M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ هي يادش بخير اون روزا از صبح تا شب تنها بودم گاهي دقيق روزي 12 ساعت تو نت بودم معمولا از سركار ميام انجمن اولا رئيسم زياد گير ميداد همين كه ميديد انجمنم منو ميفرستاد دنبال نخود سياه نگاه ميكرد ببينه چيكار ميكنم:icon_razz: منم حاليم بود همش تاپيكاي علمي باز ميذاشتم اما حالا ديگه فقط موقع هاي بيكاري ميام انجمن.. اونم ميگه همين كه بيكار شي برو انجمن..تعارف نكن و اما تو خونه: مامانم: از صبح تا شب چشمت تو كامپيوتر هس بست نيس؟ بابام: بابا دلمون برات تنگ ميشه بيا يه دقيقه ببينيمت خواهرام: باااااااااااااازم نوانديشان تو كه از صبح تا شب تو نتي برام مدل لباس و كيف و كفش بگير داداشم: آدرس اين سايتايي كه ميري به منم بده ببينم چه خبره 24 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ خیلی باحاله تاپیکش من اوون اوایل که میومدم انجمن با دایال آپ بود و دقیقا این صدا رو میداد : قــِر قــِر قــِر قیــــــــــژ.... و ری اکشنِ مامانم: باز رفتی تو این نتِ خراب شده ؟.....قطع کن کار دارم... **************** بابا: مینا...این چیه تو مدام نشستی پاش؟ کشتی ما رو با این انجمن داداشم: یه دقه اون انجمنو ول کن بیا اینجا ************* وقتی از حالت دایال آپ درومدیم و شد adsl (شبانه رووووووووووووووزی شد انجمن) مامان: مینااااااااااا ساعت 12 شد دیگه بســــــــــــــــه من: مامان دیشب خوابِ بد دیدم بس که میشینی پای اون لب تابه بی صاحاب *********** بابا: وای به حالت ساعت 2 از خواب پا شم ببینم پای لب تابی...کلاهمون میره توو هَماااااااا ********* خودِ من تا جایی که بتونم توو انجمن میمونم...حتی شده واسه تحویل پروژه ها.... به قولِ ونوس میرم پیجای خنده دارو میخونم..بعد یهو خواهرم میگه : چیه چیرا میخندی؟ دیوونه شدی؟ من خودم به جای پدر مادرم باشم نمیدونم ممکنه چه واکنشی نشون بدم... البته ، اگه باهام کار داشتن، مثلا مامانم صدام کنه کاری بخواد انجامش میدم بعد دوباره بر میگردم...اینجوری دیگه گیر نمیده 22 لینک به دیدگاه
Anooshe 11040 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ واکنش نسبت به من خیلی خوبه چون کم میام ولی قبلا هم که خیلی زیاد میومدم باز کسی بهم چیزی نمیگفت چون کنارش سرچ و کارای دانشگاهمم انجام میدادم... فقط گاهی میپرسیدن حالا انجمنتون چی هست... یه بار جامع و کامل توضیح دادم خیال خودم و همه رو راحت کردم از اون به بعد دیگه کسی ازم چیزی نپرسید به زیاد نشستنم پای کامپیوتر همه عادت کردن دیگه 22 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ نتیجه اخلاقی=محمد روزی هزار بار نفرین میشی که انجمن واموندت بترکه 22 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ نتیجه اخلاقی=محمد روزی هزار بار نفرین میشی که انجمن واموندت بترکه این همه انجمن ،این نباشه یکی دیگه.......... :4chsmu1: نوع برخورد مهمه........ 11 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ من چون خيلي راحت ميتونم اينجا نيام خيلي حساسيت زا نيستم. بعدم همه كارام با لپتاپه قيافه مم همش يه جوره. كسي متوجه نميشه تو اون لحظه دارم چيكار ميكنم دقيقا! اگه خيلي كارام زياد باشه و حوصله نداشته باشم ميام اينجا بست ميشينم وقتم تموم شه راحت شم كه هيچ كدومو انجام ندادم اگه توي اين زمانا منو ببينن: مامان: پروژهت كي تموم ميشه راحت شي؟ بابا: پروژهت كي تموم ميشه راحت شي؟ اينقدر سخت نگير بابا. برادر بزرگم: خجالت بكش تو تو نتم كار علمي ميكني؟ برادر كوچيكم: عه آخجون شكلك! اينا رو ولش كن بيا بريم كال آو ديوتي بزنيم! -------------------------------------------------- دوستام: داري چيكار ميكني؟ من: تو انجمنم دوستام: حالا چي داره توش؟ من كلي توضيح ميدم و شده به زورم ميام ثبت نامشون ميكنم. دوستام: اووووه چقد پيچيدهس. حال داريا چند روز بعد دوباره دوستام: حالا اين انجمنتون چي داره توش؟ من: و اين داستان ادامه دارد! 26 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ نتیجه اخلاقی=محمد روزی هزار بار نفرین میشی که انجمن واموندت بترکه نتیجه اخلاقی: تا 2 3 ماه دیگه انجمن به حول قوه الهی و دعای دسته جمعیِ پدر و مادرِ800000000 رو خورده ای کاربر ، میترکه حالا هی من میگم ممد بسه تو هی ثبت نام کن بیا...انجمن ترکید 19 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ مامان من که دیگه خسته شده بنده خدا. هر وقت میره میاد کارشو تو اتاق الکی طول میده تا ببینه نکنه من... بعدا که میبینه نه بابا خبری نیست یه کم خیالش راحت میشه. من مخصوصا الآن که کار و درسی ندارم بیشتر تو نتم.واسه همین حساس شدن. ولی خوب دیگه چی کار میشه کرد؟ آهان اینش جالبه که وقتی هم کار اشتباهی کنی میگن من نمیدونم تو این انجمن چی یاد شما میدن مثل وقتی که میگفتن من نمیدونم تو این مدرسه چی یاد شما میدن...:ws28::ws28: 20 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ تنها واكنش ثبت شده درباره نوانديشان تو خونمون اين بود، چند ماه پيش: داداشم : نوانديشان چيه هر وقت اومدم اينجا بودي؟ من : هيچي خودم سعي ميكنم كسي نفهمه كجا ميرم چي كار ميكنم.....راحت ترم 22 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ پدر محترم بنده:اگر جای خوبیه منم بیام عضو بشم مادر محترم بنده:تو آخرش کور میشی ول کن آن نتو پاشو بیا یه چیزی بخور تو روخدا بیا برادرم :بازم رفتی انجمن ویلانا کی میخوای شروع کنی درستو بخونیکسی به دل نگیره ها:icon_pf (34): واکنش منمیخونم حالا وقت هست 21 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ ما ایرانیا چون ذاتا یا اهل افراطیم یا تفریط باید اشمون کلا یا شور بشه یا بی نمک یه زمونی بود از موقعی که از سر کار میومدم تا زمانی که سرکار برم همش تو نت بودم حتی غذامم وقتیکه تو نت بودم میپختم ومیخوردم ولی الان دیگه مثل همه چیز اینترنت هم برام اشباع شده الان دوسه روز اومدم مرخصی برا همین اومدم یه سر بزنم وبیشتر هم مطالب وبلاگمو منتقل کردم به انجمن هرموقع نخوام نمیام دیگه راسیتش دیگه هیچ جذابیتی تو نت برام نمونده واونقدر سرم بیرون شلوغه که بتونم نیام ومجاب بشم برا این کار تنها دلیلی هم که اینترنت دارم برا پایان ناممه شاید بعد دفاع اصلا اشتراک نگیرم ولی برخورد خانواده! به نظرم بهتره بزارن اونقدر تو نت غرق بشه یا سرش به سنگ بخوره یا غرق بشه دیگه! سخته عادت دادن بچه ها تو خونه به اینکه از سیستم خودکنترلی استفاده کنن ولی بهترین راه حل همینه به شرط اینکه ارزش داشته ها ولحظات رو بدونیم 24 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ چقد جالبه که خدا تو خلقت پدر مادرا یه ذره هم خلاقیت خرج نکرده گویا همه پدر مادرا مث همن! الان که خیلی وقته خیلی نمیام!به قول بچه ها جذابیت سابقو نداره برام! ولی اون موقعا که خیلی مینشستم پای نت شاکی بودن همه! بابام هی میرفت و میامد که انقد میشینی پای نت چشمات کور میشهپاشو دیگه بسته! مامانم هی گیر میداد که پی سی رو خاموش کن بیا پیش ما بشین.یه مدتم گیر داده بودبیاد انجمن عضو بشه ببینه چه خبره.منم میگفتم با کمال میل.آخرشم گفت شماها هم سنید من بیام قاتی شما جوونا چی بگم؟ الان که فکر شو میکنم میبینم ساعاتی که میتونستم کنار خانواده بهترین لحظه هامو داشته باشم پای نت بودم! نمیدونم من جای بقیه بودم چکار میکردم احتمالا سرگرمی بیرون نت زیاد ایجاد میکردم!ولی قهری برخورد نمیکردم 24 لینک به دیدگاه
Mitra 1723 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ شما اگر به جای خانواده خود بودید چه واکنشی را نشان می دادید.....؟ به زور طرف مقابل رو منع میکردید یا......... ؟ چه راهکارهایی داشتید؟ هیچی حتمی سیم کامپیوتر رو میکشیدین پرت میکردین بیرون........... خوب چه میکردین؟نظر بدین؟ من خیلی از اینترنت و اینترنت اومدن خودم ضربه دیدم، تقریبا زود باهاش آشنا شدم، اول دبیرستان و کلی هم جو نت منو گرفت کلی از درسام عقب افتادم و کلی ضربه های دیگه اگه جای خانوادم بودم که کار خاصی نمیتونستم بکنم اما اگه بچه داشته باشم جدا نمی ذارم نت بیاد، یعنی سعی میکنم اصلا با نت آشنا نشه، حداقل تا قبل 19-20 سالگیش نباید آشنا شه اولاش که خیلی بهم گیر میدادن اما الان بابام و خواهر دومیم بهم کاری ندارن فقط خواهرم بزرگم خیلی رو نت اومدن من حساسه، کلا سعی میکنم وقتایی که خواهرم میاد خونمون زیاد نت نیام، وگرنه به مامانم میگه این نتشو قطع کنین مامانمم حتی وقتی میاد تو اتاقم یه نگاهم به صفحه ی مانیتور نمیکنه، در هرصورت اصلا دوست نداره شبا بیدار باشم اونم پای نت، اما کو گوش شنوا 19 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ اصلا از وجود سایتی به نام نواندیشان مطلع نیست.. 14 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ مامانم همش میگه : تو همش پای نتی و به من اصلا کمک نمیکنی.....از وقتی که رفتی توی این انجمن کمتر میای توی جمع و ما کمتر میبینیمت بابام همش میگه:دختر توی این دنیای مجازی حواستو بیشتر جمع کن......همیشه همه جا هستن کسایی که به فکر سوءاستفاده هستن من اگه جای مامانم اینا بودم....کمتر سمج میشدم.....ولی برای اینکه بچه خودمو بیارم تو جمع همه برنامه هارو بیرون از خونه میریختم چون فقط زمان هایی که خونه نیستم و به نت دسترسی ندارم انجمن نمیام...... 18 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ مامانم به شدت آلرژی داره نسبت به انجمن تو اتاقم که میشینم موقعیت لپ تاپو جوری تنظیم می کنم که هرکی وارد میشه چیزی نمی بینه ! اما با این حال به کل این قضیه ی پشت لپ تاپ نشستن حساسیت پیدا کردن ! جوری که حتی واسه تحویل کارم که از صبح میشینم پاش ، هی هرکی رد میشه یه چیزی میگه .... مامان : زخم بستر نگرفتی ؟ :ws28: بابا : بسه دیگه همش پشت اون کامپیوتری ، چشات در اومد که من : بابا دارم کار می کنم خب ، تحویل پروژه دارم ! بابا : پس من برم اون مودمو خاموش کنم دیگه ؟ من : :icon_pf (34): . خواهرم : اه ه ه ه ه بسه دیگهههه هروخ من میام اینجایی من : تو به من چیکار داری ، لپ تاپ خودمه ، دوس دارم خواهرم : پس منم به بابا میگم مودمو قطع کنه ! من : :icon_pf (34): . نقطه ضعفمو پیدا کردن دیگه 22 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ خواهرم : پس منم به بابا میگم مودمو قطع کنه ! من : :icon_pf (34): . نقطه ضعفمو پیدا کردن دیگه جالبـه بیشتر واکنش های پدر مادر ها یکی هستند......... ممکنه فقط صورت هاش فرق کنه.............. اما گاهی این گیر دادن ها ،خیلی خوبه ...........، حتی منو خوشحال میکنــــــه ......... چون وقتی این گیر دادن ها نباشه یعنی واسه افراد خانواده اصلا مهم نیست تو چی کار میکنی ،هستی ،نیستی ..........{البته این نظر منه، شایدم اینجوری نباشه...........} :girl_in_dreams: 14 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ حالا یه نکته جالبِ دیگه اینه که یه مدتیه کلا هرچیزیم میشه می ندازن تقصیر این نت و لپ تاپ بدبخت ! اون روز صبح رفتم پیش مامانم یمیگم مامان من گوشم درد می کنه نمی دونم چرا برگشته میگه از بس میشینی پشت اون کامپیوتر لعنتی . . کلا جنبه ی استفاده از نت چیزیه که خدا ، قربونش برم کلا دریغ کرده از من :icon_pf (34): 18 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ راجع به همین قضیه که فائزه جون گفت.....اینکه هر چی میشه به لپ تاپ و نت ربط پیدا میکنه باید بگم....منم دقیقا همینم.....استادم به همه نمره کم داده مامانم میگه تقصیره نته..... حالا این استاد همه بچه ها رو انداخته .....منم که پاس کرده.....مامانم اینجوری میگه....... دارم راه میرم......پام گیر میکنه به فرش......نزدیکه بحورم زمین.....مامانم میگه همش به خاطر اینه که پشت اون لعنتی میشینی.....راه رفتن یادت رفته.... 15 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده