رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

شاعره‌ سرخپوست‌ به‌ سال‌ 1947 در شهرDENVER به‌ دنیا آمد و در اوكلاهما(OKLAHOMA) رُشد كرد. نسل‌ مادرش‌ از ایالت‌NEBRASKA است.

 

او لیسانسیه‌ زبان‌ انگلیسی‌ از دانشگاه‌ كلرادو است‌ و در دانشگاه‌ مذكور ادبیات‌ سرخپوستان‌ را تدریس‌ می‌كند.

تاكنون‌ از او شش‌ مجموعه‌ شعر به‌ چاپ‌ رسیده‌ است.

با همكاری‌ پدرش‌ یك‌ كتاب‌ نوشته‌ است‌ با عنوان(5891) THAT HORSE : كه‌ در برگیرنده‌ داستانهای‌ كوتاه‌ است‌ و یك‌ رمان‌ با عنوان(0991) MEAN SPIRIT : كه‌ جایزه ‌oklahoma book award را به‌ دست‌ آورد.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بودند پیر زنانی‌

كه‌
كهربا
می‌خوردند

با دست‌های‌ سبزه‌اشان‌

كاسه‌های‌ لاك‌پشت‌ها را به‌ یكدیگر

می‌بستند، درونشان‌ سنگ‌ می‌گذاشتند

و می‌رقصیدند

با خلاخیل‌ بزرگ‌ پاهایشان.

یك‌ رودخانه‌ خشك‌ هست‌

بین‌ آنها و ما.

كرانه‌هایش‌ زمین‌ ما را جدا می‌كند.

كف‌ رودخانه‌ جادهِ‌

بازگشتم‌ بود.

مخلوقی‌ هستیم‌ كه‌ با خستگی‌ پیش‌ می‌رود

مانند لاك‌پشت‌ كه‌

از یك‌ خلق‌ پیر تولد یافته‌ است‌

تقریباً صخره‌ هستیم‌

كه‌ آهسته‌ می‌چرخد مانند زمین.

كوههای‌ ما زیرزمین‌ هستند

اینطور قدیمی‌اند.

این‌ زمین‌ خانه‌ است‌

همیشه‌ در آن‌ زیسته‌ایم.

زنان،

استخوانشان‌ زمین‌ را بالا نگاه‌ می‌دارد.

دُم‌ قرمز عقابی‌

آسمان‌ را باز می‌كند

و خورشید

سیمای‌ زنان‌ را به‌ ذهنها می‌آورد

هنگامی‌ كه‌ علف‌ می‌روید.

بوی‌ گیاه‌

در هوا پیچیده‌ است،

خورشید زرد است،

حشرات‌ دوباره‌ وِز وِز می‌كنند.

بازگشتم‌ برای‌ وداع‌ گفتن‌

با لاك‌پشت‌

با استخوانها

با كاسه‌هایی‌ كه‌ از كمر بهم‌

بسته‌ شده‌ بودند

و با ذراتِ طلائی‌ رقصانِ زیرِ زمین.

 

 

chiamar me stessa casa

dambra. cerano vecchie che vivevano

avano con possenti gusci delle tartarughe assieme؛ ciottoli Le loro mani brune allacciavano izsonagli alle gambe. dentro e dan

ceun fiume asciutto tra loro e noi.

Le sue rive dividono la nostra terra.

percorsi al ritorno. Il suo letto era la strada che

 

la tartaruga nata da un popolo siamo creature che arrancano come

iano.zan

come la terra. siamo quasi pietra che ruota lenta

sono cosi vecchie. Le nostre montagne sono sottoterra

 

vissuti sempre. Questa terra e la casa in cui siamo

le loro ossa ؛Le donne

reggono la terra.

loro volti con lerba nuova. il cielo e il sole riporta alla mente i La rossa coda di un falco dischiude

 

il sole؛polvere dachillea e nellaria

giallo.

Gli insetti cricchiano di nuovo.

 

anti sottoterra. assieme sul suo dorso؛ atomi doro tartaruga a quelle ossa ai gusci serrati sono tornata a dire addio allazdan

 

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هنگامی‌ كه‌ داخل‌ خانه‌های‌

ناشناخته‌امان‌ می‌شویم،

در چهاردیواری‌ سُست‌

و تاریك‌ و حمایتگرمان‌ تنها هستیم‌

و چراغ‌ها را خاموش‌ می‌كنیم‌

می‌افتیم‌ روی‌ تخت‌ استخوان‌ بر استخوان.

همسایه‌ها، آن‌ پیرزن‌ كه‌ مرا می‌شناسد

به‌ درونم‌ نگاه‌ می‌كند

و من‌ در سرزمینی‌

دیگر بیدار می‌شوم، كه‌ دیگر

شمال‌ و جنوب‌ نیست.

در خواب، با هم‌ هستیم‌

مانند بارش‌ برف،

همهِ‌ ما،

همه.

 

LE nostre case

dentro le cedevoli buie e Quando entriamo nellignoto delle؛luci cadiamo ossa su ossa nel letto. protettrici pareti soli e spegniamo le nostre case

 

la vecchia che ti؛un altro paese. Non piunord e sud. conosce si volta in me e io mi sveglio Vicini di casa

tutti. nellaltra come neve che soffia؛ tutti Addormentati؛ passiamo luna؛noi

 

 

 

ترجمه: هادی محمدزاده - كامبیز تشیعی

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...