*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ فکر می کردم، می توانم فراموشش کنم. اما کوچیک ترین چیزها او را به یادم می آورد.... تنها چیزی که خوب می تواند اشک مرا در بیاورد، یــــاد اوست...! 14 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۱ این روزها همه ی اطرافیانم به مدل های مختلفی دلشان گرفته است. همگی یک حس عجیبی دارند. خیلی جالب است! انگار همگی خیلی شبیه به هم شده اند! حتی اگر سعی کنند با ژست ها و قیافه ها و کارهای مختلف متفاوت باشند! این روزها کنارم می نشینند و درد و دل می کنند و من هم بعضی وقت ها با غرغرهایشان همراه می شوم و بعضی وقت ها سنگ صبور می شوم...! 11 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۱ بعضی از روزهـا خیلی حرف داری که بزنی، ولی دلت می خواهد سکوت کنی. این روزهای زندگی من هم جزء این دسته از روزها بود...! 12 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ بعضی چیزها را باید بنویسم نه برای اینكه همه بخونن و بگن: عالیه! برای اینكه " خفه نشم " همین...! 11 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ خدایا! می شود اندكی نفهمی به ما عطا كنی؟! تــا راحت زندگی كنیم؟! مُردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ سفید بنویسی: " تـعطیــل است! " و آن را بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت! باید به خودت استراحت بدهی و دراز بکشی و دست هایت را زیر سرت بگذاری و به آسمان خیره شوی و بی خیال از همه جـا ســوت بزنی! در دلـت بخنــدی به تمامی افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند! آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند...! 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ یه جوری قفلـــم که حتّی کلیـدهام رو هم ندارم ...! 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۱ اینجـــا همه نگران هستنـد هر کسی نگران یک چیز است و من نگران گمشده ای به نام "من" هستـم...! 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ قصه ی مـا هم مثل تمــام قصه ها با " یکی بود ... یکی نبود " شروع می شود و با " یکی ماند ... یکی نماند"، تمام می شود! یکی، من بودم یا تـو؟ دیگــر فرقی نمی کند مهم قصه ای ست که تمـام شد...! 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۱ چقـدر سخت و طولانی می گذرند این روزهایی که به تظاهر می گذرند! تظاهر به شـادی تظاهر به بی تفاوتی تظاهر به عـادت کردن تظاهر به فراموشی تظاهر به... 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۱ این روزهــا آدم ها تو را لال می کنند و بعد از آن مدام می پرسند: چرا حرف نمی زنی؟! این خنده دار ترین و تلخ ترین اتفاق دنیـاست...! 10 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ پاییز دارد از راه می رسد و من بـرگـم پُر از اضطراب افتادن...! 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور، ۱۳۹۱ دنــیــای این روزهـا درست شبیه به یک شــهربــازی شــده است! جــایــزه بــازیِ تو بــا آدمــای اطرافت یــه عــروســک دیــگــر است...! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ خدایـــا کاش فـردا که از خواب بیدار می شویم زندگی را رنگ دیگری زده باشی! می شود؟! رنگـی همرنگ با آرزوهـای مـا...! 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ شرط بُـــرد در این بـازی فقط یک چیز است آنکـه سنگـدل باشی هر چه می خواهی حُکـم کن جــز دل...! 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۱ حال این روزهایم حال همان کسی است که باید از بین هزاران هزار آرزویش یکی را انتخاب کند! کسی که غرق در آرزوهایش بود و هیچ گاه نفهمید شاید خودش آرزوی دیگران باشد...! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۱ سرشارم سرشارم از نوشته هایی که نباید خوانده شوند و یتیم مانده اند..! 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۱ شانس چیست؟ موجود بسیار ناشناخته ای که تحقیقات نشان می دهد همیشه در مواقع لازم در حالِ فرار است! گویی ما قصدِ خوردنش را داریم! دارای خاصیتی لَزِج مانند است! تا در کفِ تقدیرمان قرار می گیرد، از کف می رود! این موجود همواره با افرادی دست رفاقت دارد که از خُمره ی این دنیا و آن دنیا تا خِرخِره نوشیده اند! شواهد نشان می دهد که : وقتی خداوند این ناشناخته را بین بندگان پخش می نمود ما و امثال ما، به احتمال زیاد در صفِ رفع حاجت بودیم یا به دنبال نخود سیاه فرستاده شده بودیم! تا سرمان مشغول شود و وارد این نوع مسائل نشویم! پ.ن : به دلایل ناشناخته ای اعصابمان پُکیده است و کل دنیا را ارثیه پدرمان می دانیم و از عالم و آدم هم طلبکار هستیم... شما مشکلی داری؟! 7 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۱ گاهی باید بمانی و تحمل کنی شايد لازم باشد، احساسمان را نسبت به بعضی آدم ها فراموش کنيم نه خود آنها را ...! 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۱ بعضی روزها از آن روزهای لعنتی ست که همه ی تلخی ها هجوم می آورند سمت ِ دلت ، روحت ، چشمهایت ، افکارت... از آن روزهای لعنتی که معلوم است هوایش ابری ست... معلوم است دوست داشتنی نیستند... معلوم است خسته کننده ست... از آن روزهایی که دوست داری هر چه زودتر تمام شود...! 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده