Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ انگار ايــن روزها يادمـان رفته خياباني به اسم انقلاب وجود دارد. خياباني كه سالهاست نامش با كتاب گره خورده است. ديگر خبر چنداني از هياهوي هميشگي نيست. رهگذران با سرعت و بياعتنا به كتابفروشيها رد ميشوند و ميروند. تنها عده معدودي ازآنها گاه كنار يك كتابفروشي توقف كرده و نگاهي به كتابهاي رنگارنگي كه پشت ويترين چيده شده؛ مياندازند. اگرصاحب كتابفروشي خيلي خوش شانس باشد ممكن است تعداد انگشت شماري از اين رهگذران وارد مغازه شوند و با يك يا دو جلد كتاب از آن بيرون بيايند. اين روزها انگار يار مهربان حال و روز چندان خوشي ندارد. افزايش نجومي قيمت كاغذ كه بيرحمانه سر به فلك كشيده از آن شور و حال هميشگي بورس كتاب كاسته است. امروز به خيابان انقلاب رفتيم تا عيادتي از يار مهربان كرده باشيم. مردم همچنان ميروند و ميآيند ولي انگار هيچ كدام از كتابفروشيها و دستفروشان اين خيابان ديگر توان ميزباني آنان را ندارند. انتشارات اميركبير هم با آن همه سابقه و اسم و رسمش گرفتار اين بيتوجهيها شده. با اين كه به تازگي در محيطي خانوادگي دست به افتتاح كافه كتاب زده باز هم كسي ميان قفسههاي كتابش به جستوجو نميپردازد. يوسف آرامش،مدير فروشگاه انتشارات امير كبير است. چندان دل خوشي از اين وضعيت ندارد و ميگويد: حال و روز بخش كتاب كه اين روزها پرسيدن ندارد! به قول يكي از دوستان مردم آن قدر گرفتار غذاي جسم شدهاند كه ديگر غذاي روح برايشان اهميتي ندارد. البته مردم هم تقصير ندارند. از اين فروشگاه بيرون بياييم و سري به كتابفروشيهاي ديگر و مردم بزنيم. صحافي كتاب، خوشنويسي، فروش كتابهاي دست دوم، لوح تقدير، پوستر و... بفرماييد داخل پاساژ! اينها سخنان مردي است كه با صدايي بلند مردم را دعوت به يكي از پاساژهاي كتاب ميكند. پاساژي كه به محض ورود به آن پوستري بزرگ يكي از شخصيتهاي كارتوني معروف خود نمايي ميكند. شايد براي لحظهاي يادتان برود كه اينجا كجاست! اين كه جاي تأسف دارد يا خوشبختي را نميدانيم. ولي برايمان عجيب بود كه چرا در محلي كه قرار است زيربناهاي فرهنگ محكمتر شوند شخصيتهاي ساخته جهان غرب خودنمايي ميكند. به بازارچه كتاب ميرويم. البته پاساژي به اسم بازارچه كتاب! اين جا انگاركتاب كمي بيشتر خودنمايي ميكند چراكه درمقابل اغلب مغازههاي آن ميزهايي پر ازكتاب چيده شده؛ ميزهايي كه گويا يار مهربان را درآنها به حراج گذاشتهاند. قيمت كتابهاي برخي از ميزها ۲ هزار تومان، برخي ديگر ۵ هزار تومان و حتي برخي نيز ۵۰۰ تومان است. حتي ميان كتابهاي دست دوم هم كتابهاي دانشگاهي بيشترخودنمايي ميكنند. كتابهايي كه فروشنده ميداند بالاخره ممكن است؛ خواهاني برايشان پيدا شود. فروشگاه كتاب انتشارات خجسته هم درهمين پاساژ است. يكي از فروشندگان اين مغازه بدون اين كه بپرسد از كجا آمده ايد؛ ميگويد: كتابهاي منتشر شده در اين چند ماه اخير با افزايش قيمت بسياري روبهرو شدهاند. الآن تابستان است. بايد طبق معمول هميشه كتابهاي رمان با استقبال بسياري روبهرو ميشدند. درمقايسه با سال قبل همين موقع تعداد زيادي از مشتريان خود را از دست دادهايم. اهالي فرهنگ معمولاً مشتريان اصلي ما بودند. حقوق اين دسته هم در مقابل افزايش قيمتها انگار ياراي مقاومت ندارد. ما اين مشتريان را هم از دست دادهايم. سراغ چند جوان كه كنارخيابان در حال تماشاي كتابها ايستــادهاند ميرويم. آنها هم دل خوشي از قيمتها ندارند. قصد خريد يكي از كتابهاي دانشگاهي را با مشاركت هم در پرداخت بهاي آن دارند. ميگويند: آخر قيمت كتابها آن قدر بالا رفته كه براي خيلي از ما امكان خريد انفرادي كم شده است. اوضاع و احوال فعلي نشر براي برخي، نوآوريهايي را به همراه داشته. برخي از ناشران قيمت پشت جلد كتاب خود را مثلاً ۷هزار تومان زده و بعد با قيمت ۲هزارتومان آن را درميان استقبال مشتريان به فروش ميرسانند. حداقل از اين راه شوق مخاطب را در خريد مناسب افزايش داده و شانس بيشتري براي پاس كردن چكهاي خود پيدا ميكنند. اوضاع پاساژ تالار بزرگ تهران هم چندان فرقي با پاساژهاي ديگر ندارد. اينجا هم بازار همه چي داغ است جز كتاب. فتوكپي، بازيهاي فكري و غير فكري كودكان و كارت پستالهاي زيبا انگار بيش ازكتاب مورد توجه هستند. پوستر بزرگي كه پشت يكي از مغازهها نصب شده خبر از انتقال سرقفلي مغازه خالي از كتاب ميدهد. اميدواريم كه اين مغازه را به اختيار خود تعطيل كرده باشد نه از فشار نوسانات قيمتهاي اخير. شايد ابتداي ورودمان به اين خيابان گمان ميكرديم كه گرماي هوا يا ماه مبارك رمضان موجب كاهش رفت و آمدها شده ولي حداقل الآن ميدانيم كه تشنگيهاي روزهداري در اين هواي گرم موجب كاهش اين استقبال نشده و دلايلي ديگري كتاب را به گوشه انبارها تبعيد كرده است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده