Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۱ نگاهی به ادبیات کلاسیک ایران برای آنکه بتوانیم به بررسی موضوعات منشعب از یک علم بپردازیم نخست باید تعریف درست و دقیقی از آن ارائه بدهیم یعنی به عبارتی چیستی و ماهیت آن را مشخص سازیم برای رسیدن به این مهم نخست باید باور عوام را از آن تعریف بزداییم و حدسها و تعابیر افراد غیرمتخصص در آن علم را از دامنه تعریف دور کنیم. یکی از پرکاربردترین علوم در جوامع بشری ادبیات است با این حال عده معدودی می توانند تعریف درستی از ادبیات ارائه دهند شاید بخاطر این است که هنوز بسیاری ادبیات را به عنوان یک علم قبول ندارند. اما برخی از متخصصین ادبیات اعتقاد دارند چون ما می توانیم برای ادبیات انواعی چون شعر، داستان، رمان، تئاتر و ... قائل شویم پس با یک علم روبرو هستیم. به هر حال شناخت ادبیات و پرداختن به آن برای ملتی که دارای کهن ترین سابقه فرهنگ و تمدن در جهان است جزو ضروریات است، چه جدا از لذائذ نهفته در آن که علاوه بر انبساط خاطر موجب تعالی روح انسان می گردد، آمیختگی آن با زندگی اجتماعی امری انکارناپذیر است. ادبیات رمز ماندگاری یک جامعه و ملت است. اما اگر بخواهیم برای ادبیات تعریف جامعی ارائه دهیم باید بگوییم ادبیات زبان فرهنگ یک ملت است و فرهنگ هر ملت متشکل از تفکرات، آیینها، آداب و رسوم مردم آن است; یعنی برخلاف تصور عامه که ادبیات را دانستن معنی لغات مهجور و از بربودن اشعار بزرگان محدود می کنند، ادبیات آشنایی با چگونگی فهم اقوام و اقشار مختلف جامعه است. یعنی نخستین ارزش مطالعه در ادبیات آن است که به ما کمک می کند که با زبان اقشار مختلف آشنا شویم و از این راه به تفکر آنها راه پیدا کنیم. در مقابل وقتی ما بتوانیم زبان طبقات مختلف را بیاموزیم می توانیم با آنها با زبان خودشان سخن بگوییم. حال درمی یابیم در عصر کنونی که هر روز بر کثرت طبقات اجتماعی افزوده می شود ادبیات و شناخت آن چه اندازه می تواند ما را در ارتباطات اجتماعی یاری دهد چنانچه یکی از پرکاربردترین شاخه های ادبیات علم معانی است که به اعتقاد نگارنده، علم معانی زیربنای علم سیاست نیز هست. البته منظور حوزه کاربردی این علم است زیرا یک سیاستمدار خود اگر ادبیات و علم معانی را خوب بداند همواره می داند کدام سخن را در کدام مکان و چگونه به کار برد. یکی از استادانم می گفت تو چگونه به دو مقوله سیاست و ادبیات که دو علم کاملا مقابل یکدیگرند علاقه داری؟ در جواب گفتم: این طور نیست، زیرا در هر دو می آموزم که چه حرفی را کجا بزنم. یکی دیگر از فواید علم ادبیات این است که به تفکر انسان عمق می بخشد و او را از قشری بودن دور می سازد و افقهای نوینی را در برابر ذهنش می گشاید، به عنوان مثال در این دوران که نیم از انرژی مثبت هر فرد را حرص خوردن تلف می کند و همواره سودای دیگری بودن دارد، دو بیت از رودکی این درد را درمان می کند: زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است به حال و روز کسان گفت تا تو غم مخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است این است که ادبیات به راستی می تواند در دنیای پردغدغه و اضطراب امروز انسان را نجات دهد. دنیایی را که امروزه سرشار از ددمنشیها و کینه ورزیهاست از یاد می برم، وقتی که با خواندن حکایتی کوتاه وشیرین در بوستان سعدی متحول می شوم و با خود فکر می کنم که به راستی اگر هر انسان تنها همین حکایت را از کل ادبیات جهان بخواند و بفهمد و حقیقتا نتیجه حاصل از آن را در زندگی به کاربرد برای او کافی است. حکایتی که دختری پدرش را ملامت کرد که چرا هنگامی که سگ پای تو را گزید تو نیز پایش را نگزیدی و درصدد انتقام برنیامدی و پدر چه شیرین پاسخ گفت که گزیدن خوی سگ است اما انسان که نباید خوی سگی پیش گیرد. 1 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۱ به راستی اگر ما تصمیم بگیریم هر عملی را که انجام می دهیم طبق خوی انسانی باشد، آیا در جامعه چیزی به عنوان عمل ضداخلاقی باقی می ماند؟ به عبارت دیگر درک حقیقی همین کایت کوتاه از بوستان ارزشی معادل خواندن دهها کتاب اخلاقی دارد. از این رو معتقدم انس با ادبیات نباید تنها به دانشجویان ، استادان و محققین این رشته محدود شود چرا که ادبیات به نوعی ترجمان فرهنگ دینی جوامع است و ارزشهایی را که به هر دلیل با فترت روبروست زنده می دارد. از همین رو عدم انس عمومی با علوم دیگر زبان مشهود و ملموسی را به جامعه وارد نمی آورد، اما در این رهگذر براهل ادبیات فرض است که عموم جامعه را با لطایف و آموزه های تعالی بخش این علم آشنا سازند. ● درآمدی بر انواع ادبی بشر در طول تاریخ همواره تحت تاثیر شرایط روحی، روانی و موقعیتی خود به یک شاخه از ادبیات پرداخته که اهل فن این تفاوت را تحت عنوان انواع ادبی بررسی می کنند. پیش از پرداختن به این انواع لازم است تفاوت نوع و سبک را در ادبیات یادآور شویم سبک را به زبانی ساده باید هنجارآفرینی یا عدول از هنجارهای گذشته بنامیم و در تفاوت آن با نوع بگوییم سبک شامل انواع است و با یادآور این نکته که سبک در نگاه کلی دارای بعد تاریخی است و هر نوع ادبی در سبکی خاص ممکن است چهره نوینی به خود بگیرد سبک، حاصل تجربیات عمدتا مشترک شاعران و نویسندگان یک دوره تاریخی است که منجر به آفرینش هنجار می شود. تاریخ نویسان ادبیات برای مطالعه آثار بزرگان سبکهای زیر را بر اساس تاریخ اینگونه برمی شمرند: ۱) سبک خراسانی (قرون ۳ ۵ هجری) ۲) سبک عراقی (قرون۵ ۹هجری) ۳) سبک هندی (قرون ۱۰. ۱۲ هجری) ۴) سبک بازگشت (قرون ۱۲. ۱۳هجری) ۵) سبک معاصر (قرون ۱۴. ۱۵ هجری) کوتاه سخن آنکه عوامل سیاسی. اجتماعی و فرهنگی در هر دوره علاوه بر ویژگیهای زبانی باعث می شد تا شاعران از یک اصول کلی در سرودن استفاده کنند که ما آن را سبک می نامیم. حال در هر دوره شاعران بر اساس بینش شخصی یا عوامل محیطی هر کدام به یک شاخه ادبی پرداخته اند که از این رهگذر انواع ادبی پدید آمد. نکته قابل توجه آن است که همواره مختصات فکری، روحی و روانی شاعر او را به یک نوع ادبی پرداخته اند که از این رهگذر انواع ادبی پدید آمد. نکته قابل توجه آن است که همواره مختصات فکری، روحی و روانی شاعر او را به یک نوع ادبی سوق می دهد که متخصصین آن را در چهار عنوان بیان می کنند: ۱) ادبیات حماسی ۲) ادبیات غنایی یا عاشقانه ۳) ادبیات تعلیمی ۴) ادبیات نمایشی 1 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۱ شناخت اجمالی این چهار نوع ادبی که عموم اهل ادب بر روی آن اتفاق نظر دارند و آن را انواع زیربنایی می نامند، موضوع بحث ماست. ۱) ادبیات حماسی حماسه در لغت به معنی دلیری کردن است و استاد بزرگوار ادب مرحوم دکتر ذبیح ا... صفا در کتاب ارزشمند حماسه سرائی در ایران می نویسد: «حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ها و افتخارات و بزرگیهای حقوقی یا فردی باشد بنحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد.» با این تعریف جامع آشکار می شود که حماسه برخلاف تصور عام تنها به تصویرکشیدن صحنه های جنگ، حمله و بیداد نیست. حماسه لااقل در فرهنگ ادب نمودار زندگانی نیاکان ماست و چنانچه از تعریف استاد صفا برمی آید مظاهر مختلف زندگی شامل آن می گردد. مطالعه دقیق شاهنامه فردوسی که همانا اثر بدیل حماسی ماست گواهی بر این گفته است که شاهنامه منش قوم ایرانی است. در علم ادبیات حماسه دارای ویژگیهایی است که شناخت اثر حماسی به کمک آنها میسر است. استاد گرامی دکتر سیروس شمیسا در کتاب «انواع ادبی» برای حماسه مختصاتی بیان می دارند که از آن جمله می توان به: دربرداشتن محتوای جنگاوری بهادری و شهسواری، نقش حیوانات و گیاهان عجیب با خواص دارویی، مافوق طبیعی بودن قهرمان داستان و ازبین رفتن هیولا یا جانور مهیب توسط او و ... اشاره کرد. اما نکته ای که در بررسی حماسه مهم است و در مباحث آتی نیز به آن خواهم پرداخت پیام حماسه است. چون در ژرف ساخت حماسه، خردورزی و آرمان گرایی جایگاه والایی دارند به همین دلیل نمی توان از عناصر یک اثر حماسی به سادگی گذشت. به عنوان مثال رستم در شاهنامه که نماد حماسه ایرانی است و آشیل در حماسه های یونان، هر دو رویین تن بوده و عمری دراز کرده اند و چنانچه با دیدی ژرف به این موضوع بنگریم خواهیم دید که آرمان کمال طلبی و فنا ناپذیری در همه اقوام وجود دارد که این نکته ضمن تاکید بر وجود فطرت جمعی انسانها به نوعی ریشه در اندیشه دینی ما نیز دارد. اندیشه ای که انسان را باقی و جاوید می داند. ۲) ادبیات غنائی یا عاشقانه شاید مطرح ترین نوع ادبیات درمیان اقشار جامعه ما ادبیات عاشقانه باشد; زیرا زیبایی ها و لطافت هایی در آن وجود دارد که اثری زیبا بر روی بشر می گذارد. بشری که زاییده عشق است و هنری والاتر از عشق ورزیدن نمی داند. به تعبیر رند شیراز: عشق می ورزم و امیدکه این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود ادبیات عاشقانه در حقیقت ترجمان دلدادگی بشر نسبت به زیبایی های جهان است که نقطه عطف این زیبایی ، صورت معشوقی است که وصال او تمنای همیشگی انسان است. معشوقی که در پس پرده است و هرگاه پرده دری می کند موجب حیرت شاعر می شود: ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟ «حافظ» در ادبیات عاشقانه پیچیدگی های فراوانی وجود دارد که پاره ای از پیچیدگی ها حاصل آمیختگی مضامین عرفانی با آن است. همین آمیختگی موجب می شود گاهی ماهیت معشوق مورد نظر شاعر به خوبی ادراک شود. 1 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۱ 3) ادبیات تعلیمی چهره دیگر ادبیات، چهره تعلیمی آن است. بسیاری از بزرگان، ادبیات را وسیله ای برای تعلیم و تعالی بشر قرار داده اند و بعد از ادبیات عاشقانه، ادبیات تعلیمی جایگاه والایی در میان مردم دارد. حکایات فراوانی در آثار بزرگان وجود دارد که نکات اخلاقی را در حریری از هنر و شیوایی به جامعه عرضه می دارد، اما زیبایی که شاعری که به ادبیات تعلیمی روی می آورد این است که برخلاف واعظان اخلاق که سخنشان سراسر امر و نهی است، امر و نهی را به گوهر آگاهی که در درون هر انسانی است وامی گذارد و سخن را آنچنان شیرین و دلکش بیان می کند که انسان را به لذتی از روی درک رهنمون می سازد. همین لذت موجب پذیرش نکات اخلاقی از سوی مخاطب می شود. داستانهای کلیله و دمنه، حکایات سعدی و داستانهای ملای روم در مثنوی همگی از مصادیق این بخش است. به عنوان مثال مثنوی سرشار از داستانهایی است که از ساده ترین مسائل زندگی آغاز می شود و بعد از جذب مخاطب او را به عالی ترین معانی می کشاند. در این ابیات بیندیشید که چگونه مولانا سختگیری در کار را با اشاره ای ساده و ملموس نهی می کند. این جهان همچون درخت است ای کرام ما برآن چون میوه هایی نیم خام سخت گیرد خامها مرشاخ را نیست لایق تا درآید کاخ را چون بپخت وگشت شیرین لب گزان سست گیرد شاخه ها را بعد از آن سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است به هر حال ادبیات تعلیمی مملو از حکایاتی است که گاه خطی از آنها می تواند موجب دگرگونی زندگی و منش انسان گردد. به قول سعدی: اگر در سرای حقیقت کس است زگفتار سعدیش حرفی بس است ۴) ادبیات نمایشی چهارمین نوع ادبی، ادبیات نمایشی است که ارسطو آن را مهمترین نوع ادبی می داند و چنانچه دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی می نویسد، ادبیات نمایشی در روم و یونان باستان رواج فراوان داشته است، به طوری که در میدان های شهر اجرا می شده و مردم به دور بازیگران حلقه می زدند و در دربار سلوکیان و پارتیان ایران باستان نیز این نمایشنامه ها به اجرا درمی آمده است. از تقسیم بندیهای فنی و تخصصی در این نوع ادبی که بگذریم، ادبیات نمایشی به دو شاخه اصلی تراژدی یا غمنامه و کمدی یا شادی نامه تقسیم می گردد که این تقسیم بندی ناشی از فضای موضوع یا هسته ای است که داستان حول محور آن شکل می گیرد، تراژدی معمولا برگرفته از واقعیات زندگی است که با تلخی ها و ناکامیهای قهرمان داستان و گاه مرگ او همراه است. ارسطو در کتاب «فن شعر» تراژدی را این گونه معرفی می کند: "تراژدی تقلید و محاکات است از کار و کرداری شگرف و تمام، دارای اندازه ای معلوم و معین به وسیله کلامی به انواع زینتها آراسته و این تقلید و محاکات به وسیله کردار شخص تمام می گردد نه اینکه به وسیله نقل روابط انجام پذیرد و شفقت و هراس را برمی انگیزد تا سبب تطهیر و تزکیه نفس انسان از این عواطف و انفعالات شود.» در واقع تراژدی آینه حقیقت نمای زندگی بشر است و درونمایه رئالیسم در آن موجب می شود زوایای متفاوت زندگی در آن منعکس شود که ناکامی و شوربختی قهرمان داستان نیز از آن جمله است. در تراژدی معمولا سرنوشت از پیش تعیین شده داستان را به سرانجامی می رساند که قهرمانان داستان از تغییر آن عاجزند، به عنوان مثال در غمنامه رستم و سهراب همه عوامل دست به دست هم می دهند تا رستم فرزند خویش را نشناسد و دستش به خون وی آغشته شود و این جبر محوری در تراژدی های ایرانی بیش از یونانی است. اما کمدی یا شادی نامه، نوعی فراتر از تصور عامه است که آن را ژانری سراسر لودگی و سبکسری می پندارند و اگر بخواهیم این تصور را در مورد شادی نامه به نقد بگذاریم باید بگوییم این تصور تنها یک بخش از حقیقت موضوع مورد بحث را شامل می شود; زیرا متخصصین برای این نوع سطوحی متمایز قائلند، سطوحی که در مراتب عالی آن طنزی را می بینیم که وسیله ای برای انعکاس دردها و ضعف های جوامع انسانی است که گاه در پس صحنه های عادی نکاتی برجسته و قابل توجه را بیان می کند. در ادبیات کلاسیک ما بزرگانی چون عبیدزاکانی و حافظ به این بعد طنز توجهی ویژه دارند، بعدی که آن را از ابتذال دور می سازد. در اینجا طرح یک نکته ضروری می نماید که ابتذال در مباحث نقد ادبی به معنی پیش پاافتادگی و دوری از مفاهیم عالی کلام است که نشانه عدم خلاقیت و نوآوری شاعر یا نویسنده است. اینجاست که طنز با دوری از ابتذال چهره نوین و قابل توجهی به خود می گیرد. با این تفاسیر می توان به این نکته پی برد که در آثار بزرگان، نوعی آمیختگی انواع به چشم می خورد که گاه نمی توان اثری را به راحتی در یک رده یا نوع ادبی قرار داد. به عبارتی در برخی از آثار آن چنان فراخی معانی به چشم می خورد که از هر سویه آن بنگریم با یک نوع ادبی مواجهیم، به عنوان مثال همه ما شاهنامه فردوسی را در نگاه اول یک اثر حماسی می دانیم اما آیا می توانیم آموزه های اخلاقی این اثر جاویدان را نادیده بگیریم و در بحث از ادبیات تعلیمی سخنی از شاهنامه نبریم یا همین اثر را اثری نمایشی ندانیم وقتی استادان بزرگواری چون دکتر میرجلال الدین کزازی و خانم دکتر مهدخت معین معتقدند چنانچه هنرمندان عرصه سینما و تئاتر بخواهند شاهنامه را به تصویر بکشند نیازی به فیلمنامه ندارند؟ این سخن بیانگر شفافیت و وضوح صحنه ها در شاهنامه است که آن را در ادبیات نمایشی نیز جای می دهد. این سخن به معنای بی اساس بودن سخنهای پیشین درباره انواع ادبی نیست. انواع ادبی وقتی معنا پیدا می کند که بسامد موضوعی اثر را بسنجیم و آن را طبق بالاترین بسامد در گروهی جای دهیم و این طبقه بندی راهگشای مطالعه و تحقیق است. مثلا اگر کسی بخواهد در ادبیات تعلیمی تحقیق کند کتابهایی مانند کلیله و دمنه، قابوسنامه، سیاستنامه، بوستان و گلستان را مطالعه می کند و این به آن معنا نیست که این شخص در تحقیق خود با سایر انواع ادبی مواجه نشود. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده