رفتن به مطلب

سلامت مي كنم زرتشت


mojtabarad

ارسال های توصیه شده

سلامت مي كنم زرتشت

اي پيام دار پاكي ها

گات هايت ، سرچشمة نكويي ها

آموختي انسان را كه توان گشت بيدار

با نيك گفتار و نيك كردار و نيك پندار

تاريخ چند هزار ساله را نگريستي

ديدي چه رفت بر اين سرزمين و گريستي

آيا نظاره مي كني اين سرزمين آريايي را؟

آيا تو شاهد آن چه بر اين خاك مي رود هستي؟

هر بار كسي آمد

با رايتي در دست

و شعاري بر لب

ولي چه ماند از هياهو و رفتارش

جز سياهي و ننگ و بدنامي

جز آتش و جنگ و ويراني.

[TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[TABLE]

[TR]

[TD]

 

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

مقدونيان از غرب ، سر برآوردند

در زير رايتِ تمدن يونان

وحشيانه تاختند

بر خاك كورش و داريوش و رادمردان.

خون هاي پاك و بيگناه و اصيل

بر دشتهاي خرم و بر لاله زاران

چون رود جاري گشت .

سورناها را چه نامردانه كشتند

تا آخرين آوازة هاي پايداري را

در هم بكوبند.

سرها بريدند ، مثله كردند

استخوانها را شكستند

جوي خون جاري شد از

دستان شاگردان جالينوس و افلاطون.

گوهر تابناك و مرواريد پارس

تخت جمشيد عظيم و باشكوه

كه نمادي بود از شوكت ايرانيان

در آتش خشم و حسادت هاي يك بد كاره سوخت.

در هم فرو ريخت آن كاخ سترگ ،

ويران شد آن تنديس ها

بارگاه ِداريوش ، آلوده شد

زير سم هاي ستورانِ خصم دون .

اصالت ناجوانمردانه شد زنداني و در بند

بر پاي اساطيرِ زمان زنجيرها بستند

ناله هاي وحشت و تحقير و استمداد

مي رسد هردم به گوش –

از سياه چاله هايي كه اسكندر نمود آباد.

زرتشت اي پيامدار پاكي ها - بگو

آيا اهورا بر اين ستم ها كه شد – نگريست؟

رايتي ديگر پرچمي ديگر

آي مزدك ، آي مزدك

مغ ها همه گشتند پرچم دار استبداد

ترسيم گرِ ناعادلانه از حقوق و هستي انسان .

تاج و اورنگ كياني ، بر سر دونان ، زبونان

زنجير دا د گستر نوشيروان بگسسته از جا

بزرگان و بزرگمهران همه خاموش و در زندان.

ترس و وحشت ، فقر و بيماري

شده در جاي جايِ سر زمين جاري.

مزدك ندا درداد :

آي مساوات و عدالت ، آي آزادي،

چرا از اين ديار پاك ، رخت بر بستيد ؟.

آوازه هاي روشن و ناب اوستايي ،

چرا خاموش مانديد ، بر لبهاي موبدها ؟

چرا مغ ها مديحه گوي دربار سلاطينند ؟

چرا آتشكده جاي عبادت نيست؟

آتش چرا روشن نمي باشد؟

در هر سراي و كوي و هر برزن.

تنور خانه ها خاموش و بي نان است .

چرا در سفره ها نان نيست ؟

چرا دوشيزگان اكثر كنير اغنيا هستند؟

تا گل بشكفتة خوبرويي و جواني را

پشت باروهاي ظلماني بپوسانند .

چرا در خانة هر مرد يك زن نيست؟

كه گرما بخش بستر و كاشانه اش باشد .

چرا انسان ، خصم و ديو انسان است؟

و او مي گفت:

اگر انسان ، - انسان است

براي بقاي هستي اش

محتاج نان است

محتاج آزادي است

ورد و ياوه و اوهام چاره ساز ش نيست.

و چه ها رفت بر مزدك

چه شد فرجام آن رهبر

سرانجامش چگونه گشت ويران ؟

چه كردند ، همراهان و يارانش

با انديشه هاي سبز و پر بارش

كه غير از شان انساني

به غير از عدل و آزادي

چيز ديگر را نمي جوييد.

صدا ي داد خواهي و فرياد رسايش را

آموزه هاي ناب و پر شور و اصيلش را

در ازاي سكه و خلعت

مقام و جايگاه و شوكت و مكنت

با قلب و واژگون كردن گفتار و كردارش

در محاق خاموشي و قبر نسيان و فراموشي

مدفون نمودند .

زرتشت اي پيامدار پاكي ها - بگو

آيا اهورا بر اين ستم ها كه شد – نگريست؟

آيتي ديگر

پرچمي ديگر رسيد از راه.

از بيابانهاي بي آب و علف

از همانجايي كه چندي پيش

دين و آيين جديدي

بر رسول آخرين نازل شد از

انوار جاويد الهي.

او كه تسليم بشر را در قبال خالق هستي ندا مي داد .

اوكه از بت ها گريزان بود و توحيد و عدالت رايتش.

او كه فرق خادم و مخدوم را نمي ديد

ملاك اعلي ترين انسان هستي را ، در تقواي او مي ديد

ظلم و ستم را حتي دون تر از كفر والحاد مي انگاشت

نشر دين و آيين را به زور و ضربت شمشير

وترويج خشونت بر بشر جائز نمي دانست

در دين حق اجبار و اكراه را وارد نمي دانست

تبليغ او يكسر همه از راستيها و صداقت بود

مينوي جاويدان بهايي بهر مومنان راستين بود

روزي رسولاني سه گانه ، سوي شاهان جهان ارسال كرد

در دست هر يك دعوت نامه اي سوي خداي لاشريك

نه صحبتي از رزم و جنگ

نه دعوتي از روي زور

سالها بعد از

آشيانة جغد شبگير و ناله هاي شومش گشت آغاز

.

راد دلشده

15/4/1383

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...