رفتن به مطلب

اخراج دکتر پرویز پیران از دانشگاه علامه


ارسال های توصیه شده

piran.jpg

 

 

پرویز پیران از اساتید برجسته جامعه شناسی، دیگر در دانشگاه علامه طباطبایی تدریس نخواهد کرد.

 

پرویز پیران از اساتید شناخته شده جامعه شناسی کشور و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی به خبرنگار روزنامه شرق گفته است که مسئولان این دانشگاه عذرش را خواسته اند.

 

پرویز پیران تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی پیش از انقلاب ۵٧ آغاز نمود. وی سپس برای ادامه تحصیل به ایالات متحده مهاجرت کرد و سرانجام در مقطع دکتری از دانشگاه کانزاس فارغ التحصیل شد.

 

وی پس از چهار سال تدریس در آمریکا با پیروزی انقلاب به کشور بازگشت و به تدریس در دانشگاه های مختلفی مانند علامه طباطبایی و تهران پرداخت. در سابقه پرویز پیران همچنین مشاور ارشد سازمان ملل از سال ١٩٩٩ میلادی و عضو هیأت علمى آکادمى سوئیس براى توسعه از سال ٢٠٠٣ نیز به چشم می خورد.

 

وی در سال ١٣٨٤ نیز به همراه سعید مدنی به دلیل ارائه يك تحليل اجتماعى در راديو فرانسه به دادسرای ناحیه ٢١ احضار و با قرار کفالت آزاد شده بود.

 

ایشون مبتکر طرح شهردار مدرسه School mayor بودند که شد یکی از 18 مدل برتر مشارکت سازمان ملل.

شاید ایشون بهترین کسی بود توی زمینه ی جامعه شناسی شهری که میتونست مشکلات شهرهای ما رو ریشه یابی کنه و واقعیت ها رو بازگو کنه.

آخر صراحت لهجه اش کار دستش داد :sigh:

اما در قلب ما خواهد ماند ...

 

پرویز پیران در ویکیپدیا:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

در مورد پیران:

 

پرويز پيران از بزرگان جامعه شناسی ایران محسوب می شود . از جمله جامعه شناسانی محسوب می شود که بر تحقیقات کاربردی بومی تاکید می کند - پرويز پيران متولد ۱۳۲۹ همدان است كه تحصيلات ابتدايى و دبيرستان را در چند مدرسه در همدان، صحنه و كرمانشاه تا سالهاى پايانى دوره متوسطه ادامه داده و به علت دفاع از معلم ادبيات دوره دبيرستان كه فردى مبارز بوده، از مدرسه اخراج مى شود و در سال ۱۳۴۹ ديپلم رياضى را در همدان به صورت متفرقه مى گيرد.

 

در خانواده اى اهل مطالعه پرورش مى يابد. پدرش فارغ التحصيل دانشكده افسرى بوده و تحصيلات عاليه اى معادل با كارشناسى ارشد را با طى كردن دوره دانشكده تكميلى نظام داشته است. جدش هم به نام «ذوالرياستين همدانى»، در ۱۵ سال منتهى به ۱۲۷۵ شمسى حاكم همدان و غرب كشور بوده كه از او «مثنوى مفيضيه» باقى است. به يمن بزرگ و كم نظير خانواده پيران، پرويز پيران هم به مطالعه آثار مختلف ادبى و تاريخى روى مى آورد . مدتى بعد هم بسيارى از كتاب هاى خطى خاندان پيران به كتابخانه آيت الله العظمى ملاعلى همدانى اهدا مى شود.

پرويز پيران در دوره دبيرستان، بسيارى از آثار معروف همينگوى از جمله كتاب «داشتن و نداشتن»، آثار ماكسيم گوركى، موريس مترلينك (مانند مورچگان)، صادق هدايت و جلال آل احمد را مطالعه كرده و با شركت در جلسات مثنوى خوانى خانواده موفق مى شود نسبت به زبان فارسى و فرهنگ جامعه ايران شناخت كسب كند.

در سال ۱۳۴۹ تحصيل در رشته جامعه شناسى دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه ملى (شهيد بهشتى بعدى) را آغاز مى كند . برجسته ترين استادش آقاى محمدرضا مظهرى بوده؛ هم او كه به پيران توصيه مى كند براى ادامه تحصيل به خارج از كشور برود.

در سه سال از چهار سال تحصيل در مقطع ليسانس، از نظر معدل، شاگرد اول دانشگاه شده و در سال ۱۳۵۳ هم فارغ التحصيل مى شود.يك ماه پس از شروع تحصيل در مقطع فوق ليسانس جامعه شناسى دانشگاه تهران، عزم جزم مى كند براى ادامه تحصيل به خارج از كشور برود و در نهايت در دانشگاه ايالتى مورهد ايالات متحده تحصيلاتش را تداوم مى بخشد و پس از ۱۱ ماه، فارغ التحصيل مى شود و به عنوان دستيار پروفسور پلى فورپ استاد معروف جرم شناسى آمريكا در همان دانشگاه مشغول به كار مى شود.عنوان پايان نامه اش «تحليل محتواى اشعار سفيدپوستان از نظر روانشناسى اجتماعى» بوده و او مى خواسته تأثير تبعيض نژادى را در اشعار و ترانه هاى سياه پوستان مطالعه كند و نتيجه هم مى گيرد كه تبعيض نژادى چگونه در ريتم و محتواى اشعار و ترانه هاى سياه پوستان تأثير گذاشته و سرخوردگى آنها را منعكس مى سازد.

در مقطع تحصيل دكترا، در دو گرايش توسعه و روش شناسى به كسب علم مى پردازد و تاريخ نگارى مكتب آنال فرانسه را براى تز دكترا مورد بررسى قرار مى دهد و شايد جزو اولين كسانى بوده كه در ايالات متحده به معرفى مكتب مذكور پرداخته است.در اين مقطع از دانش و آگاهى رابرت جى آنتونيو جامعه شناس شهير آمريكايى بهره هاى فراوانى مى برد و در زمانى كه مشغول تحصيل در مقطع دكترا بوده به عنوان مربى، تدريس در دانشگاه كانزاس را آغاز مى كند و با اخذ مدرك دكترا، عضو هيأت علمى دوره هاى فوق ليسانس و دكتراى دانشگاه مذكور مى شود. او جمعاً ۴ سال در دانشگاه كانزاس تدريس كرده و در آن مدت در ۷ كنفرانس ملى و بين المللى شركت كرده و ۶ مقاله به زبان انگليسى به چاپ مى رساند. همزمان با تحولات انقلاب ايران به وطن بازمى گردد. در زمان تحصيل در مقطع دكتراى جامعه شناسى به عنوان دانشجوى برجسته شناخته مى شود و جايزه دى كلارك را به همين مناسبت دريافت مى كند. پرويز پيران به كشور بازمى گردد و به تدريس در دانشگاه علامه طباطبايى و دانشكده هاى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران و دانشكده علوم زمين دانشگاه شهيد بهشتى مى پردازد.

از زمان بازگشت به كشور، به تدريس و تحقيق پرداخته است. او در ضمن تأليف ۳ كتاب به زبان انگليسى كه توسط سازمان ملل متحد چاپ شده را در كارنامه كارى خود ثبت مى كند. تاكنون از او حدود ۵۰ مقاله به زبان فارسى و ۱۰ مقاله به زبان انگليسى به چاپ رسيده است.دغدغه اين جامعه شناس، تدوين نظريه آغازين و هدايت كننده جامعه ايران بوده و او با نقد نظريه هاى دوره بندى تاريخ اروپاى غربى، نظريه شيوه توليد آسيايى، نظريه پاتريمونيالى، سلطانيسم و استبداد شرقى و بعد از تحليل محتواى ۳۰۰ متن تاريخى ايران كه در مدت ۲۰ سال و به يارى دانشجويانش انجام گرفته، نظريه «راهبرد و سياست سرزمينى جامعه ايران» را عرضه مى دارد. در تحليل سه سطحى او، فرهنگ ايرانى، فرهنگى آكنده از عوامل متضاد و محصول سنتز فرهنگهاى گوناگون تعريف مى شود.پرويز پيران بعد از دو دهه تحقيق ميدانى تأكيد مى كند مفهوم «حاشيه نشينى از اساس نادرست است و به جاى آن كاربرد اصطلاح «اسكان غيررسمى» را توصيه مى كند.

وى با ارائه نظريه «امتناع جامعه ايران از مشاركت به معناى علمى و تخصصى آن و نه همكارى گريزناپذير» به اين باور رسيده كه مشاركت در ايران به مفهوم تخصصى قوام نگرفته است. پس طرح «شهردار مدرسه» را در چهارمين كنگره جهانى شهرهاى آموزش دهنده در شيكاگوى آمريكا مطرح مى كند و اين طرح به عنوان يكى از ۱۷ طرح منتخب از ميان ۵۶۰ طرح معرفى مى شود. در سال ،۱۹۹۷ اين طرح در گزارش يونسكو به عنوان تجربه موفق آموزش شهروندى شناخته شد.

همچنين او نظريه «مقياس شهرى و مقياس ابنيه منفرد» را به كنگره جهانى معمارى شهر در دانشكده معمارى دانشگاه فلورانس ايتاليا ارائه كرد و با اين طرح، علت پا نگرفتن «شهروند» به معناى واقعى را به معضل زورمند مدارى نسبت مى دهد. اين تئورى در مجله بين المللى «مورفولوژى شهرى» وابسته به انجمن جهانى فرم شهرى در سال ۱۹۹۹ به طور مفصل مورد بحث قرار گرفت.

طرح شورايارى، طرح محله پاك، طرح سبزخواهان ايران و طرح شهروندمدارى از ديگر طرح هاى ارائه شده توسط او مى باشد. پرويز پيران، مشاور ارشد سازمان ملل متحد است و در سال ،۲۰۰۲ جايزه دفتر عمران اين سازمان را به خاطر توسعه محلى و فقرزدايى شيرآباد زاهدان دريافت كرد.او مدير پروژه كنفرانس جهانى بازسازى بم بود كه موافقتنامه آن به امضاى كوفى عنان و سيدمحمد خاتمى رئيس جمهور سابق ايران رسيد.

 

  1. اخذ مدرك ليسانس جامعه شناسى از دانشگاه ملى (شهيد بهشتى فعلى)، ۱۳۵۳.
  2. اخذ مدرك فوق ليسانس جامعه شناسى از دانشگاه ايالتى مورهد آمريكا، ۱۳۵۴.
  3. اخذ مدرك دكتراى جامعه شناسى از دانشگاه كانزاس آمريكا.
  4. تدريس در دانشگاه كانزاس آمريكا.
  5. استاديار دانشگاه علامه طباطبايى از سال ۱۳۵۷ تاكنون.
  6. مشاور ارشد سازمان ملل متحد از سال ۱۹۹۹ تاكنون.
  7. عضو هيأت علمى آكادمى سوئيس براى توسعه از سال ۲۰۰۳ تاكنون.
  8. واضع نظريه هاى: ۱- راهبرد و سياست سرزمينى جامعه ايران، ۲-امتناع جامعه ايران از مشاركت، ۳- مقياس شهرى و مقياس ابنيه منفرد.
  9. ارائه دهنده طرح هاى: ۱- شهردار مدرسه، ۲- شورايارى، ۳- محله پاك، ۴- سبزخواهان ايران، ۵- شهروندمدارى.
  10. مدير پروژه كنفرانس جهانى بازسازى بم و طرح توسعه ناحيه محور بم.
  11. تأليف سه كتاب تخصصى به زبان انگليسى و انتشار آن توسط سازمان ملل متحد، تأليف كتاب فقر در ايران (مشترك)، ترجمه كتاب شهرنشينى در خاورميانه (مشترك)
  12. تأليف كتاب جنبشهاى اجتماعى (زير چاپ) و تأليف و نشر مقالات متعدد به زبان فارسى و انگليسى در نشريات داخلى و بين المللى.
  13. عضو هيأت مشاوران علمى فصلنامه «كودكان، جوانان و محيط زيست» دانشگاه كلرادو ايالات متحده آمريكا و عضو هيأت مشاوران پنج مجله داخلى «رفاه اجتماعى»، «علوم محيطى»، «مديريت شهرى» و «اطلاعات سياسى – اقتصادى»

لینک به دیدگاه

این متن رو حتما بخونید:

 

دکتر پیران، استثنایی است؛ کسی که در نظام ارزشیابی آموزش عالی ما، "استادیار" – و نه حتی دانشیار – است و در ارزشیابی پرینستون، پروفسور تمام. چراکه عقایدش مخالف عقاید مرسوم در نظام آموزشی است و از آنجاییکه هرساله دانشگاه پایة علمیش را – که مرسوم است خودبخود پس از یک سال تدریس اضافه شود – افزایش نمیدهد، او هم مدارک لازم را برای ارتقای درجه ارسال نمیکند! و اصولاً تفاوتی هم برایش نمیکند...

 

بی اغراق میگویم در ایران کسی مانند دکتر پیران اینقدر آشنا به مسایل جامعه شناسی شهری و صنعتی، جنبشهای شهری و جامعه شناسی مشارکت و توسعه و نهادهای مدنی نداریم.

 

کلاسهای روش شناسی دکتر پیران هفتة پیش بصورت آزاد در دانشگاه برگزار شد؛ ضمن اینکه قرار شد اگر مقدور بود در تابستان هم ادامه پیدا کند. دکتر پیران خودساخته است؛ خاطرات دورة دکتریش در آمریکا گاهی واقعاً شنیدنی است؛ کارکردن در کارواش بخاطر بدهی مالی – که البته باعث آشنایی با فستینجر شد! – یکی از خاطرات جالب اوست. همین تلاش فراوان دکتر پیران است که باعث میشود، پروژه های زیر 20 هزار دلار سازمان ملل و بانک جهانی – که نیازی به درج آگهی ندارد – در زمینة شهری و توسعه، بدون رد خور به او برسد و انجام همین پروژه ها – مانند پروژه های تأثیر سنجی قبل از اعطای وام بانک جهانی به طرح فاضلاب شهرهای بزرگ ایران یا تهیة نقشة فقر ایران و ... – باعث شده دکتر، کوله باری از تجربه داشته باشد و وقتی جزئیات این تجربه ها را در کلاس تعریف میکند هاج و واج میمانی از اینهمه دقت. خوبی دکتر پیران هم این است که در بازگو کردن تجربه ها خسیس نیست؛ حتی تجربه هایی تا این حد جزئی: وقتی در پروژه ای از سازمانی بین المللی شرکت میکنید، خوب است برای ارائة زمانبندی و تاریخ تحویل پروژه به روز تعطیلی آن سازمان در ایران و روز تعطیلی مقر اصلی سازمان توجه کنید. اینجوری میتوانید یکی دو روز را – بدون اینکه تأخیر در تحویل برایتان ثبت شود – بدزدید!

 

با اینهمه علم و سواد و تجربه در ایران توجه زیادی به دکتر پیران نمیشود. به قول خودش: اگر جهاد سازندگی [-ِ سابق] به حرفهایی که من و دکتر خسروی پانزده سال پیش گفتیم گوش میکرد و آنطور با بغض رفتار نمیکرد و با قهر اخراجمان نمیکرد (و لااقل دستمزدِ تحقیق را میپرداخت!) کلّی در هزینه های جهاد در روستاها صرفه جویی میشد و مثلاً همان راهی که جهاد برای بسیاری از روستاها کشید، عامل تسریع مهاجرت روستاییان نمیشد... یا: اگرشهرداری رشت و انزلی در طرح احداث فاضلاب و نجات تالاب انزلی، به توصیه هایم گوش میکرد و مدیریتش را اصلاح میکرد، بانک جهانی بای اولین بار در تاریخ کاریش بی پرده نمینوشت: بدلیل ضعف مدیریت کمک مالی به شما تعلق نمیگیرد! در حالیکه بانک جهانی پیش از این "عوض شدن اولویتها" یا "عدم تأمین منبع مالی" و ... را دستاویز میکرد. (اما ببینید چقدر عصبانی بوده که چنین چیزی نوشته!)

 

با اینکه در نامة یونسکو، دکتر پیران برای بازنگری در درسهای علوم اجتماعی دانشگاهها معرفی شده، آموزش عالی تحویلش نمیگیرد. باز به قول خودش: امروزه تمام نظریه های توسعه زیر سؤال رفته. اگر نتیجة توسعه همین کثافتهایی است که میبینیم؛ از ترافیک تا وضع سکونتگاهها و ... پس حتماً یک جای کار ایراد دارد. بنابراین امروز بیشتر، نطریة توسعة اجتماعی خودنمایی میکند. نظریه ای که در ایران کمتر کسی با آن آشناست و به همین خاطر سر کلاسهای جامعه شناسی توسعه نظرات عهد بوق را به شما آموزش میدهند.

 

یا این نظرش که در آموزش علوم اجتماعی در ایران، اصولاً نظریه سازی را آموزش نمیدهند. یا اینکه به شمای دانشجو نمی آموزند که تأثیرسنجی یا مونیتورینگ و نظارت پروژة اجتماعی چیست؟ درحالیکه این متدهای جدید، همان چیزهایی است که امروزه اهمیت فراوان دارند و سازمانهای جهانی در کشورهای توسعه نیافته به دنبال افرادی میگردند که مخصوصاً با اینگونه متدها آشنا باشند تا از پسِ انجام طرحهایشان بربیاند.

 

دکتر پیران، بی پرده انتقاد میکند و عیبها را به رخ میکشد تا شاید اصلاح شوند؛ اما نمیداند که بسیاری خوششان نمیاید ایرادهایشان را بشنوند و همین باعث میشود مغضوب باشد. نظام آموزشی ایران – خصوصاً در رشته های علوم انسانی – با از دست دادن نیروهای کاری علمیش بیشترین ضرر را کرد. دکتر نیک گهر، دکتر امانی و دکتر خسرو خسروی از ایندسته هستند. تک تک این افراد هم – که البته موفقی هستند – بیشک دلشان میخواهد برگردند و به کشورشان خدمت کنند. مثلاً دکتر امانی – جمعیت شناس – اینک در ژنو بسیار موفق است؛ امّا شنیده ام دوست دارد برگردد و در دانشگاه درس بدهد. فکرش را بکنید؛ مگر میشود کسی از ژنو کتاب جمعیت شناسی مقدماتی برای دانشجویان ایرانی بنویسد و به "سمت" بسپارد برای چاپ و آنگاه دلش اینجا نباشد؟ یا مگر چند جامعه شناس روستایی طراز اول و آشنا مانند دکتر خسروی داریم؟ sigh.gif

 

اگر وزیر علوم بودم، شخصاً میرفتم و یکی یکی اینها را پیدا و به کار دعوت میکردم. چه کنم که نیستم؟!

لینک به دیدگاه

مهمترین دوستی با دکتر پیران خوندن مقالات اون هست...

مطمئنم برای دوستان علاقه مند به جامعه شناسی خیلی جالب خواهد بود.

 

میتوانید از لینک زیر پیدا کنید:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

شاید کسایی که رشته شون علوم انسانیه بیشتر از هر کسی میفهمن این چیزا یعنی چی!!!

خفقان سر کلاسها و مسکوت موندن بعضی از مباحث، مطرح شدن مباحثی که مورد علاقه استاد و دانشجو نیست! نقش بازی کردنا، دروغ گفتنا!!!

لعنت به این وضع درس خوندن!!!

راستی میشه در مورد دکتر خسروی کمی بیشتر بگید؟

کجاست؟

چیکارمیکنه؟

چرا رفت؟و..........

مرسی

لینک به دیدگاه

این متن رو حتما بخونید. :hanghead:

دلیل مردود شدن من در دبستان جامعه شناسی

دکتر پرویز پیران

 

دکتر پرویز پیران استاد با سابقه جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، سال‌هاست که در حوزه‌های مختلف این دانش به تدریس و تحقیق مشغول است. در آستانه برگزاری همایش سال جاری انجمن جامعه‌شناسی ایران، پرسش‌هایی را در رابطه با دستاوردها و چالش‌های علوم اجتماعی کشور با او در میان گذاشتیم. وی در پاسخ به ما، یادداشتی را برای ویژه‌نامه همایش "علوم اجتماعی در ایران: دستاوردها و چالش‌ها" ارسال کرد و در آن، خود را "مردود شده دبستان جامعه‌شناسی" نامید و با این تعبیر، به بررسی وضعیت علوم اجتماعی کشور و دلایل خود برای طرح این بحث، پس از چهل سال کار و تلاش در این عرصه، پرداخت. یادداشت وی را در ادامه می‌خوانید.

 

 

اجازه دهید تا خود را ضرورتاً در چارچوب پرسش‌های شما محدود نسازم و به طور کلی، پس از چهل سال، از زمانی که دانش‌آموزی دبستان جامعه‌شناسی را آغاز کردم، به این گذشته دور و دراز نگاه کنم و دلایل مردودی خود را بیان دارم. اینکه آرزو دارم دلایل مردود شدنم در دبستان جامعه‌شناسی را عنوان کنم را در قالب شکسته نفسی دروغین مرسوم این مرز و بوم اثیری که معمولاً در آرزوی تأکید دروغین دیگران بیان می‌شود که "استاد بزرگ، این چه حرفی است که می‌فرمایید؛ شما که سرآمد سرآمدان جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی به‌طور کلی هستید، چرا شکسته نفسی می‌کنید؟"، تلقی نفرمایید؛ بلکه آن را دردشناسی عیدانه نسل جوان به حساب آورید تا شاید آنها بدین راه نروند؛ گرچه شارلاطانیسم عمومیت یافته که به مدرک‌گیری هم سرایت کرده، این امید را نیز کم‌رنگ ساخته است. فوراً اضافه کنم که علی‌رغم کم‌رنگی یاد شده، آینده‌ای سخت روشن را در افق‌های دور می‌بینم و در غیر این صورت، باید دم از گفته‌های پریشان می‌شستم.

 

 

به هر تقدیر، در پاسخ پرسش‌های مطروحه، می‌توان به چند کلیشه متداول اشاره و مردودی خود را توجیه کرد. به هر حال، اگر در پس کلیشه‌ها و در بوم‌رنگ آنها، صبغه‌ای از واقعیت نبود، طبعاً ادامه نمی‌یافتند و کلیشه نمی‌شدند. مثلاً می‌توان موارد زیر را ردیف کرد و اتفاقاً این نوع ردیف کردن که خود به تنبلی فکر منجر می‌شود و نوعی سهل و ساده‌گیری غیر مسئولانه را به ارمغان می‌آورد و در این مرز و بوم بس عجیب نیز رسم است، خود بخشی از دردشناسی واقعی است.

 

 

1- استبداد کهن و تاریخی، اندیشیدن را ممتنع می‌سازد و اندیشیدن ممتنع شده هر روز خواهان کمتری پیدا می‌کند. بدیهی است که در چنان متنی، جامعه‌شناسی راستین مردم‌وارانه‌ی دردشناسانه و علاج‌خواه شکل نمی‌گیرد. تنها در دل کارهای مسئوولانه معدودی قهرمان از جان و مال و نام و آینده گذشته، آن هم جرقه‌وار، لحظه‌هایی می‌درخشد و محو می‌شود.

2- در جامعه‌ای با استبداد کهن، انسان مستبد رشد می‌یابد، نظام اداری استبدادی می‌شود و لذا سازمان‌ها بر پایه نظر کارشناسی تصمیم نمی‌گیرند؛ بلکه مترصدند تا نظر شخصی رئیس و مسئول خود را رصد کنند و همان را لباس تحقیقاتی بپوشانند. تحقیقات نیز بیشتر بر پایه وزن گزارش‌های نهایی آنها ارزیابی می‌شود، در رشته‌هایی که با فضا گره خوردگی دارند و بر پایه وزن و رنگ‌آمیزی موجود. از آن‌جا که در بخش مهمی از موارد، ارزیابی دقیقی وجود ندارد؛ تعداد قابل توجهی از مدیران و رؤسا از افرادی استقبال می‌کنند که تأیید کننده ایده‌های آنها باشند. به تدریج، دو رخداد چرخه معیوب را کامل می‌کند. اولین نکته آن است که نظام آموزشی اکثریت رشته‌ها، به ویژه علومی که به انسان و رفتار بیشتر مربوط‌اند، به تدریج نیاز به روز بودن هم‌زمان برنامه‌های آموزشی و اتکای تصمیم‌گیری به آخرین یافته‌های علمی را از کف می‌دهند و از هم فاصله می‌گیرند. لذا، بحث‌ها تکراری شده از به‌هنگام بودن سال‌ها و سال‌ها عقب می‌مانند. نگاهی گذرا به برنامه‌های دانشگاهی بسیاری از رشته‌های اجتماعی و انسانی، مؤید این امر است. ارزیابی بخش مهمی از تصمیم‌گیری‌ها نیز نشان می‌دهد که بسیاری از تصمیمات بر پایه تحلیل‌های علمی متن‌محور و روزآمد اتخاذ نشده‌اند.

نکته دوم آن است که محققان خیلی زود متوجه فقدان نظام ارزیابی دقیق شده و طبعاً افت روزمره کارهای پژوهشی از پی می‌آید. دو نکته یاد شده با شروع فرایند شکل‌دهی به "فسیل‌های کاخ دانش" رابطه‌ای تنگاتنگ دارد که بحث بعدی است.

3- "فسیل‌های کاخ دانش" هوشمندانه در می‌یابند که بقای آنان و حفظ مقامشان اصلاً ربطی به توان علمی ندارد و این امر، ضمن تسهیل فرآیند فسیل شدن، به آنها آموزش می‌دهد که با اشغال گره‌گاه‌های ارزیابی‌های علمی نیروهای جدید، از ورود هر آن کس که اندکی خوابشان را آشفته می‌سازد، جلوگیری کنند و لذا فرآیند فسیل شدن در مواردی، با جذب شارلاطان بی‌سواد تکمیل می‌شود. ارزیابی بی‌طرفانه‌ای در مؤسسات می‌تواند میزان درستی یا نادرستی این ادعاها را مشخص سازد. "فسیل‌های کاخ دانش" وظیفه مهم دیگری را نیز بر عهده دارند و آن، بی‌اعتبار کردن هر محقق زحمتکش شریفی است که از سر اشتباه و یا از معدود فرآیندهای سالم جذب نیرو وارد مؤسسات شده‌اند. با بی‌مسئولیتی تمام، می‌توان هر راست و دروغی را در باب آن افراد شریف، مادر، پدر، همسر، برادر، خواهر، دوست و همسایه آنها گفت و آن‌قدر تکرار کرد که به حذف ایشان منجر شود.

4- وضعیت بحرانی اقتصاد خانوار، افراد را به ساعات غیر معقول کار کشانده، اجازه به‌روز ماندن را سلب می‌کند و از این رهگذر، فراگیری آخرین دستاوردهای علمی و انتقال دائمی آن دچار وقفه می‌شود.

5- در نتجه موارد بالا، نوعی روحیه خرده‌ کارمندی منفی و مفلوک، بی‌اخلاق، ناتوان، ترسو، پرگو و بی‌ربط و بیهوده‌گو، گدای پایه و امتیازات ارتقاء و سنوات و .... در بسیاری از علوم، به ویژه آنهایی که با دنیای پول فاصله دارند، سایه افکن شده و سبب می‌شود محقق شایسته، پرتوان، متعهد به آرمان‌هایی که متضمن استقلال علمی و فردی، آن هم به همراه شخصیتی مستحکم است، به حاشیه رانده شده و وفاداری به اصول خود که یکی از ویژگی‌های دنیای علمان واقعی است، جرمی بزرگ تلقی شود.

تا بدین جای، کلیشه‌های حاوی بخشی از حقیقتی تلخ، بدون آن‌که خدای ناکرده قصد توهین و یا تعمیم در کار باشد، ارائه شدند که در عین حال، سنگرهای گران‌قیمت پناه گرفتن ناجوانمردانه در پس آنها، برای مخفی کردن بی‌عملی، بی‌سوادی، تن‌پروری، دود چراغ نخوردن، استخوان نشکاندن، بر سر دانشجو کلاه گذاشتن هستند. بقیه بحث، صرف اشاره به کژراهه‌ای است که از آغاز طی شده است و سبب کج رفتن دیوار این بنا شده که تا به ثریا کج خواهد رفت، مگر آن‌که نوجوانان و جوانان از این قصه پرغصه پند گیرند، بر زانوی خود تکیه کنند و خدنگ قامت بایستند و برای کسب جایگاه واقعی ایران در علوم انسان، چه فردی و چه جمعی، چه اکنونی و چه تاریخی، به کار شبان‌روزی و کاری کارستان مبادرت کنند که چنین بادا.

 

قبل از اشاره بدان کژراهه و برای جلوگیری از کژفهمی یا سوء استفاده و بالاخره برای جلوگیری از بی‌انصافی متداول این مرز و بوم نازنین اما زخم خورده و زجر کشیده و دردمند، باید بر دستان عزیزانی بوسه زد که از آغاز طرح بحث‌های علوم جدید تا به امروز، صبورانه، بدون ارجی و قربی، در تنهایی خویش، باری گران را بر دوش داشته‌اند و با زحمات طاقت‌فرسا، شرافتمندانه کاری دقیق و باارزش را پی گرفته و معدود کارهای راه‌گشا را عرضه داشته، دانشجویانی را با دنیای واقعی علوم انسان آشنا ساخته‌اند و این چراغ را از خاموش شدن محافظت کرده‌اند. روح برخی شاد و عمر برخی دراز باد.

 

باید توجه داشت که علوم انسان، در کلی‌ترین معنای آن، از دو طریق در جامعه ایران به تدریج رواج یافت که یکی را وجه رسمی و دیگری را وجه غیر رسمی می‌توان نام داد. وجه رسمی به هر حال، با خواست‌های قدرت حاکم روبرو بود و وجه غیر رسمی با خواست‌های گروه‌های سیاسی مخالف. بر کنار از این دو محدود کننده، معضل تسلط کافی بر یک زبان بیگانه که به هر تقدیر برای بررسی آثار دیگران الزامی بود را نیز نباید فراموش کرد. از اینها گذشته، طرح چند پرسش آغازین برای شکل‌گیری گفتمانی مناسب در مسیر ورود و جا افتادن قابل قبول علوم انسان که با تفاوت زمانی از راه می‌رسیدند، در سطح جامعه و در محیط‌های حضور تحصیل‌کردگان، به معنای آن زمانی تحصیل، نیز حیاتی به نظر می‌رسید. این موارد، دیگر مباحث حاد سیاسی نبودند که مستقیماً با نظام حاکم درگیر شوند. مضافاً آن‌که حداقل جامعه‌شناسی در بستری محافظه‌کارانه و از منظری ارتجاعی، در دنیای رسمی شکل گرفته بود. فقط کافی‌است تا در آمال و دل‌مشغولی‌های بنیانگذاران رسمی جامعه‌شناسی غور شود تا معلوم شود به چه میزان از بر هم خوردن آرامش دنیای فئودالی در رنج بودند و لذا علوم اجتماعی و در رأس آنها، جامعه‌شناسی به خوبی می‌توانستند در جهت حفظ وضع موجود قدر بینند و بر صدر نشینند. به بیان دیگر، جامعه‌شناسی چنان‌چه بر پایه ترکیب دیالکتیکی عام و خاص می‌رویید و از این ره‌گذر رنگ و نشان بومی داشت، می‌توانست قدرت حاکم را متقاعد سازد که این رشته علمی در عین حال حاوی درس‌هایی است که برای حفظ وضع موجود سخت به کار می‌آید؛ اما چرا حتی چنین نشد و تا به امروز به فلاکت موجود دچار شد؟ باز هم تأکید می‌شود که در کلیشه‌های رایج، بخشی از واقعیت نهفته است ولی تأکید این نوشته بر مخفی شدن چندین ده ساله در پس آن کلیشه‌ها، تنها به قاضی رفتن و البته شادمان بازگشتن و در نتیجه، ندیدن کل تصویر به شکلی تام و تمام است.

 

 

آن‌چه که رخ داد، باز هم خدای ناکرده نباید به نادیدن ده‌ها انسان شریف که در بدترین شرایط و به‌ هنگام وزیدن طوفان‌های بی‌عملی، یا به قول اولین جامعه‌شناس فرزند زاکان، در زمانه "عنتر از چنبر رهانیدن و دلقک بازی آموختن و آموزش دادن" چون نسیم بهاری در کنجی کار کردند یا در کلاس‌های با مرارت درس دادند، بیانجامد. هدف، بیان دردی عمومی است؛ آن هم به امید فراروی نسل جوان و نوجوان و در عین حال توجیه دلایل مردودی این عاصی.

 

به هر تقدیر، نادانستن کافی زبان لازم، برای مفهوم‌سازی دقیق و نه ترجمه از طریق دیکشنری مرحوم حییم، یعنی تسلطی معنایی و مفهومی و در نتیجه عدم درک دقیق و کافی مطالب، همراه شد با قهر کردنی بی‌شعورانه با متن خودی؛ یعنی متنی که باید این بار با عینک مفهوم‌سازی جدید، آن‌ هم به همراه نقدی دو سویه و وابینی، همراه اسطوره و قصه‌زدایی نگریسته می‌شد. با پشت کردن به متنی که باید کاویده می‌شد، به تدریج فراموشی زبان فاخر خودی از راه رسید و دور شدن هر روزه از آن تاریخ پر رنج و پر راز، به کلیشه‌های تنبلی‌آور و تکرار دائمی آنها از یک‌سو و تقلیل علوم اجتماعی به برداشت‌های سطحی ناتمام و مغلوط و نافهمیده از سوی دیگر، منجر شد. اجازه دهید تا انجمن جامعه‌شناسی در جهت اثبات نادرستی این ادعاها و نشان دادن دستاوردهای کم نظیر علوم اجتماعی وطنی، مجموعه‌ای از آثار شش هفت دهه را با برنامه واقعی مطالب درسی، باز هم در چند دهه گذشته، در قالب پژوهشی بنیادین تحلیل محتوا کند تا مشخص شود که این ادعا، یعنی تکرار ملال‌آور مفاهیمی درست نفهمیده، آن هم بدون آگاهی از دلایل طرح شرایط طرح اخذ شده غیر انتقادی و تقلیل شرایط جامعه خودی به چند کلیشه تکراری، واقعیت دارد و یا برعکس دستاوردهای مشعشعی وجود دارند که ناآگاهی نگارنده که دلیل مردودی او در دبستان جامعه‌شناسی نیز می‌باشد، مانع از دیدن آنها شده است؟ در آن پژوهش پیشنهادی، کتاب‌هایی که واقعاً با صرف وقت، شرافت‌مندانه و نه با کپی کردن کتاب و گرو گرفتن نمره دانشجویان، به ویژه در سطح فوق لیسانس و دکترا، ترجمه شده‌اند را نیز می‌توان مورد بررسی قرار داد تا مشخص شود که آیا قابل فهم‌اند و یا به علت عدم انکشاف علوم اجتماعی متن محور، علی‌رغم زحمات زیاد مترجمان توانا، عملاً غیر قابل استفاده‌اند؟ فوراً اضافه می‌شود که قصد تعمیم وجود ندارد؛ زیرا حتی دانش‌آموز مردود دبستان جامعه‌شناسی نیز می‌داند که سخن از گرایش مسلط است و نه از تمامی موارد.

 

 

در کنار علوم اجتماعی رسمی، نوعی مطالعات اجتماع محور شورشی، از طریق احزاب چپ رسمی نیز شکل گرفت که بر تمامی فرآورده‌های اندیشه‌ای اثری ماندگار گذارد و گرچه از جهاتی، آثار ارزشمندی خلق کرد ولی به دلیل حاکمیت دگم‌های سیاسی، نمی‌توانست و منطقاً نمی‌بایست به خلق علوم اجتماعی برآمده از دیالکتیک راستین عام و خاص منجر شود. واکنش سخت انتقادی همراه با احساس غبن به این جریان نیز به شورش‌گری آرمان‌گرایانه‌ای منجر شد که علی‌رغم صداقت مثال زدنی تا فدا کردن همه چیز به دلیل بیگانگی کامل با متن تاریخی و اجتماعی، راه به جایی نبرد.

سترونی علوم اجتماعی رسمی سبب شده است که هر فرد و گروهی نسخه خود را از آن بخواهد و چون بدان نسخه تن در ندهد، آماج صفراوی‌ترین خشم‌ها به همراه تقاضای تعطیل آن از سوی نسل‌هایی که بیشترین رانت را از همین علوم اجتماعی رسمی سترون فراچنگ آورده‌اند، شود.

 

این دردشناسی مجال فراخ می‌طلبد؛ لیکن برای آغاز بحث، بدین مختصر بسنده می‌شود.

 

 

پایدار باشید. پیران

لینک به دیدگاه
شاید کسایی که رشته شون علوم انسانیه بیشتر از هر کسی میفهمن این چیزا یعنی چی!!!

خفقان سر کلاسها و مسکوت موندن بعضی از مباحث، مطرح شدن مباحثی که مورد علاقه استاد و دانشجو نیست! نقش بازی کردنا، دروغ گفتنا!!!

لعنت به این وضع درس خوندن!!!

راستی میشه در مورد دکتر خسروی کمی بیشتر بگید؟

کجاست؟

چیکارمیکنه؟

چرا رفت؟و..........

مرسی

 

شاید بشه گفت خسروی بهترین جامعه شناس روستایی ایرانی در سالهای پس از انقلاب بود که متاسفانه مورد قهر واقع گرفت به خاطر مخالفت با یک سری طرح های جهاد من جمله کشیدن جاده های آسفالت و ماشین رو برای روستائیان و انگهای زیادی بهش خورد. بعدها دیدیم همون طرح های به اصطلاح سازنده جهاد!!! باعث بوجود آمده غده های تورمی مثل حلب نشینی و زاغه نشینی در شهرهای بزرگ شد!

مخالفت در آن دوره با طرحهای انقابی میدانید یعنی چه؟ یعنی اینکه سالهای سال پروفسور پیران در مقام "استاد یاری" باقی بماند و فقط به عشق کشورش در اینجا باشد.

نمیدانم دکتر خسروی الان کجاست و چه میکند. اما میدانم حدود سالهای 78 79 داخل ایران بود.

لینک به دیدگاه
شاید بشه گفت خسروی بهترین جامعه شناس روستایی ایرانی در سالهای پس از انقلاب بود که متاسفانه مورد قهر واقع گرفت به خاطر مخالفت با یک سری طرح های جهاد من جمله کشیدن جاده های آسفالت و ماشین رو برای روستائیان و انگهای زیادی بهش خورد. بعدها دیدیم همون طرح های به اصطلاح سازنده جهاد!!! باعث بوجود آمده غده های تورمی مثل حلب نشینی و زاغه نشینی در شهرهای بزرگ شد!

مخالفت در آن دوره با طرحهای انقابی میدانید یعنی چه؟ یعنی اینکه سالهای سال پروفسور پیران در مقام "استاد یاری" باقی بماند و فقط به عشق کشورش در اینجا باشد.

نمیدانم دکتر خسروی الان کجاست و چه میکند. اما میدانم حدود سالهای 78 79 داخل ایران بود.

:sigh: واقعا تاسف باره

کاش حالا که افکار اصلاح نمیشه و خفقان تمومی نداره بعضی از رشته هارو وردارن دانشکده شم تخته!!

بهتر از 6 سال خاله بازی کردن و 1مدرک الکی گرفتنه:4564:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...