fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۴ یاد علیرضا و احسان عزیز بخیر باشه امیدوارم هر جا که هستن خوب و شاد و سالم باشن خودتم گه انگار یادت بخیر شدی . 2 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من همکلاسیام تو هنرستان قرار گزاشتیم یه روز که مشخص شد دور هم جمع شیم البته بعد هنرستان. هرکاره هر جا که هستیم یه روزو واسه هم وقت بزاریم. بعد فارقالتحصیلی من رفتم ....... ولی کسی نبود نمیدونم اینکه میگن وقت نیست یا فراموش کردم حقیقته؟ میگن چیزی که برات مهم باشه فراموش نمیشه........ ولی از بچه های دوران دبستان بیشتر خبر دارم. 3 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۴ الان من با 4 تا از دوستای اول ابتداییم از اون موقع تاحالا باهم رابطه داریم......دید و بازدید......گردش.... از ما 5تا 2تامون ازدواج کردن 3تاهم مجردیم....... البته چندبن سال اول مادرا باعث دورهم جمع شدنمون میشدن... بعضی وقتا ک باهمیم و خاطرات تعزیف میکنیم.....خودمدنم باورمون نمیشه ک این همه ساله هنوز باهمیم.... 3 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۴ به نظر من دنیا همون دنیاست....فقط ما آدم ها عوض شدیم ..... مبینی کسی که سالها باهاش همکلاسی بودی یا دوست بعد مدت ها میبیندت روشو میکنه اونور این کجاش به دنیا ربط داره؟ ماهایم که دوران خوب بچگی یا هم کلاسی ها یا دوستان قدیمی فراموش کردیم..... حالا بماند که بخوایم دوباره دور هم جمع بشیم ضیافت باشه..... 4 لینک به دیدگاه
saeedvalentino 126 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۴ اتفاقا ما هم بچه های دوران خدمت یه قراری گذاشتیم البته هنوز موقعش نگذشته ، سال 95 یعنی ساله دیگست.... 2 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۴ واقعا نمیدونم به آدمای نامرد چی باید گفت........... 1 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من هیچوقت دنبال گذشته م نبودم و نیستم. دوره های مختلفی از زندگیم رو پشت سر گذاشتم که هیچگاه در مورد اونا نشخوار فکری نمیکنم. هر کی بوده و نبوده مال همون موقع بوده. الان هر چی که دارم و ندارم بهش راضی ام. اصن بذارین راستشو بگم. انگاری که من خودم یه دنیای واحدم. با دنیای هیچکس هیچ پیوندی ایجاد نمیکنم ولی با همه جوش میخورم تا جائی که یکیمون داغ کنیم و بریم پی کارمون. هر کی هم بیاد باهاش بخوبی جور میشم وقتی هم بره تو سه ثانیه فراموشش میکنم. انگاری که اصن نبوده. دنیا برام مثه یه عروسی و جشن میمونه که وقتی فردا میشه و جشن تموم میشه , منم باهاش تموم میشم و دوباره روز از نو و زندگی از نو رو شروع که چه عرض کنم همینطوری ادامه ش میدم. تو همین نواندیشان اینقد بلا سرم اومده و اینقد بلا شدم که قدیمی ها همشون میدونن. الان هر روز که بیام اینجا انگار برای اولین باره که اومدم. نه کینه ای دارم و نه دلبستگی خاصی. خودم میام و خودمم اینجا برای دل خودم طرح موضوع میکنم و تو سایر بحث ها شرکت میکنم و شب که خواستم بخوابم همه ش فراموشم میشه. تا اونجا که فرداش که میام و پیام تشکر ها و نقل قول ها رو میخونم همشون برام تازگی دارن . خودم یه بار هم حرفای قبلی مو میخونم که ببینم موضوع چی بوده و قصه چیه. به همین راحتی لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۴ راستی یه چیزی یادم رفت بگم. اونم اینه که یه عادتی دارم که هر وقت خواستم از یه موضوعی نقل قول بگیرم هیچوقت توجه نمیکنم که اون کاربری که میخوام ازش نقل قول بگیرم یا بهش جواب بدم اسمش چیه. یا حتی یه بار هم نشده که فک کنم مثلا این اسم کاربری که بالای مثلا بیست هزار تا لایک داره قبلا چی بوده. از خودشونم سئوال نمیکنم که مثلا قبلا اسمت چی بوده و اینا. یعنی اصن کاری به اسامی ندارم. البته یکی دو تاشو که باهاشون درگیری فکری داشته باشم یه مدت تو ذهنم نگه میدارم که لااقل مزاحمشون نباشم و تو بحث هاشون شرکت نمیکنم ولی بعد یه مدت بازم فراموشم میشه و میرم تو بحث هاشون شرکت میکنم. کلا تصورم تو دنیای حقیقی و مجازی به اینه که هیچ انسانی نمیتونه مثه دیروزش باشه و انگار هر روز تازه میشن. بشن و نشن هم برام مهم نمیاد و مثه بچه ها ( روحیه بچه گانه ) میمونم. (ناخودآگاه همینجوری ام ) لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده