیناست ولی نه ما ماشینیم که غیر قابل اصلاح سیستماتیک باشیم ونه اون باکتری ها مثال نقضی براشون نیست مثال سادش درون بدن خودت وخودم که یه انگل خونه درست وحسابیه ولی هرکدوم درراستای کاری زندگی میکنن به هرحال یاباید خفه شد یا به زور خفت میکنن!دی: شدنش بالاخره یه روزی میشه داداش ولی میترسم عمرما به اون روز قد نده... 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ مسئله اینجاست که همه چیز به سادگی دروغ نگفتن و جاانداختن فرهنگ راستگویی نیست که نیاز فقط به اراده داشته باشه! از قضا بزرگترین چالش هویتی درایران همین مسئله هست به هرایین ومکتبی هم باشی تا این مسئله حل نشه بقیش اب درهاون کوبیدنه والا ظرفیت ایران از خیلی از کشورهای پیشرفته هم بالاتره ماروگنج نشستیم ولی نه میتونیم ونه میزارن ازش استفاده ببریم 6 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ آدمهاي موفق به انديشههايشان عمل ميکنند اما سايرين تنها به سختي انجام آن ميانديشند. می گم می خواید 70 میلیون با هم بریم بریزیم آمریکا! ممکنه یک قرن طول بکشه اما ارزشش رو داره لازم هم نیست کار خاصی انجام بدیم فقط هر کس باید کار خودش رو به بهترین شکلی که می تونه انجام بده هرکس هم می خواد بره خارج از کشور و برای اون کشوری که رفته کار خودش رو به بهترین شکل انجام بده! فقط یادش باشه به بچه اش نگه که از کدوم خاکه... 7 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ ما و من صدر همه در قالب یه "جامعه" انقدر موجودات بی عرضه و سیبزمینی و تهی و پوچ و بی بخار و نان به نرخ روز خور و مغرور و احمقی هستیم که من عمرا چشمم آب نمیخوره بتونیم خودمون سرنوشت خودمون رو رقم بزنیم، سرنوشت ما رو نتانیاهو رقم میزنه! واقعا حالم به هم میخوره از این مجموعه بشر های دور و برم و نوع و سبک تحقیر آمیز زندگیشون! باید دید اسرائیل و امریکا و چین و روسیه صلاح رو در چی میبینن! 8 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ از قضا بزرگترین چالش هویتی درایران همین مسئله هستبه هرایین ومکتبی هم باشی تا این مسئله حل نشه بقیش اب درهاون کوبیدنه والا ظرفیت ایران از خیلی از کشورهای پیشرفته هم بالاتره ماروگنج نشستیم ولی نه میتونیم ونه میزارن ازش استفاده ببریم منظورم از سادگی این نبود که عمل کردن بهش راحته وگرنه منم میدونم بزرگترین چالش هویتی در ایرانه و اگه دروغگویی رو باتمام مشتقاتش(زیرآب زدن،کم فروشی کردن،قپی اومدن،بزرگنمایی کردن،تهمت زدن و از همه مهمتر ریا)حل بشه کلی جلو میفتیم! منظورم اینه که دروغگویی رو میتونم از خودم شروع کنم بدون اینکه نگاهی به سیستم داشته باشم(البته بازم غیر ریا که کاملا سستمیه)ولی نمیتونم اعتراض کنم یا کارآفرین باشم یا تولید کننده یا به دنبال بقیه مولفه های پیشرفت،بدون اینکه عوامل محیطی رو حذف کنم! 8 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ بستگی داره اقایون اجازه بدن یا ندن . کسانی هستند تو این مملکت که ایران براشون مهم نیست مهم فقط خودشون هستند مانع انجام هر کاری میشن که به ضرر منافع شخصیشون باشه حتی اگه به نفع مملکت باشه . سرمایه ها و دست اورد های ملت را به نفع خود مصادره می کنند و در یک کلام مردم کشور را به بردگی گرفتند. نویسنده این مقاله بهتره با این تصویر پردازیهای فانتزیش بره همون امریکا زندگی کنه اینجا باید برای زنده کردن رویا جان داد فقط شعار نیست برادر . 10 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ ولی با تمام این مشلات با همه خوب و بد هایی که هست ادم بهتره رها و ازاد زندگی کنه حدقل درون خودش در مغز و وجدان خودش ازاد باشه خوب بد را رها کنه کار خودش را انجام بده تو سطح و مقامی هست مثل یک پزنده که کارش پریدن و پرواز کردن هست و پزواز می کنه. 8 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ می گم می خواید 70 میلیون با هم بریم بریزیم آمریکا! ممکنه یک قرن طول بکشه اما ارزشش رو داره لازم هم نیست کار خاصی انجام بدیم فقط هر کس باید کار خودش رو به بهترین شکلی که می تونه انجام بده هرکس هم می خواد بره خارج از کشور و برای اون کشوری که رفته کار خودش رو به بهترین شکل انجام بده! فقط یادش باشه به بچه اش نگه که از کدوم خاکه... فک میکنی روز به روز داریم به اینکه هر کس کار خودشو بهتر انجام میده نزدیکتر میشیم یا دورتر؟؟ فک میکنی بدون ریشه یابی دقیق این همه مشکل فکری و فرهنگی و اجتماعی تا هزار سال دیگه این اتفاق میفته؟ 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده