Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۹۱ نسلی که «کارلوس فوئنتس» از میان آنها برخاست مفهوم «دیگران»، مفهومی است که مولد جریانات فکری و به تبع آن جریانات سیاسی فراوانی بوده است. مقصود از «دیگران»، «بیگانگان»، «غریبه ها» یا...، گروهی هستند که با آنچه به نام «ما» می شناسیم، تمایز دارند و این مفاهیم در دو معنا قابل بررسی هستند. نخستین وجه تمایز، تفاوت های زیست محیطی، ژنتیکی، فکری و غیره هستند و دومین وجه تمایز، تفاوت های بنیادی تر. و جالب اینجاست که «دیگران» در فرهنگ کشورهای مختلف غالبا به معنای منفی کاربرد دارد. یعنی «دیگران» کمتر می دانند و «ما» بیشتر. «دیگران» خارج از حوزه فرهنگ و تمدن هستند و «ما» هستیم. «دیگران» به «ما» حسادت می ورزند و در پی غارت دستاوردهای «ما» هستند و «ما» باید از آن ها مراقبت کنیم. به این ترتیب، «دیگران» در طول تاریخ بشر گاه در هیات بربرهایی ظاهر می شوند که نیتی جز ویرانگری و چپاول «ما» ندارند و گاه در هیبت افکار نژادپرستانه ای مثل تقابل های عجم/عرب و غیره. هر چقدر «ما» جلوتر می رویم و پیشرفت می کنیم، «دیگران» هم به پیشرفت های غریب تری دست پیدا می کنند. نگاه کنید به ظهور «دیگران» در قالب موجوداتی فرازمینی که از سیارات دیگر آمده اند و اهدافی شوم دارند؛ اهدافی مثل ویران کردن زمین و قتل عام نسل بشر و همچنین دقت کنید به ظهور چنین موجوداتی در سینما و ادبیات، به ویژه در ابتدای قرن بیستم تا اواسط آن. با این تفاسیر، «ما» در طول تاریخ بشر، خود را با «دیگران» تبیین کرده ایم و همواره در تلاش بوده ایم با تعریف یا نفی «دیگران»، «ما» (یا بهتر است بگوییم خود) را بسازیم. این گزاره، در تاریخ ادبیات ایران نیز قابل بررسی است؛ تقابل های عرب/عجمی و ظهور گنجینه ای به نام «شاهنامه» از میان این تقابل ها. دقت کنید که ماجرا، صرفا یک ماجرای نژادپرستانه نیست، بلکه لایه های روان شناختی دارد. گاهی نیز چنان در نفی «دیگران» اغراق می کنیم که به نظر می رسد اگر «آن ها» نباشند، «ما» نیز هویت خود را از دست می دهیم. اگر «دیگران» نباشند، «ما» نمی توانیم خود را ثابت کنیم و به اهداف خود (هر چه هست) برسیم. فارغ از اینکه این مسئله به کجاها انجامیده و چه در پی داشته، به دنبال ردپای آن در ادبیات آمریکای لاتین هستم. یعنی زمانی که یک جریان فکری/ادبی آغاز می شود و اتفاقا آغاز آن هم ریشه در همین تقابل ما/دیگران دارد؛ یعنی آنچه به عنوان «آمریکا» می شناسیم و آنچه به عنوان «آمریکای لاتین». بهتر است بگوییم ادبیات آمریکا و ادبیات آمریکای لاتین. نتیجه اینکه در ادبیات آمریکای لاتین، نقش «دیگران» فوق العاده برجسته است؛ چه در معنای تقابل آمریکا و آمریکای لاتین و چه در لایه های پایین تر؛ یعنی تقابل موجودات زمینی و فرازمینی؛ تقابل موجودات مرئی و نامرئی؛ موجودات واقعی و فراواقعی؛ فیزیک و متافیزیک.... پس تا اینجای کار، از رویارویی ما/دیگران در ادبیات آمریکای لاتین، دو محصول داشتیم؛ اول ظهور اندیشه های سیاسی و بعد فوران های اساطیری. و چنانچه بخواهیم نمونه های ادبیاتی برای این پیامدها بیاوریم، می توانیم بگوییم محصول اول، از نوع تولیداتی مثل «گرینگوی پیر» (نوشته کارلوس فوئنتس) هستند و محصول دوم، از نوع تولیداتی شبیه «صد سال تنهایی» (نوشته مارکز). با این نگاه، به نوعی طبقه بندی خواهیم رسید و می توانیم نویسندگان بزرگ ادبیات آمریکای لاتین را ذیل هر یک از این دو طبقه بنشانیم. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۹۱ ● آلخو کارپانتیه «کارپانتیه» در ادبیات آمریکای لاتین یک آغاز است. آغاز جریانی که بعدها موسوم شد به «رئالیسم جادو». همان چیزی که ادبیات آمریکای لاتین را غالبا به آن می شناسند. هر چند نویسندگان آمریکای لاتین، گاهی فارغ از این جریان نوشته اند اما ظهور کسانی مثل «مارکز» این جریان را پررنگ تر کرد و آن را به سراسر ادبیات این مرز و بوم تعمیم داد. «کارپانتیه»کوبایی آثار فراوانی نوشته است که جز معدودی در ایران ترجمه و منتشر نشده است که از جمله آن ها می توان به «انفجار در کلیسای جامع» اشاره کرد. او یکی از آغازگران است؛ یکی از آغازگران ماجرای ما/دیگران. ● خوان رولفو در وجه پیامد اساطیری ماجرایی که شرح دادیم، «رولفو» نقش برجسته ای دارد؛ با آثاری مثل «دشت سوزان» و از آن مهم تر «پدرو پارامو». «رولفو» گرچه آثار چندانی خلق نکرد اما تأثیر فوق العاده ای بر جریان رئالیسم جادو داشت. او بعد از انتشار دو اثر نامبرده، عملا داستان نویسی را کنار گذاشت اما همچنان یکی از چهره های مطرح مکزیک باقی ماند. «رولفو» در سال ۱۹۴۴ مجله ادبی «پان»را پایه گذاری کرد و بعدها با همکاری «کارلوس فوئنتس» و «گابریل گارسیامارکز» یکی از بهترین فیلم نامه هایش به نام «ال گالدورو» را نوشت که فیلمی از آن در سال ۱۹۶۴ ساخته شد. ● خورخه لوئیس بورخس «بورخس» از جمله چهره های شاخص در ادبیات آمریکای لاتین است. کسی که تمامی نویسندگان آمریکای لاتین و نویسندگان جهان از او به بزرگی یاد می کنند و عظمت دستاوردهای داستانی او را می ستایند. «بورخس» اندک نویس بود اما این اندک، چندان بزرگ بود که نام او را در فهرست نویسندگان بزرگ جهان ثبت کرده است. «کتابخانه بابل»، «هزارتوها» و... از جمله آثاری هستند که از این نویسنده در ایران ترجمه و منتشر شده اند. او را می توان در طبقه بندی شماره دوم قرار داد. لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد، ۱۳۹۱ ● گابریل گارسیا مارکز ثبات و تعمیق جریان رئالیسم جادو به «مارکز» بازمی گردد. او در خاطراتش زمانی از تقلید از «کافکا» می نویسد؛ زمانی که «مسخ» را خوانده بود و به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود. در خلوت داستانی نوشته بود درباره موجودی شبیه هزارپا که در مترو کلمبیا ظاهر می شود و مثل باقی مردم سوار می شود و قصد رسیدن به مقصد دارد.... این داستان به قول خود نویسنده، یکی از مضحک ترین داستان هایی بود که نوشت اما بنیان «صد سال تنهایی» بود و همچنین بنیان آنچه به نام فوران های اساطیری از آن نام بردیم. ● ماریو بارگاس یوسا اگر بخواهیم آثار «یوسا» را از دریچه ما/دیگران بررسی کنیم، بهترین مثال رمان «جنگ آخرالزمان» است. ماجرا از این قرار است که گروهی از تمدن کناره گرفته اند و در صدد ایجاد شرایطی هستند که خارج از زندگی عرف است. دولت نیز این زندگی نوین (یا بهتر است بگوییم به زعم خودش بربرگونه) را تاب نمی آورد و این گروه را نابود می کند. در رمان «مرگ در آند» نیز ماجرا به همین شکل پیش می رود. هرچند ارجاعات سیاسی در آثار «یوسا» فراوان است اما به یاد داشته باشید این ارجاعات نیز (از یک منظر) محصول تقابلی است که شرح دادیم. همچنین نگاه کنید به آثاری چون «سور بز»، «زندگی واقعی آلخاندرو مایتا» و «گفت وگو در کاتادرال» از همین منظر. ● کارلوس فوئنتس و اما «فوئنتس»... او محصول تقابل های ما/دیگران در تمام وجوه است و در اکثر آثارش هم به لایه های روان شناختی/اساطیری نظر دارد و هم به پیامدهای سیاسی. درست است که داستان بلند «آئورا» بیشتر به جریان رئالیسم جادو نزدیک می شود و رمان «لائورادیاس» بیشتر رمانی تاریخچه مانند به نظر می آید، اما رمان های «پوست انداختن»، «سَرِ هیدرا» و «خویشاوندان دور»، آثاری بینابین هستند. درباره رمان «گرینگوی پیر» نیز ماجرا به همین شکل است. «گرینگو» به کسی گفته می شود که اهل مکزیک و به تبع آن آمریکای لاتین نیست و در معنای لغوی به معنی «غریبه» است. به همین جهت می توان آن را نمادی دانست از تقابل هایی که ذکرش رفت. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده