رفتن به مطلب

الن برن


Astraea

ارسال های توصیه شده

دستم که تنت را لمس کرده

بهتر خواهد نوشت.

همان ساعت‌هادر همان هوا زنگ می‌زنند

و دوباره دست‌به‌دستِ هم

ما را از هم جدا می‌کنند.

اما خاطره‌ی نزدیکی ِ توجوهری تازه‌ است

که بی‌وقفه سراغش خواهم رفت

تا در برابرم

نوری دیگر و سایه‌یی دیگر بگسترانم.

اشتیاقم به تو ابری مبهم است

که حالاستاره‌های تازه‌یی از آن می‌چینم.

وعده‌های تنِ تومرا قبل از گل دادنم به صلیب می‌کشند

و حالا با شبحِ سبکِ تواین‌جا به خواب می‌روم

به همراه قلم و اندیشه.

ترجمه‌ی اصغر نوری

لینک به دیدگاه

انديشيدن به تو

گرانبهاترين سكوتم مي‌ماند

طولاني‌ترين و پرهياهوترين سكوت.

تو هميشه در مني

مانند قلب ساده‌ام

اما قلبي كه به درد مي‌آورد

زخمي كه به زندگي وامي‌دارد.

/اصغرنوری

لینک به دیدگاه

عشق به آخر خواهد رسيد پيش از آنكه من به عشق برسم

همچون زندان خواهمش ديد

گل‌ها را مي‌بينم

چنان زيبا

كه گويي راه مي‌روند

و چشمان گريان

كنارشان پرپر مي‌شوند.

عشق به آخر خواهد رسيد اما من خواهم گفت

در شب‌هايي از

ملافه، پلك، باد و زنجره

من در روز تن تو وارد شده‌ام.

خواهم گفت

كه از تو زيسته‌ام

و در آن حال مي‌ميرم

كه گلبرگ به گلبرگ

از پله‌هاي خاطره پايين مي‌روم.

 

اصغرنوری

لینک به دیدگاه

تو به سکوت وانخواهی داشت

تو به سکوت وانخواهی داشت

نه روحم را، نه خونم را و نه صدايم را

لب‌هايم ديگر از هم باز نمی‌شوند

جز برای گفتن نامت

بوسيدن دهانت

تبديل شدن به تو هنگام جستجوی‌ات

و اگر از گل سرخ حرف می‌زنم

از توست

يا اگر از نان، عسل، شن يا از خودم

حرف می‌زنم

تو پس تمام کلماتم هستی

لبريزشان می‌کني، می‌سوزانی، تهی می‌کنی

تو آب دهانم هستی و دهانم

حتی سکوتم از تو مضطرب است.

اصغرنوری

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

به من نگو كه تو از تاك

تنها يك خوشه‌اي

كه خوشه‌هاي ديگر هم

اين‌طور سيراب مي‌كند مرا.

گرسنه و تشنه‌ام

اما فقط براي تو

من گونه‌اي از تو هستم

با گودالي از نبودن تو

كه بايد بيايي و پرش كني.

اين سان من خواهم بود و تو خواهي بود

ما خواهيم بود.

دو تن خواهيم يا يك نمي‌دانم

چون آذرخش خواهيم بود

 

ترجمه‌ي اصغر نوري

لینک به دیدگاه

بگذار دوست بدارمت.

تو مانع نخواهی شد

که اسب مغرور یالش را تکان دهد

ماسه‌ها را لگدمال کند

و در باله‌ی خشمش

هر کجا که خواست برود.

دوستت دارم.

عشقم شانه‌های ظریفت را

بامهربانی میان گردبادش می‌گیرد

شنلی می‌شود که تو را با خود ببرد

خشن‌تر از باد

سیاه‌تر از درونش.

پرزی ریز در مشتِ هذیان

از خوشی می‌گریم

وقتی تو را به خود می‌فشارم و له می‌کنم.

 

 

 

ترجمه‌ی اصغر نوری

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...