Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۱ ویرجینیا ولف شاید جزو معدود آدمهای دنیای ادبیات باشد که نیاز به معرفی خاصی ندارد. زنده است:هنوز زنده است در کتابها و مقالات مختلفی که هر سال از او، و دربارهی او، منتشر و تجدید چاپ میشود. جزو بزرگترینهای قرن بیستم بود و خوب جای خودش را باز کرد و هنوز جایگاه رفیع و دست نیافتنیاش را در اختیار خود دارد: جزو کلاسیکها شده است و در المپ ادبیات زندگی میکند. حالا این مسئله که حدود شش دهه از مرگاش گذشته، چه اهمیت خاصی میتواند داشته باشد؟ ویرجینیا ولف را بیشتر به خاطر دو چیز ستایش میکنند: یکی گفتوگوهای درونی خیرهکنندهاش که از تفکرات شخصیتهای آثاراش بیرون میکشد و یکی هم به خاطر نثر فوقالعادهاش که خواندن آن، حتا در متن ترجمه شدهی او نیز آسان نیست، نفسات را بند میآورد تا تمام شود. نفسگیر است: اما زیبا است و جذاب و واقعی. درونت جا خوش میکند. با تو یکی میشود. طوری که ویرجینیا ولف را دوست داری. نوشتههایش اذیتت میکنند، اما دوستش داری. ولف دو نوع کلی داستان در این کتاب دارد: یکی داستانهای صرفا درونگرای او هستند. در اوجش «لکهی روی دیوار» جایی که بیشتر داستان به بازگویی لحظه، و آن چه در لحظه درون راوی هست میپردازد. دیگری، داستانهای ماجرایی هستند. باز هم درون راویها هستیم. اما بازی زمانی بلند است (گاه تا چند سال) و در آن، بیشتر بازگویی ماجرایی مد نظر است. در این دو نوع کلی روایت، ولف با تکیه بر رئالیسم، سمبلیسم و دایالوگهای درونی، اعجاز خویش را پیش میبرد: لذت بردن از نوشتههای ولف بیپایان است، انگار در زیبایی کل جهان غرق شده باشی. داستان کوتاه باغ ارواح نوشته ویرجینیاوولف را دانلود نمایید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده