Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۱ با اینهمه مراکز تجاری زیبا و بزرگ راستی چرا بازار روز را میخواهم مطرح کنم؟ هفته جاری با خانواده در زنجان اقامت داشتیم. سر در گریبان که روز جمعه را چگونه سپری کنیم؟ با هوای بارانی شب قبل سرسره و تاب و ... در پارک که همه خیس است و چمن ها نمناک و هوا هم سرد بود،لذا پیشنهاد اول بچه خانواده بفوریت رد شد.رفتن به مراکز خرید داخل شهر هم متفقا از طرف حقیر و بچه ها،بدلیل سرگردان شدن در انبوه مغازه ها و ریسه کش رفتن دنبال خانمها-برای دیدن مغازه ها- نیز رد شد.قدم زدن بیهدف در اطراف محل سکونت به تصویب رسید. شال و کلاه کرده همگی از ناچاری راه افتادیم. چند صد متر رفته انبوه ماشینها با ازدحام آدمها در اطراف بیابانی لم یزرع توجه همه را جلب کرد. سرازیر شدیم.چقدر جالب جمعه بازار زنجان برپا بود.غوغای جمعیت. بساط ها پهن شده. از پالتو تا گرمکن بچه ها.از سبد آشپزخانه تا پیچ گوشتی و انبر دست.همه چیز پیدا میشد.فریاد فروشندگان و چانه زنی خریداران. تا بخود بیاییم دیدیم 5 ساعت را در جمعه بازار گذرانده ایم و هنوز سرحال هستیم.راستی چرا؟ چگونه است ما پس از خرید کالای مورد نظر خود در مراکز تجاری مدرن و شیک و بزرگ علاقه ای به حضور در فضا را نداریم.این را از تجربه خودم میگویم و مشاهده خانواده ها.مردان و کودکان علاقه ای به ماندن نداشته و به اصرار مادران–که خیلی علاقه به ماندن دارند- را به بیرون هدایت میکنند. چرا جمعه بازار زنجان جذاب بود؟ تجربه خودم در یک روز پاییزی را بیان میکنم: نویسندگان: حسین پیوندی، حبیب داداشی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده