meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۱ حاج آقا : خودتونو كامل معرفی كنين ... - شوهر : كاظم ! برو بچز بهم ميگن كاظم لب شتری ! ديلپم ردی ! ۲۳ ساله ! - زن : نازيلا ! ليسانس هنرهای تجسمی از دانشكده سيكتيروارد فرانسه ! ۲۰ ساله ! - حاج آقا : چه جوری با هم آشنا شديد ؟ - شوهر : عرضم به حضور ان ورت حاجی ! ايشون مارو پسند كردن ! مام ديديم بد گوشـــــــتيه گرفتيمش !!! - زن : حاج آقا ميبينين چه بی چشمو روئه ! حاج آقا تازه سابقه دارم هست ! - شوهر : حاجی چرت ميگه ! من فقط دو سال اوفتادم زندان اونم با بی گناهيه كامل ! - حاج آقا : جرمت چی بود ؟ - شوهر : حاجی جرم كه نمشه بهش گفت ! داش اوچيكم حرف گوش نميكرد ... مختوم النسلش كردم ! - زن : حاج آقا ميبينين چقد بی احساسه ! - حاج آقا : خواهر من شما به چه دليلی تقاضايه طلاق كردين ؟ - زن : حاج آقا ما الان درست ۳ ساله كه ازدواج كرديم ولی اين آقا اصلا عوض نشده ! - شوهر : دهه ! بابا بكش بيرون ! حاجی بده اصالتمو از دست ندادم ؟ - حاج آقا : خواهر من شما فقط به خاطر اينكه ايشون عوض نشده ميخواين طلاق بگــــــــيرين؟ - زن : حاج آقا اولش فكر ميكردم درست ميشه ! گفتم آدمش ميكنم ! مدرنش ميكنم ! حـاج آقا اين شوهر من نميفهمه تمدن چيه ! نميدونه مدرنيسم چيه! - شوهر : بابا نموده مارو ! را به را گير ميده ! اين كارو بكن ! اين كارو نكن ! اين لباسو بپـــوش !! اونو نپوش ! حاجی طاقت مام حدی داره ! - زن : حاج آقا به خدا منم تو فاميل آبرو دارم ! دوست دارم شوهرم شيك ترين لباسارو بپـوشه! - شوهر : حاجی ميخوايم بريم خونه اون بابای قالپاقش !!! گير ميده ميگه بايد كروات بزنی ! به مولا آدم با كروات يبوست ميگره ! نفسمون ميات بالا ولی پايين رفتنش با شابدوالعظیـــمه ! حاجی ما از بچگی عادت داشتيم دو سه تا تكمه مون وا باشه !! بابا پشم سينه و اين صـوبتا ! - حاج آقا : خواهر من حق با ايشونه ! - زن: حاج آقا بهش ميگم تو خونه زيرشلواری نپوش ! يكی مياد زشته ! حد اقل شلوارك بپوش! - شوهر : حاجی من اصن بدون زيرشلواری خوابم نمبره ! بابا چارديواری اختياری ! راستش اينجا جاش نيست ولی بابای خدا بيامرزم ميگفت : - حاج آقا : خدا بيامرزتش ! - شوهر : خدا رفتگان شمارم بيامرزه ! ميگفت : سعی كن تو زندگيت دو تا چيز و ترك نكــنی !! يكی سيغار ! يكی زيرشلواری ! حاجی جونم برات بگه كه گير داده خفن كه سيغار نكش ! رفته برام پيپ خريته ! آخه خدايیـــش اين سوسول بازيا به ما ميات ؟!! - زن : حاج آقا شما نميدونين من چقدر سعی كردم حرف زدن اينو درست كنم ! نشد كه نشد ! - شوهر : حاجی رفته واسه من معلم خصوصی گرفته ! فارسی را درست صوبت كنيم ! دیــــگه روم نميشه جولو بچه محلا سرمو بلند كنم ! حاجی خسته مونده از سر كار ميام خونه به جای چايی واسه من كافی شاپ مياره ! درســته آخه ؟! حاجی از وقتی گرفتمش ۳۰ كيلو كم كردم ! از بس كه از اين غذا تيتــيشـيا داده به خورده ما !!! لازانتيا و بيف استراگانورف و اسپاقرتی و از اين آت آشغالا حاجی هركی يه سليقه ای داره ! خب منم عاشق آب سيرابی با كيك تيتاپم !!! - زن : حاج آقا يه روز نميشه دعوا راه نندازه ! چند بار گرفتنش با وصيغه آزادش كرديم ... - شوهر : آره ! رو زنم تعصب دارم ! كسی نيگا چپ بهش بكنه ! خشتكشو پاپيون ميكنـــــم !!! -حاج آقا : خب شما كه اينهمه با هم اختلاف فرهنگی و اقتصادی داشتين چرا با هــــــــم ازدواج كردين ؟؟!! - زن : عاشقش بودم ! ديوونش بودم ! هنوزم هستم .... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده