Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ نویسنده: پیران، پرویز نشریه: جامعه شناسی و علوم اجتماعی » رفاه اجتماعی » بهار 1383 - شماره 13 (علمی-پژوهشی) در این مقاله کوشش شده است تا به بحث در باب مردسالاری و بهداشت باروری پرداخته شود. در این خصوص نخست ضمن معرفی کارپایه یا چارچوب مفهومی بحث، دو مفهوم بهداشت باروری و مردسالاری مطرح و سپس چارچوبهای نظری فمینیسم مرور شدهاند. در این رابطه از دیدگاه فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم رادیکال، فمینیسم سوسیالیستی، فمینیسم لیبرال و فمینیسم سیاهپوستان یاد شده و به نحوی گذرا تحولات جنبش رهایی زنان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. آنگاه پژوهش انجام شده در 5 روستای 5 استان کشور مورد بحث قرار گرفته است و ضمن معرفی، فن گفتوشنود متمرکز گروهی و ویژگیهای آن به نحوة انتخاب 171 زن و 123 مرد در گروههای سنی مختلف اشاره شده است. تصریح و تأکید شده که یافتههای تحقیق فقط در خصوص شرکتکنندگان در تحقیق موضوعیت داشته و حتی به روستاهای محل تحقیق نیز تعمیمپذیر نیست. در پایان مهمترین یافتههای تحقیق مرور شده تا نشان داده شود که مردسالاری چگونه و با چه شرایطی بر بهداشت باروری زنان اثر میگذارد. در خلال معرفی تحقیق بر این نکته تأکید روا گردیده است که زندگی اجتماعی دارای پیچیدگیهای خاص خود است. از این رو پذیرش رابطة ساده بین متغیرها که معمولاً مورد پذیرش عموم است، همواره از طرف متغیرهای دیگر مشروط و یا از شدت آن رابطه کاسته میشود. از این روی به هنگام نتیجهگیری از تحقیقات باید احتیاط لازم به عمل آید و از ساده کردن دنیای پیچیده زندگی اجتماعی جداً پرهیز شود. پژوهش انجام شده به روشنی مشخص میکند که شرایط بهداشتی، از جمله بهداشت باروری زنان حتی در روستاهای دورافتاده بهبود یافته است. البته هنوز راه درازی باقی است. کلیدواژهها: بهداشت باروری، پژوهش کیفی، فمینیسم، گفتوشنود متمرکز گروهی، متغیرهای اجتماعی ـ فرهنگی، مردسالاری 2 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ [h=3]مقدمه[/h] مقالة حاضر در پی بیان چندوچون رابطة مردسالاری (Male Domination) و بهداشت باروری (Reproductive Health) است. به دیگر سخن چنانچه مردسالاری واقعیتی تاریخی ـ اجتماعی تلقی شود، باید پذیرفت که این واقعیت بهسان بیشمار واقعیتهای زندگی اجتماعی، از یک سو دارای ابعاد و مصداقهای عینی و نمادین است، و از دیگر سو ضمن تأثیر پذیرفتن از سایر پدیدههای زندگی جمعی با ابعاد متکثر آن، بر پدیدههای دیگری نیز تأثیر میگذارد. یعنی مردسالاری چون سایر واقعیات جمعی دگرگون میشود و دگرگون میسازد، و این تحول یا شدن دایمی را «سَرِ باز ایستادن نیست». بخشی از پیچیدگی زندگی جمعی آدمیان در این خاکدان نیز محصول شدن دایمی پدیدههاست. مردسالاری پدیدهای کهنسال است که خود معلول ساختار اجتماعی و الگوی خانوادگی خاصی است و در عین حال به الگویی از الگوهای خانواده نیز جان بخشیده و میبخشد. همچنین مردسالاری در ساختارهای اجتماعی متفاوت، ویژگیهای متفاوت بهخود میگیرد و حیطة اثربخشی و اثرپذیری آن نیز متفاوت است. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ [h=4]1) چارچوب نظری[/h][h=4]1ـ1) بهداشت باروری[/h] بهداشت باروری برعکس مردسالاری که مفهومی سخت مناقشهبرانگیز است، مفهومی است عینی و مشخص با تعریفی که کم و بیش پذیرش یکسان و جهانشمولی را از آن خود کرده است. بهداشت باروری تا کنفرانس جهانی جمعیت و توسعه در قاهره، صرفاً از دیدگاه زیستی ـ پزشکی (The Bio-medical Approach) تعریف میشد. بر پایة این دیدگاه بهداشت باروری عبارت است از «تمامی فعالیتهای مرتبط با بهداشت که در راه کاهش مرگ و میر مادران و نوزادان، یا تمامی مرگ و میرهای ناشی از حاملگی و فرزندآوری به فرجام میرسد. بهداشت باروری بر پایه چنین تعریف سادهای، دو جنبه را دربر میگیرد: الف) بهداشت مادران به هنگام حاملگی و تولد فرزند. ب) بهداشت زنان در تمامی حالاتی که مستقیماً به حاملگی مربوط نیستند؛ مانند بیماریهای زنان بهطور کلی، و سایر مواردی که از نظر سلامتی غیرطبیعی تلقی میشوند. نگاه تجربهگرایانه به توسعة کشورها، از آن جمله توسعة بهداشت و امور مربوط به سلامتی، چنین تصور میکرد که توسعه در تمامی اجزای آن امری سختافزاری است و بر این پایه بهداشت و از جمله بهداشت و سلامت باروری مستقیماً با افزایش تأسیسات، احداث مؤسسات خدمات بهداشتی و ارائه و در دسترس بودن چنین خدماتی، ارتقاء مییابد و مشکلات کاهش یافته در زمانی از میان میرود. به همین علت سلامتی و بهداشت باروری عبارت بود از وجود برنامة تنظیم خانواده و خدمات پایهای مراقبت از زنان حامله و ارائة خدمات پایهای بهداشت عمومی که در قالب آنها خدمات مختص زایمانِ سالم و طبیعی و بدون عارضه، خدمات مختص بیماریهای زنان و زایمان، فوریتهای زایمانی و مراقبت از زائو تا 42 روز پس از وضع حمل ارائه میشد. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ از قضای روزگار سیاستمداران جهان سومی به لحاظ سختافزاری از توسعه سخت حمایت میکردند و هنوز هم میکنند. از دید آنان چه خوب است که ماشینآلات، ابزار و امکانات مادی دنیای پیشرفته اخذ شود و راههای آسفالته، ساختمانهای مدرن، آب سالم و بهداشتی، برق و مخابرات، احداث کارخانه و مباحثی از این دست به کشورهای جهان سوم سرازیر شود؛ متقابلاً مباحثی چون حقوق بشر، شهروندی، آزادیهای فردی و جمعی، حق اعتراض و حق داشتن حکومتی منتخب اکثریت و نمایندة آنان به بیتوجهی برگزار گردد. چه بسا در مواردی، تحت عنوان توسعة مادی و فنآوری نوین، درخواستهای آحاد مردم برای حقوق پایدار انسانی نیز سرکوب میشود. مفاهیمی چون دیکتاتوری توسعهطلب، در اعماق، تأییدی است بر نگاه سختافزارانة توسعه. لیکن پس از کنفرانس توسعه و جمعیت منعقده در قاهره و در پرتو نقدهای جدیای که بر دیدگاه زیستی ـ پزشکی وارد آمد، و از آن مهمتر شکست برنامههای توسعه آن هم علیرغم هزینه کردن میلیاردها دلار و عمیقتر شدن شکاف بین کشورهای ثروتمند و عقبمانده، توجه اندیشمندان، سیاستگذاران و مجریان و دستاندرکاران بهداشت، از جمله سلامت و بهداشت باروری، به این نکته جلب شد که برای درک واقعی این مفهوم و افزایش کارآیی برنامههای تنظیم خانواده و بهداشت باروری، چارهای جز تلقی آن به عنوان جزء کوچکی از توسعة پایدار انسانی ـ زیستمحیطی وجود ندارد. از این روی اتخاذ نگرشی همهجانبهنگر، و کلگرا و یا به قول مرحوم استاد احمد آرام تمامگرانه (Holistic Approach) الزامی شد. اتخاذ این نگرش نیز زمانی قرین موفقیت خواهد بود که در کنار ایجاد مؤسسات بهداشتی و همهگیر ساختن دسترسی آحاد مردم به خدمات بهداشت و سلامتی، بر ویژگیهای ساختار اجتماعی، خصوصیات واقعیات تاریخی اجتماعی و نمودها و مصداقهای آنها، همچنین اجزای ساختار اجتماعی یعنی اقتصاد، فرهنگ و سیاست و نقش آنها در بهداشت باروری توجه شایانی شود. نمودار شماره 1 چنین نگرشی را به گونهای شماتیک نشان میدهد. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ نگاهی به نمودار 1 بهخوبی نشان میدهد که بهداشت باروری تنها جزء کوچکی از مجموعه عوامل به هم مرتبطی در نظر گرفته میشود که حول موضوع بهحساب آمدن یا به حساب آوردن زنان، مطرح میشود.تمامی عوامل اشاره شده نیز از یک سو محصول و از سوی دیگر متکی به چهار موضوع اساسی دیگر است: نخست حال و هوای حاکم با محیط خانوادگی؛ دوم موضوع حال و هوا و محیط اجتماع مفروضی که بحث از به حساب آمدن یا به حساب آوردن، یا به حساب نیاوردن و کنار گذاشته شدگی زنان در درون آن مطرح میشود؛ سوم برابری و چهارم مسئلة جنسیت (Gender) و برداشت و نگرش جامعه، همچنین جمعیتهای درون جامعه و افراد و خانوارها به آن. نمودار 1: بهداشت باروری و بحساب آمدن زنان * در خصوص چهار موضوع پایهای احاطهکنندة بحثِ «به حساب آمدن یا به حساب آوردن زنان»، چهار موضوع دیگر مطرح میشود که مستقیماً از عناصر احاطهکننده تأثیر میپذیرند. نخستین مسئلة مشارکت اجتماعی ـ سیاسی در جامعه، بهخصوص با در نظر گرفتن زنان است. دومین مسئله فرصتهای اقتصادیای است که برای زنان وجود دارد. _______________________________ * نگارنده بحساب آمدن و بحساب آوردن را در مقابل (Inclusion) پیشنهاد میکند. زیرا کاربرد آن در زبان فارسی با معنای واژه انگلیسی همخوان است. بر این اساس (Exclusion) را نیز بحساب نیاوردن و بحساب نیامدن ترجمه کرد. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ چنین فرصتهایی مهمترین موضوع نفیکنندة فقر به حساب میآید. به بیان دیگر هرچه فرصتهای اقتصادی زیادتر و متنوعتر باشد، احتمال کاهش فقر جدیتر شده و افزایش مییابد. از این رو فرصتهای اقتصادی مکانیسم فقرزدایی محسوب میشود. سومین مسئله نحوة اجتماعی شدن افراد در درون محیط خانوادگی و محیط اجتماعی مفروض و ساختار و امکانات آموزشی و پرورشی را دربرمیگیرد. و بالاخره چهارمین مسئله بهداشت باروری است. چنانچه ملاحظه میشود، بحث بهداشت باروری بسیار فراتر از موضوعاتی است که در نگرش زیستی ـ پزشکی و نگرش توسعهای پوزیتیویستی و سختافزارانه بدان توجه میشود. به همین سبب است که مارچلا ویلارییل (Marcela Villarreal) رئیس خدمات برنامة جمعیت، بخش زنان و جمعیت فائو (FAO) در کارگاه «ادغام تحقیق اجتماعی فرهنگی در برنامههای جمعیت و بهداشت باروریِ» صندوق جمعیت سازمان ملل متحد (UNFPA) تشکیل شده در کاتماندو ـ نپال (26 نوامبر تا اول دسامبر 2001) در سخنرانی افتتاحیه کارگاه میپرسد: ـ چرا علیرغم خدمات بهداشتی نوین گسترده، از جمله پایگاههای بهداشت روستایی، هنوز ساکنان روستاها به درمانگران سنتی روی میآورند؟ ـ چرا علیرغم آگاهی گسترده درباب خطرات HIV/ ایدز هنوز مردم درگیر رفتارهای جنسی خطرآفریناند؟ ـ چرا علیرغم دسترسی گسترده به ابزار جلوگیری از حاملگی در تمامی نقاط بنگلادش، هنوز نرخ رشد جمعیت کاهش نیافته است؟ ـ چرا در حالی که در تاریخ پاکستان بیش از هر زمان دیگری ماماهای تعلیمدیده در دسترساند، میزان مرگ و میر مادران در هنگام وضع حمل همچنان بسیار بالاست؟ (Pradhan, 2001:VII). 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ پاسخ سؤالات مطروحه در این واقعیت نهفته است که بهداشت باروری تنها متکی به برنامههای بهداشتی، دسترسی به متخصصان تعلیمدیده، در دسترس بودن امکانات و ابزار و وسایل نیست. گرچه چنین امکاناتی بدون جایگزین و ضروریاند، لیکن عوامل اجتماعی ـ فرهنگی گاه آنچنان قدرتمندند که وجود و دسترسی به امکانات بالا را بیمعنا و ناکارا میسازند. در شرایطی که در برخی از گروههای قومی زن حداقل هر دو سال یکبار باید حامله شود و اگر چنین نشود شوی او خود را محق میداند که همسر دیگری اختیار کند، چگونه میتوان به توقف افزایش جمعیت و کاهش آن امیدوار بود؟ بر پایه چنین مباحث و تجاربی که تنها مشتی کوچک از خرواری بس عظیم است، کنفرانس مذکور پیشنهاد کرد که عوامل اجتماعی ـ فرهنگی در مباحث بهداشت باروری جایگاهی ویژه به کف آورد و تحقیقات اجتماعی ـ فرهنگی (Social-cultural Research=ScR) با تأکید بیشتری به فرجام رسد و به نتایج آن در برنامهریزیها توجه و عنایت کامل شود. مقالة حاضر بدین موضوع اختصاص دارد و کوششی است بهمنظور نشان دادن این حقیقت که گرچه وجود امکانات بهداشتی و دسترسی همگانی به خدمات سلامتی بدون تردید اهمیتی اساسی دارند، لیکن چنانچه عوامل اجتماعی ـ فرهنگی نادیده گرفته شود، نتیجة حاصل از تدوین و اجرای برنامهها با آنچه انتظار میرود فاصلهای بعید خواهد داشت. مردسالاری فقط یکی از مباحث بیشماری است که اهمیت عوامل اجتماعی ـ فرهنگی را نشان میدهد. از این رو در این مقاله در خصوص رابطة آن با بهداشت باروری چندوچون میشود. در کنار این هدف مستقیم، نشان دادن ناکارایی نگاه سختافزارانه به توسعه نیز مدنظر است. قبل از پرداختن به چندوچون رابطة طرح شده، نگاهی گذرا به مفهوم کلیدی دیگری که از پیوند آنها، مسئلة مقالة حاضر پدید آمده است، الزامی بهنظر میرسد و این مفهوم مردسالاری است. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ [h=4]2-1) مردسالاری در نگاهی گذرا[/h] چنانچه مسامحتاً تقسیمبندی جوامع به امروزین و سنتی پذیرفته شود و از کاستیهای فراوان چنین تقسیمبندیای فعلاً چشمپوشی گردد، میتوان گفت که به موضوعاتی چون زورسالاری، پیرسالاری و مردسالاری بیشتر به مثابة ویژگیهای جوامع سنتی اشاره میشود. گرچه هنوز مردسالاری، هرچند کمرنگتر، در جوامع امروزین سرپا و سخت فعال است. تردیدی نیست که جامعة کاملاً برابرانه مقولهای نظری و انتزاعی است. ماجراهای دنیای واقعی زندگانی یعنی آنچه در این خاکدان و در این میهمانی کوتاهِ آدمیان تجربه شده است، گویای نابرابریهای سهمگین و غلیظ در مناطقی و بعضاً کمجان و مختصر در سایر جوامع است. به هرحال نابرابری بر پایه جنس، سن و نقشهای اجتماعی و انگزنی و عنواندهیِ ناشی از آنها، امری عمومی است و جامعهای عاری از این امور تاکنون تجربه نشده است. مردسالاری در بدایت امر از تفاوتهای جسمانی (البته به لحاظ ظاهر) و تفاوت در توان جسمانی بین زن و مرد نشأت گرفته است. لیکن بررسیهای متعدد در جوامع مختلف چنین علتی را کمرنگ ساخته است. تجربه نشان داده است که زنان با تمرینهای ورزشی و پرورش اندام، قادر به دستیابی به توان جسمانی بسیار برتر از اکثریت مردان عادی هستند. برای سالهای متمادی کوششهای فراوانی به عمل آمده است تا مردسالاری را به عوامل زیستشناختی، بهویژه امر وراثت، ربط دهند. همانگونه که آنتونی گیدنز نیز به خوبی اشاره کرده است رابطة مردسالاری و عوامل زیستشناختی گرچه موضوع تحقیقات فراوان بوده است، لیکن آنچنان به یافتههای متضادی ختم شده است که پذیرش قطعی این رابطه یا عدم وجود رابطه را غیرممکن میسازد. بررسی مقایسهای ـ تاریخی نشان داده که جنس مذکر حداقل در تمامی جوامع ماقبل صنعتی، امور مربوط به شکار و جنگ را برعهده داشته است. نتیجة مهم مطالعات یادشده، تأکید بر وجود پرخاشگری در مردان به عنوان پدیدهای زیستشناختی است؛ و همین امر علت غلبه مردان بر زنان تلقی شده است که به مردسالاری انجامیده و با گذار ایام نیز نهادینه گردیده است؛ تا بدانجا که تحولات فنآورانة دنیای معاصر نیز قادر نشده است بر مردسالاری نهادینه شده غلبه یابد (گیدنز، آنتونی، 1373: 175- 216). 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ آنتونی گیدنز در کتاب جامعهشناسی خود به سه نظریة تبیینکننده جنسیت و تمایلات جنسی اشاره کرده است که عبارتند از نظریة بحثانگیز زیگموند فروید، نظریة نانسی چودروف (Nancy Chodrow) و نظریة کارول گیلیگان (Carol Gilligan). به نظر میرسد که از بین این سه نظریه مهم، نظریه گیلیگان پذیرفتنیتر است. گیلیگان در واقع مبحث محوری نظریه چودروف را تکامل بخشیده است. به نظر این دو، از آنجا که زنان حامله میشوند و علاوه بر نه ماه بارداری تا مدتها پس از تولد فرزند، نگهداری مستقیم از او را برعهده دارند، همین موضوع به تدریج به نهادینه شدن نقش مراقبت و پرستاری، به عنوان نقشی عمدتاً زنانه، منجر شده است. چنین نقشی با بارداریهای پیدرپی سبب شده است تا زنان از «مدیریت امور جمعیِ فراتر از خانواده» به دور مانند و با گذشت زمان چنین تقسیم کاری امری قطعی تلقی شود و به قول سیمون دوبووار «جنس دوم» به دنیا آید (گیدنز، 187:1373). سابقة چند هزار سالة مردسالاری به پدیدة فرهنگ مذکر و ساختن جهان انسانی از نگاه مردان منجر شده است. بر این اساس زنان باید وابسته به مردان به حساب آیند و اگر زمانی از این قاعده مستثنی باشند با نگاهی آسیبشناختی روبهرو میشوند. زنان همواره باید از نظر مادی و معیشتی، از نظر حمایتهای اجتماعی و بالاخره به لحاظ به حساب آمدن و ارزش داشتن وابسته به مردان تعریف شوند. برنامههای تربیت نیروی متخصص و آموزشهای حرفهای، قواعد و قوانین رفاه اجتماعی و بالاخره سیاستهای مراقبت و پرورش کودک (چه به صورت رسمی یا غیررسمی، سنتی یا مدرن) بر پایة نگاه مبتنی بر وابستگی قهری و طبیعی زن به مرد شکل گرفته است. پیدایش این برنامهها نیز چنین نگاهی را از ابعاد مختلف به سختی تقویت میکند. چنین نگاهی همواره با اعتراض زنان فرهیختة جوامع مختلف روبهرو بوده است و بسیاری کوشیدهاند تا به ساختن و ساخته شدن جهان و زندگی جمعی از دید مردان و تعریف مردانة هستی و واقعیات اجتماعی و مهمتر از این موارد به مردسالاری و تبعیض، همچنین «به حساب نیامدن بر حسب جنس» اعتراض کنند و بر آن بشورند. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ لیکن چنین اعتراضهایی تا دنیای معاصر به نسیمی کمتوش و توان در مقابل توفان ـ مردسالاری ـ شباهت داشته است. مبارزات سازمانیافتة زنان علیه جهان مردانة موصوف، فرهنگ مذکر و تبعیض بر پایة جنس، تاریخی کهنسال ندارد و به قرن هیجدهم میلادی بازمیگردد که زمینهساز جنبشهای فمینیستی محسوب میشود. خواست جنبش زنان در مرحلة نخست، حقوق برابر با مردان و اعتراض رسمی به نابرابر بودن بر پایة تفاوت جنسی، هدف به شمار میرفت. مری وول استون (Mari Wool stone) در اثر صفشکن خود به نام دفاع از حقوق زنان، منتشره به سال 1792، به طرح نکاتی پرداخت که عمق آنها پنجاه سال بعد و با به راه افتادن اعتراضهای سازمانیافته زنان آشکار شد. در سال 1883 یعنی هشتاد و نه سال پس از انتشار کتاب استون، جان استوارت میل کتاب ارزشمند بردگی زنان* خود را به رشته تحریر درآورد که تجزیه و تحلیل روشنفکرانهای از وضعیت و موقعیت زنان در جامعهای غربی به حساب میآید. اما کمتر کسی درک کرد که اثر میل مدیون رابطه کاری با زنی متفکر به نام هَریت تیلور (Harriet Tylor) بود (پیران، 1381: 39). جنبش اجتماعی آزادی زنان در ایالات متحده از سال 1848 کاملاً سازمانیافته شد. اما این جنبش تا مدتها در مجموعة کلیسا و در قالب آن نهاد به فعالیت میپرداخت و بر شرایط زنان زندانی و مسئلة روسپیگری زنان تأکید میکرد. این جنبش به تدریج مسئلة حق رأی زنان، اجازه تحصیل در آموزش عالی، لغو ممنوعیت تحصیل بردگان و بالاخره الغای بردگی را در دستور کار خود قرار داد. محدودیت مصرف الکل نیز از جمله اولین گامهای زنان در راستای مبارزه با خشونت مردان علیه زنان به حساب میآمد. اصلاح محدودیتهای پوشش زنان، بحث فرصتهای شغلی برابر، حق انتخاب در زمینة رفتار جنسی و مسئلة سقط جنین، خواستهای بعدی جنبش زنان را تشکیل میدادند. چنین درخواستهایی که با مبارزه سازمانیافتهای همراه بود، جنبشهای اجتماعی زنان را به جنبشی قدرتمند بدل ساخت و به تدریج آن را به سوی جهانی شدن سوق داد. (پیران، 1381: 39-40). _______________________________ * از این اثر دو ترجمه به فارسی در دست است: کنیزک کردن زنان، ترجمه خسرو ریگی، نشر بانو، 1377؛ انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبایی، انتشارات هرمس، 1379. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ [h=4]3-1) نظریههای فمینیستی: نقد جامعة مردسالار[/h] نظریههای فمینیستی بر این پیشفرض اساسی استوار است که جهان، واقعیتهای تاریخی ـ اجتماعی و فرهنگ مادی و غیرمادی یا در یک کلام جهان زندگی از دریچه مردان تعریف، تولید و بازتولید شده و میشود. از این رو لازم است تا این موارد یکبار نیز از دید زنان نگریسته وارزیابی شود. نگریستن به جامعه، واقعیتهای تاریخی ـ اجتماعی و فرهنگ از دید زنان، تنها کوششی روشنفکرانه و یا مدرسهای به حساب نمیآید؛ چرا که با دگرگون ساختن نگاه به موضوعات گوناگون و نقد «ساخته شدن واقعیتها بر پایه نگاه مردان»، همچنین شکلگیری فرهنگ مذکر، تنها گام نخستین در غلبه بر سرکوب چندوجهی زنان و تبعیض علیه آنان در زندگی روزانه به شمار میآید. پس آنچه مهم است «رهایی زنان» است. جی پیلچِر (J. Pilcher) در مقالهای آموزنده تحت عنوان «من فمینیست نیستم، اما... شناخت فمینیسم» (منتشره در مجلة مرور جامعهشناسی، جلد سوم، شمارة دوم، نوامبر 1993) فمینیسم را چنین تعریف کرده است: «واژه فمینیسم که ریشهای فرانسوی دارد (Feminisme) در دهة 1890 میلادی به تدریج به کار رفت و معادلی برای رهایی زنان به شمار میرفت» (Pilcher, 1993:94). مِل چورتون (Mel Churton) کوشیده است تا نشان دهد که نظریة فمینیستی حداقل به سه دلیل زن محور است: الف) چنین نظریهای بر جایگاه و تجارب زنان در جامعه تأکید میکند. ب) این نظریه نگرش زنان در مطالعة جهان اجتماعی را به کار میبندد. ج) این نظریه به نقد وضع موجود همت گماشته و در بهبود موقعیت و جایگاه زنان میکوشد. (Churton, 2000:46). تمامی نظریههای فمینیستی گرچه سه محور یادشده را میپذیرند و بر آنها تأکید دارند، لیکن گاه با یکدیگر اختلاف و تضادی ریشهای پیدا میکنند. از این رو حداقل از پنج دیدگاه یا نظریه فمینیستی یاد میشود که عبارتند از: فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم رادیکال، فمینیسم سوسیالیستی، فمینیسم لیبرال و فمینیسم سیاهان. زنان فرهیخته مسلمان نیز گرچه برخی از فروض نظریههای فمینیستی از جمله ضرورت رهایی زنان، نگاه به جهان از دید زنان و رفع هرگونه تبعیضی بر پایه جنس را میپذیرند، لیکن در عین حال بر آموزههای دین اسلام در باب زنان (البته مبتنی بر فقه پویا)پا میفشارند؛ که مسامحتاً میتوان آن را نظریه فمینیستی اسلامی نام داد. (کریمی زنجانی اصل، 1380: 11-49). تولید و بازتولید شده و میشود. از این رو لازم است تا این موارد یکبار نیز از دید زنان نگریسته وارزیابی شود. نگریستن به جامعه، واقعیتهای تاریخی ـ اجتماعی و فرهنگ از دید زنان، تنها کوششی روشنفکرانه و یا مدرسهای به حساب نمیآید؛ چرا که با دگرگون ساختن نگاه به موضوعات گوناگون و نقد «ساخته شدن واقعیتها بر پایه نگاه مردان»، همچنین شکلگیری فرهنگ مذکر، تنها گام نخستین در غلبه بر سرکوب چندوجهی زنان و تبعیض علیه آنان در زندگی روزانه به شمار میآید. پس آنچه مهم است «رهایی زنان» است. جی پیلچِر (J. Pilcher) در مقالهای آموزنده تحت عنوان «من فمینیست نیستم، اما... شناخت فمینیسم» (منتشره در مجلة مرور جامعهشناسی، جلد سوم، شمارة دوم، نوامبر 1993) فمینیسم را چنین تعریف کرده است: «واژه فمینیسم که ریشهای فرانسوی دارد (Feminisme) در دهة 1890 میلادی به تدریج به کار رفت و معادلی برای رهایی زنان به شمار میرفت» (Pilcher, 1993:94). مِل چورتون (Mel Churton) کوشیده است تا نشان دهد که نظریة فمینیستی حداقل به سه دلیل زن محور است: الف) چنین نظریهای بر جایگاه و تجارب زنان در جامعه تأکید میکند. ب) این نظریه نگرش زنان در مطالعة جهان اجتماعی را به کار میبندد. ج) این نظریه به نقد وضع موجود همت گماشته و در بهبود موقعیت و جایگاه زنان میکوشد. (Churton, 2000:46). تمامی نظریههای فمینیستی گرچه سه محور یادشده را میپذیرند و بر آنها تأکید دارند، لیکن گاه با یکدیگر اختلاف و تضادی ریشهای پیدا میکنند. از این رو حداقل از پنج دیدگاه یا نظریه فمینیستی یاد میشود که عبارتند از: فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم رادیکال، فمینیسم سوسیالیستی، فمینیسم لیبرال و فمینیسم سیاهان. زنان فرهیخته مسلمان نیز گرچه برخی از فروض نظریههای فمینیستی از جمله ضرورت رهایی زنان، نگاه به جهان از دید زنان و رفع هرگونه تبعیضی بر پایه جنس را میپذیرند، لیکن در عین حال بر آموزههای دین اسلام در باب زنان (البته مبتنی بر فقه پویا)پا میفشارند؛ که مسامحتاً میتوان آن را نظریه فمینیستی اسلامی نام داد. (کریمی زنجانی اصل، 1380: 11-49). 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ ابّوت و والاس (Abbott & Wallace, 1990) معتقدند که تفاوت نظریههای فمینیستی غربی با یکدیگر از برداشت متفاوت آنها در خصوص دو موضوع کلیدی شکل گرفته است که اولین موضوع به شیوههای تجزیه و تحلیل فرودستی زنان مربوط است و دومی به نحوة رهایی زنان از دنیایی بنا شده بر مردسالاری، برمیگردد. زیرا گرچه زن مفهومی یک پارچه دارد لیکن در درون این مفهوم یگانه، زنانی قرار دارند که از نظر طبقه اجتماعی، قشربندی، قومیت و مسائل جنسیت دارای تفاوتهای بنیادینی هستند. نظریة فمینیستی مارکسیستی، نقد مارکس از اقتصاد سیاسی سرمایهداری را مبنای نظریهسازی خود قرار داده است. منطق درونی (Inner-logic) نظام سرمایهداری انباشت دایمی و دمافزون سرمایه برای سرمایهگذاری مجدد است (Piran, 2002)؛ (پیران، 1369؛ 1376؛ 1381). اما سرمایه گردآمده باید به وارثانی (ترجیحاً ذکور) به ارث رسد. تولید چنین وارثان مشروعی به شکل گرفتن خانواده، تولیدمثل و فرزندآوری وابسته است. این امر نقش زن را تعریف میکند. لیکن خانواده در چارچوب نظام سرمایهداری باید دارای ویژگیهایی باشد. نخست آنکه مانند نظامهای ماقبل سرمایهداری، باید نقش فرادستی مرد و فرودستی زن در آن محفوظ و مسئلة ارثبری فرزند از پدر استوار باقی بماند. ترکیب مردسالاری و ارثبری فرزندان از پدر، خانوادهای پدرسالارانه و پدرتبار (Patriarchal & Patrilineal) پدید میآورد که باز هم با خانوادههای جوامع ماقبل سرمایهداری یکسان است. تنها تفاوت، آن است که خانوادههای پدرسالار و پدرتبار گسترده نمیباشد و هستهای است یعنی متشکل از پدر، مادر و فرزندان (ترجیحاً دو فرزند یکی پسر و دیگری دختر). زن تنها باید با شوی خود رابطة جنسی داشته باشد و همچنین زن «خانهزیست» و مرد نانآور و درآمدزای خانواده تلقی شود. لذا مشخص میشود که علیرغم تحولات بنیادین نظام سرمایهداری و تفاوت همهجانبه این نظام با نظامهای ماقبل خود، بسیاری از وجوه زندگی خانوادگی ماقبل سرمایهداری تا بدانجا که با سرمایهداری همخوانی داشته است، کاملاً حفظ شده است و در مواردی نیز تقویت گردیده است. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ ه دیگر سخن ایدئولوژی یا انگارگان خانوادة ماقبل سرمایهداری همچنان به عنوان ایدئولوژی غالب در باب زندگی زناشویی و خانوادگی ادامه حیات داده است. در این ایدئولوژی زن کارگر خانگی تلقی میشود (Barrett, 1990:216). علاوه آنکه زن هزینة نگهداری و پرورش کودک و حفظ سلامتی او را از سبد هزینههای خانواده حذف میکند (Graham, 1984 Churton, 2000:48;). همانگونه که اشاره خواهد شد، مشکل اساسی تمامی نظریههای غربیِ فمینیسم در بیتوجهی به این واقعیت نهفته است که زن و مرد هر دو در نظام سرمایهداری قربانی روابطی محسوب میشوند که از دیرباز وجود داشته و در نظام سرمایهداری نیز بازتولید شده است. مرور این دیدگاهها مردستیزی غلیظ و شدیدی را به نمایش میگذارد؛ به نحوی که گویی سرنوشت زن به دست مرد، آن هم آگاهانه طراحی و تدوین شده و به اجرا درآمده است؛ حال آنکه در نظام سرمایهداری مرد نیز خود قربانی سختترین اشکال استثمار فردی و جمعی است. از این رو مفهوم رهایی زن باید به مفهوم رهایی انسان تغییر یابد. نکتة مهم دیگر آن است که دیدگاه فمینیستی مارکسیستی زن را مقولة واحدی به شمار میآورد. این دیدگاه گرچه تحلیل طبقاتی مارکس را به موضوع استثمار زنان تسری داده و با این کار یکی از نقاط ضعف نظریة مارکس، یعنی بیاعتنایی به شرایط زن در نظامهای مختلف از جمله سرمایهداری، را تا حدودی برطرف ساخته است، لیکن به گونهگونی زنان و تفاوتهای جدی بین گروههای مختلف زنان بیاعتنا مانده است. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ فمینیستهای رادیکال مسئلة سلطة مردان بر زنان و جایگاه فرودستی زنان را در چارچوب مفهوم کلی پدرسالاری نقد میکنند و در این خصوص تنها بر نظام سرمایهداری تأکید نمیکنند. برای باورآورندگان به این نظریه موضوع تبعیض بر پایه جنس و فرودستی زنان مقولهای سیاسی است. زنان به سبب اشتراک سهم در این تبعیض و فرودستی طبقهای، دارای منافع مشترکاند و همین اشتراک عنصر اصلی بسیج آنان برای رهایی است. با پذیرش سیاسی بودن مسئلة زنان دو مفهوم قدرت و کنترل اهمیتی محوری مییابند. نظریة رادیکال در چارچوب مفهوم کنترل، به موضوع بسیار مهم خشونت علیه زنان میپردازد و خشونت را به دو گروه آشکار (خشونت فیزیکی یا جسمانی، تجاوز به عنف، سوءاستفاده ***ی، جسمانی و استفاده از زنان در فیلمهای جنسی، پورنوگرافی و حتی تبلیغات برای فروش کالا) و نهان تقسیم میکنند. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ باید توجه داشت که دیدگاه فمینیستی رادیکال خود به شاخههایی تقسیم میشود. برای مثال، تحت تأثیر دیدگاه فرانسویای که خود را فمینیسم فراساختارگرا و طرفدار دیکانستراکشن (Deconstruction)* نامیده است، نگرشهایی خاصه در ایالات متحده پدید آمد که بسیار رادیکال بودند ولی در عمل، مثلاً در مبارزة خود برای حذف پورنوگرافی با محافظهکارترین گروهها متحد شدند. کاترین مک کینون که زمانی رادیکالترین و در مواردی خشنترین دیدگاهها را در چارچوب نظریههای فمینیستی ارائه میکرد از جمله ارائهکنندگان چنین نظریهای است که به قول کامیله پاگلیا (Camille Paglia) سبب پیدایش نوعی پارانویای جمعی در محیطهای دانشگاهی و روشنفکری شده است. البته ناگفته نمیتوان گذشت که پاگلیا خود یکی از پرسروصداترین نویسندگان مباحث زنان و جنسیت بوده است که با ارائة دیدگاههایی بسیار رادیکال و آوانگارد، گاه به ضدیت با فمینیسم متهم شده است. به نظر او «فمینیسم معاصر با توجه به ضدیت آن با علم و تعصبهای غیروابینانه (constructionist) هرگز به طبیعت نمیاندیشد.» (نگاه کنید به 3:http:/privat.ub.uib.no/BuBsy/pagliaom.htm)._______________________________ * یافتن معادل دقیق و مناسبی برای مفهوم دیکانستراکشن در زبان فارسی ساده نبوده است؛ چنان که تا امروز معادلهایی چون ساختشکنی، دیگرسازی، شالودهشکنی، ضدساختار، بنفکنی، بنیانفکنی، ساختارشکنی و بالاخره واسازی استفاده شده است. فرامرز قرهباغی در کتاب تبارشناسی پستمدرنیسم با عنایت به بیتی از حافظ (غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد) واژة «واسازی» را معادل مفهوم این واژه معرفی کرده است. لیکن به نظر میرسد که همان وابینی با توجه به تعریف و مفهوم دیکانستراکشن معادل درستتری است؛ گو این که واسازی با ساختمان واژه مطابقت بیشتری دارد. وابینی را فیل براون (Phil brown, 1996) چنین تعریف کرده است: دیکانستراکشن یا وابینی «نوع خاصی از تجزیه و تحلیل است که برای آشکارسازی تناقضات و ویژگیهای ذهنی یا حدسی ذاتی موضوع تحت بررسی، استفاده میشود (Churton, 2000:180). در چارچوب دیدمان یا پارادایم مدرنیته یا امروزینه معرفت معتبر، علمی که از طریق منابعی نظاممند، دقیق و تحقیق بیطرفانه و تجربی به دست آمده است، موضوعی واقعی و موجود تلقی میشد. دیدگاه پستمدرن یا فراامروزین و فراساختارگرایی با پذیرش وابینی اعتقاد دارد که چنان معرفتی وجود ندارد و عنصر نسبیت در همه چیز جاری است و معرفت همواره اجتماعاً بنا میشود و بدست میآید. در واقع در اصل قطعیت علوم تجربی تشکیک شده است. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ او معتقد است گروههایی از پیروان فمینیسم رادیکال به سرکردگی مک کینون به جای تحلیل علمی، بین مرد و زن جنگ به راه انداختهاند. آنان مایلاند از یک سو مرد را به صورت زن خلق کنند و از سوی دیگر زن را درگیر فعالیتهای «با خود بیگانه»ای سازند که مردان هماکنون درگیر آنها هستند و از آنها رنج میبرند و عجبا چنین کوششهایی را متناسب با مفهوم آزادی و برابری زنان توجیه میکنند. نکتة قوت فمینیسم رادیکال در بیان قدرتمند آن نهفته است که ارزشهای والای زن را آشکار میسازد و با مفهوم «جنس دوم» مبارزه میکند و از سرکوب و استثمار زنان در جامعة معاصر پرده برمیدارد. این دیدگاه به نمایندگی از زنان به روشنی تمام موضع خود را درباب سازمان اجتماعی، سرکوب جنسیتی اعلام میکند و برای رفع آنها راهبردهای مشخصی ارائه میدهد (Churton, 2000:52-53). فمینیسم سوسیالیستی کوششی به منظور ترکیب مارکسیسم و فمینیسم رادیکال است. الی زارِتْسکی در کتاب پیشگام خود، سرمایهداری، خانواده و زندگی شخصی، به خوبی نشان میدهد که جنبش رهایی زنان، به ویژه در میان جنبشهای اجتماعی دهة 1960 مغربزمین چگونه به غنای سوسیالیسم منجر شده است و چالشهایی اساسی را فراروی سیاستهای سوسیالیستی قرار داده است (Zaretsky, 1976:13-22). این دیدگاه با گذر ایام به دو شاخه تقسیم شده است: «اولین شاخه صرفاً بر سرکوب زنان تأکید دارد و برای درک این سلطه دانش مارکسی در باب سلطه و سرکوب طبقاتی را با یافتههای فمینیسم رادیکال به ویژه موضوع سرکوب فمینیستی ترکیب میکند. لیکن شاخة دیگر به تمامی اشکال سرکوب اجتماعی پرداخته و سلسله مراتبی را که در جامعه بر پایة جنس شکل گرفته است بنیاد تحلیل نظامهای سرکوبگر قرار داده است و نه فقط بر طبقة اجتماعی تأکید میکند، بلکه مباحثی چون نژاد، جنس، قومیت، سن، ترجیحات جنسی و مکان را نیز به تحلیل خود وارد میسازد و در نهایت سلسلهمراتبی جهانی از کشورها در خصوص سرکوب زنان به دست میدهد» (Churton, 2000:53). 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ فمینسم سوسیالیستی با ترکیب عناصر متشکله و مهم دیدگاههای مختلف فمینیسم، الگویی پختهتر ارائه میدهد. موضوع نابرابری را که در چنبرة جبر اقتصادی برخی از شاخههای مارکسیسم مکانیکی گرفتار آمده است، رهایی میبخشد و بر غنای مفهومی و نظری بحث برابری و آزادی زنان میافزاید. این دیدگاه با ارائة نظامی چندبعدی در تحلیل نابرابری، بحثهای ساختارگرایانه را به تحلیلهای تفهمی یا «درونفهمانه» پیوند میزند و کنشگر و کنشگری آگاهانه را جایگاهی رفیع میبخشد. بر این اساس عمل مشترک و آگاهانه را پادزهر موقعیت نابرابر زنان و راهحل آن به حساب میآورد. منتقدان این دیدگاه معتقدند که دیدگاه فمینیسم سوسیالیستی منعکسکنندة آمال زنان سفیدپوست طبقة متوسط غربی است و بر این واقعیت که در برخی شرایط و موقعیت خود اینان میتوانند سرکوبگر باشند، چشم فرو میبندد. از این رو این منتقدان پیشنهاد میکنند که به جای تأکید بر برابری جنسیتی و برابری زنان باید از برابری اجتماعی سخن راند. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ نقد دیدگاههای فمینیستی به عنوان دستاورد زنان فرهیختة طبقة متوسط و سفیدپوست غربی به شکلگیری فمینیسم سیاهان منجر شده است. این دیدگاه را محصول موج سوم فمینیسم نام نهادهاند؛ موجی که در دهة 1980 میلادی به راه افتاد و مفهوم تفاوت و متفاوت بودن را عمده کرد. چشم پوشیدن بر تفاوت و متفاوت بودن سبب شده است تا از یکسو زن به عنوان مقوله و طبقهبندی واحد با وحدتی درونی به نظر آید و از سوی دیگر سطوح و اندازههای متفاوت سرکوب و نابرابری در نظر گرفته نشود. تحلیلی که در باب رنجها، نابرابری و سرکوب زن سفیدپوست برآمده از طبقه متوسط را نمیتوان برای شناخت وضعیت، موقعیت و جایگاه زنان سیاهپوست که با سرکوب و نابرابری مضاعف روبهرویند به کار برد. در مقایسه با وضع زنان سیاهپوست، حرف و حدیثهای فمینیسم غربی به کالایی لوکس بدل میشود. از این رو در تحلیل علمی باید موضوع نژادپرستی و نابرابری جنسیتی را در کنار هم و در پیوند با یکدیگر نگریست و به بحث کشاند. سیاه بودن برخاسته از طبقه کارگر و زن بودن در ترکیب کامل خود، وضعیتی کاملاً دیگرگونه را به نمایش میگذارد که زنان سفیدپوست قادر به درک آن نیستند. بریان و همکاران او در کتاب قلب یا مرکزیت نژاد: زندگیهای زنان طبقة کارگر در انگلستان (bryan et al, 1985) ندا در دادهاند که اگر زنی سیاهپوست هستی، بحث را باید و فقط از نژاد آغاز کنی. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ بالاخره باید به دیدگاه معتدلتر فمینیسم لیبرال اشاره کرد که در واقع تلاش دارد تا به قول معروف «نه سیخ بسوزد و نه کباب». اما نباید فراموش کرد که چنین آرزویی حتی اگر صادقانه ایراد شود یا سخت سادهلوحانه است، و یا در مواردی به سوختن سیخ و کباب با هم منجر میشود. این دیدگاه که در اقلیت قرار دارد، معتقد است که نابرابری جنسیتی زادة تقسیم کار جنسیتی است. جامعه، تقسیم عرصههای زندگی به خصوصی یا زنانه و عمومی یا مردانه را دائماً بازتولید میکند. اجتماعی شدن بر چنین تمایزی استوار است که به تفکیک نقشها و در پرتو آن الگوهای رفتاری منجر میشود. در دنیای پرشر و بیشور کنونی، رسانههای جمعی در این بازتولید نقشی برجسته یافتهاند. راهحل نیز نه واژگونی سیستم سرمایهداری معاصر که وضع قوانین برابرانه برای زنان و مردان و آموزش همگانی است. البته بسیاری نقطه قوت این دیدگاه را عملگرایانه و عملی بودن آن یافتهاند. لیکن این دیدگاه یکسره بر فرایند تاریخیای که به نابرابری زنان منجر شده است دیده فرو میبندد و گرچه بر تدوین سیاستهای تشویقکننده فرصتهای برابر اصرار میورزد، لیکن از این نکته غافل است که نابرابری در اشکال گوناگون، جوهرة نظام سرمایهداری است. چنانچه مرور گذرای دیدگاههای فمینیستی در کانون توجه قرار گیرد، مشخص میشود که مردسالاری به عنوان نتیجة سازوکارهای اجتماعی و محصول ساختارهای جمعی، یکی از متغیرهای مهم و شکلدهندة شرایط کنونی زنان در اقصا نقاط جهان (حال چه شدید و پررنگ، چه ضعیف و کمرنگ) به حساب میآید. به زبان روششناسی، مردسالاری متغیری واسط به شمار میرود. 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ [h=4]2) معرفی پژوهش[/h] اکنون باید به بحث درباب تأثیر این متغیر بر بهداشت باروری پرداخت که هدف مقالة حاضر است. در این خصوص یافتههای پژوهشی نگارنده و همکاران مسئولیتشناس او در پنج روستای ایران، به نحوی گذرا به بحث گذاشته میشود تا نشان داده شود گرچه مردسالاری معلول عوامل تاریخی و ساختاری است و قائم به ذات خود نیست، لیکن پس از شکلگیری و جا افتادن و نهادینه شدن بر جنبههای مختلف زندگی زنان به شیوهها و اشکال گوناگون اثر میگذارد؛ تا بدان جا که در مناطق روستایی به ویژه چنانچه متغیر قومیت نیز در میان آید، حداقل در شماری از زنان، تمامی ابعاد زندگی آنان از مردسالاری تأثیر میپذیرد و گاه بهطور کلی از آن طریق تعیین میشود. به همین سبب برای نشان دادن عمق مسئله، بهداشت باروری برگزیده شده است؛ زیرا به سلامت فرد مربوط است. بدیهی است که از نظر منطقی، هیچ انسانی مایل نیست جان عزیزان خود (زن و فرزندان) را به مخاطره اندازد و در این باب اهمال کند. لیکن آنجا که پای هر نوع برتری و تعصب به میان میآید، جایگاه استدلال و منطق به درجات مختلف تضعیف میشود. دیگر آنکه بهداشت باروری امری فردی است. در نتیجه از عوامل متعدد دیگری که حاصل روابط انسانها با یکدیگر است تأثیر نمیپذیرد و لذا انتظار میرود کمتر در معرض چندوچون قرار گیرد. به بیان دیگر استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری، فاصله گذاشتن بین فرزندآوری، مراقبتهای دوران حاملگی و پس از آن و دهها موضوع کوچک و بزرگ دیگر، اقداماتی است که فینفسه به افراد دیگر مربوط نمیشود و به سود و زیان آنان نیست. از این رو تصور میشود که نسبت به سایر پدیدهها کمتر ایجاد حساسیت و مسئله کند، اما در عمل حداقل برای گروههای اجتماعی خاصی چنین نیست. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده