رفتن به مطلب

حرفهای مگو با والدین...


peyman sadeghian

ارسال های توصیه شده

سلام 33619_rosesmile.gif

 

نمیدونم پیش اومده برای شما یا نه؟مواقعی که حرفی شدید توی گلوتون گیر میکنه و میخوای به مامان و بابات بگی اما نمیتونی بین احساساتت گیر میکنی402919_samvetesmiley.gif

 

این تاپیک رو زدم واسه اونهایی که خیلی مغرورند433019_sardonic.gif

 

واسه اونهایی که کمی محتاط هستند830219_sneakingsmiley.gif

 

واسه خجالتی ها320019_shy.gif

 

خلاصه واسه هرکس حرفی تو گلوش گیــــــــــــــــــــــر کرده و نمیتونه به والدینش بگه hanghead.gif

 

شایدم میخواسته بگه و الان دیر شدهTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه

امروز داشتم از اتاق مامانم اینا میومدم بیرون که یه دفعه ای ایستادم و زل زدم به مامانم:hanghead:

 

رو تخت دراز کشیده بود و داشت مجله میخوند

 

دلم براش ضعف رفت.....خواستم بپرم بغلشو بگم عاشقشم اما......

 

نمیدونم چرا نگفتم:sigh:

 

ولی از اینجا بهش میگم:

 

مامانی عاشقتم

 

دوست دارم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

امروز هم وقتی بابام خسته از سر کار برگشت یه لحظه احساس کردم خیلی پیر شده

 

از درون شکستم....:hanghead:

 

دلم میخواست دستاشو ببوسمو بهش بگم که چقدر مدیونشم...

 

اما نمیدونم چرا نگفتم

 

از اینجا بهش میگم:

 

بابایی عاشقتم

 

تو تنها امید و پناه زندگیه منی

 

وجود من با حضور تو معنی پیدا میکنه....

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

امروز.....7 مرداد 91.....هشتم ماه رمضان......با تمام وجود منو شرمنده خودت کردی مامانی............

 

من لیاقت مهربونیتو ندارم.....من لایق محبتت نیستم.......

 

مگه خدا تو وجود تو چی گذاشته که اینقدر بزرگواری...؟

 

اینقدر بخشنده ای........؟

 

من امروز شرمنده ات شدم.....شرمنده.....کاشکی میتونستم جبران کنم.....کمی از محبت ها و بزرگواری هاتو:sigh:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

اقا من نه ادم مغروریم نه محتاط و نه کم رو

ولی خوب گاهی ادم دلش میخواد حرفی بزنه

منم به مامانم میگم قربونت برم قربون اون چشمای مهربونت خیلیییییییییییییییییی دوست دارم

دلم میخواد به بابام بگم عاشقتمممممممممممم خیلی میخوامت

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

من تو بیان اینجور حرفا همیشه مشکل داشتم الآنم دارم...

خیلی بده وقتی میخوای یه چیزیو بگی و نمیتونی...

به خاطر همینه که خیلی خیلی وقتا ضرر کردم...

:sigh:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 7 ماه بعد...

دلم برا این تاپیک تنگ شده بود:icon_redface:

 

مامانی و بابایی عزیزم :

 

خیلی کم رو شدم و نمیتونم حرفامو بزنم .... از اولشم همین بودم اما ،

 

الان خیلی بیشتر از قبل بهتون احتیاج دارم ... به حرفای با محبتتون ،آغوش گرمتون و حمایتتون !

 

اما نمیدونم حرفمو چجوری بزنم .... با اینکه میدونم گذرتون به اینجا نمیوفته اما همین که مینویسم باعث میشه آرومتر بشم ....

 

بیشتر از همه اینا به دعاهاتون احتیاج دارم .... برام د عا کنیــــن:icon_gol:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...