رفتن به مطلب

دموکراسی به فلسفه نیاز ندارد


moein.s

ارسال های توصیه شده

[h=1]محمد تقی داستانی[/h]

ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی در ۱۹۹۱ مقاله ای را منتشر ساخت تحت عنوان «اولویت دموکراسی بر فلسفه» که حاوی ایده ها و نکات بسیار مهم و بحث برانگیزی بود. توجه به «عنوان» عجیب این نوشته، می تواند دریچه ای به فهم هرچه بهتر محتوای آن بگشاید. با طرح یک سؤال به این موضوع می پردازیم. اساساً چگونه اولویتی را می توان برای دموکراسی، به مثابه یک الگوی اقتدار سیاسی و یک نهاد اجتماعی مدرن، نسبت به فلسفه به منزله یکی از شاخه های علوم انسانی تصور کرد؟ میان دو امری این چنین غیرهم سنخ بحث از اولویت یکی بر دیگری، قدری غیرمعمول نمی نماید؟

 

برای توضیح این قیاس به ظاهر غریب، باید گفت رورتی واژه های «دموکراسی» و «فلسفه» را در این «عنوان» به منزله دو نماد در نظر دارد؛ به این شرح که «دموکراسی» در واقع بیان فشرده ای است از مجموعه اصول و قواعد شهودی حاکم بر سنت و تجربه لیبرالی غرب که بن مایه های آن را آموزه هایی همچون برابری، تساهل و تسامح مذهبی، آزادی های سیاسی، طرد برده داری و نیز حقوق بشر تشکیل می دهند. این آموزه ها گرچه در سنت فلسفه غربی، هریک سابقه و جایگاه خاص خود را دارند، اما اکنون جملگی خصیصه سیاسی دارند. فلسفه اما در سوی دیگر این میدان، نماد تلاشی خستگی ناپذیر برای جست وجوی حقیقت است. بنابراین هرگاه در فلسفه به بررسی موضوعی می پردازیم، عمدتاً منظورمان کشف حقیقت آن چیز است؛ به عنوان مثال، حقیقت انسان، زندگی، شناخت و یا حقیقت عدالت.

 

اما به فرض درستی این برداشت نمادین از «دموکراسی» و «فلسفه» باز پرسش آغازین ما بر جای خود باقی است که «معنای اولویت اصول و قواعد شهودی حاصل از تجربه لیبرال دموکراسی غرب، بر فلسفه در مقام جست وجوی حقیقت چه می تواند باشد؟» برای ارائه تبیین مناسبی از این موضوع، ذکر چند نکته ضروری می نماید. نخست این که اساساً مقاله مورد بحث، حاصل تلاش ریچارد رورتی برای دفاع از تلقی سیاسی (نه متافیزیکی) جان راولز نسبت به نظریه عدالت می باشد. رورتی در این نوشته نه چندان بلند، دست کم در پنجاه نوبت، نام راولز را می آورد و به دلایل مختلف از وی و فلسفه اش یاد می کند و این امر حکایت از غلبه اندیشه راولز بر سرتاسر مقاله رورتی دارد. راولز در ویرایش تازه ای از مقاله مشهور عدالت به منزله انصاف که در سال ۱۹۸۵ به چاپ رسانید، به صراحت ابراز داشت که «فلسفه در مقام جست وجوی حقیقت درباره نظم اخلاقی و متافیزیکی، قادر نیست بنیان عملی مشترکی برای اندیشه عدالت سیاسی در جامعه دموکراتیک مهیا دارد.» همین طرز تلقی از نسبت میان فلسفه و سیاست بود که موجب شد جان راولز کتاب تأثیرگذار «لیبرالیسم سیاسی» را در سال ۱۹۹۳ (دو سال پس از انتشار مقاله رورتی) روانه بازار گرداند و در آن به شرح و بسط و دفاع از تلقی سیاسی از عدالت بپردازد. بنابراین، بدون درک مقالات متأخر راولز که مقدمات شکل گیری «لیبرالیسم سیاسی» او هستند، فهم مقاله رورتی غیرممکن خواهد بود.

 

اولویت دموکراسی بر فلسفه از نظر رورتی، برخاسته از قابلیت هایی است که لیبرال دموکراسی برای مهیا ساختن بنیان های عملی مشترک به منظور سامان بخشیدن به اندیشه سیاسی عدالت از آنها برخوردار است؛ قابلیت هایی که به زعم راولز، فلسفه فاقد آنهاست، رورتی می گوید: «راولز در اندیشه سیاسی [و نه متافیزیکی] از عدالت، کمتر با صدق نظریه و بیشتر با فهم ما از خودمان، امیدها و خواسته هایمان، تاریخ مان و سنت های جای گرفته در زندگی عمومی مان و رسیدن به معقول ترین اندیشه سروکار دارد.» صدق و حقیقت، آن چیزی است که فلسفه جویای آن است اما به باور رورتی، لیبرالیسم و دموکراسی نیازی به توجیه فلسفی ندارند و به دنبال روی از راولز بر این باور است که پشتوانه آنها قراردادی اجتماعی است میان شهروندان دموکراسی لیبرال برای رعایت پاره ای اصول معقول و همه پذیر.

 

ارزش لیبرالیسم و دموکراسی برگرفته از حقیقی بودن آنها نیست (و سؤال از حقیقی بودن یا نبودن یک تجربه عملی همچون نهادها یا فرهنگ دموکراسی لیبرال، در فلسفه پراگماتیستی رورتی، اساساً امری نامربوط است). اعتبار این هر دو (لیبرالیسم و دموکراسی) برخاسته از تجربه عملی است و جنبه پراگماتیک دارد. این مدعای رورتی البته مبتنی است بر یک نگاه شناخت شناسانه که می گوید: توجهی پذیری یک نظریه مثلاً در باب عدالت، یا یک تجربه همچون لیبرالیسم و یا یک نهاد سیاسی دموکراسی، لزوماً مساوی با حقیقی بودن آن نیست. رورتی عمیقاً متأثر از این اندیشه راولز است که برای ارائه برداشتی سیاسی از عدالت در قبال جامعه ای دموکراتیک، به ناچار باید به اندیشه های شهودی که در دل نهادهای سیاسی دموکراتیک جای دارند، اتکا نماییم؛ اندیشه هایی که ضرورتاً از پشتوانه توجیهات عمیق فلسفی برخوردار نیستند اما در عین حال، توجیهات همه پسندی که ریشه در تجربه تاریخی و فرهنگی شهروندان یک لیبرال دموکراسی دارند، از آنها حمایت می کنند.

 

گرایش های عمیقاً عمل گرایانه رورتی، این استراتژی راولز را که همانا «ماندن در سطح از نظر فلسفی» به منظور دستیابی به توافق و برانگیختن اجماع همپوشان است، مورد تأیید قرار می دهد. رورتی در پاسخ به این سؤال که آیا اصولاً دموکراسی لیبرالی نیازمند توجیه فلسفی هست یا نه، می گوید که فیلسوف دموکراسی لیبرال ممکن است سیاست را در اولویت قرار دهد و بعد فلسفه ای را ساخته و پرداخته کند که با آن سیاست همخوانی داشته باشد.

 

منبع: روزنامه شرق ۶ خرداد ۸۵

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...