Managerr 1616 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۱ عمران صلاحی یک آدم کاملاً معاصر است. نه «جهانی ست بنشسته در گوشه ای» و نه اهلِ دک و پزِ آکادمیک. طنزنویسی را با مطبوعات آغاز کرد و تا واپسین دمِ حیات این همکاری را قطع نکرد. نکتة جالب همین جاست. معمولاً کسانی که زیادی معاصر می شوند و با مطبوعات زیادی حشر و نشر پیدا می کنند، آدم های تاریخ مصرف داری می شوند و عمر آثارشان از عمر خودشان هم کوتاه تر. بی خود نیست که «ژورنالیزم» و «مطلب ژورنالیستی» در مملکت ما تبدیل به یک نوع «فحش» شده و ابزاری برای تحقیر و تخفیف. هرکس را که بخواهند حسابی ضایع کنند و از حیز انتقاع ساقط، می گویند: «ژورنالیست است». امّا همین «ژورنالیزم» ابزاری ست که نمی توان آن را نادیده گرفت. به ویژه نویسندگان و هنرمندان برای ابرازِ وجود به آن سخت نیازمندند. امّا همین ابزار اگر راهِ استفادة صحیح از آن را نیاموخته باشی می تواند بلایِ جانت شود و تو را به موجودی روزمره و مبتذل بدل کند. چه بسیار بودند نویسندگان و هنرمندانِ مستعدی که متهور این ابزار شدند و شهرتِ کاذبی که از این طریق به دست آورده بودند برای همیشه آنان را نابود کرد. بوده اند کسانی هم که با هوش مندی و فراستی که داشتند از این ابزار تنها حسنِ استفاده کردند. مثالِ بارزش «جلال آل احمد» بود. نویسنده ای که امروزه در آثار شخصی و نامه های خصوصی اش هم به چشم یک اثر هنری نگریسته می شود. عمران صلاحی نیز اگرچه همواره دم خور مطبوعات و مطبوعات چی ها بود و حرف و سخن زمانه را بر زبان می آورد، امّا آن قدر هنرمند بود که پرداختن به مسائل زودگذر و بسیار پیش پا افتاده را به یک اثر ماندگار بدل کند. بدون شک این قضاوت شامل همة آثار او نمی شود. به هرحال مسائلی هم چون دغدغة معاش و یا غفلتی که گاه گریبانِ هشیارترین آدم ها را هم می گیرد در خلق آثار او بی تأثیر نبوده اند. تصور می کنم صلاحی در شعر طنز چهرة متفاوت تری دارد. 2 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۱ شعر صلاحی عمیق تر و ظریف تر از دیگر آثار اوست. علتش هم شاید این باشد که او شعر را فقط و فقط برای دلِ خود سروده و نه سفارش مطبوعه ای و یا به سودایِ حق التألیفی. البتّه دسته ای از شعرهای او خیلی مورد پسندِ طبع صاحب این قلم نیست. نگارنده اولین و یا به عبارتی اصلی ترین مشخصة شعر طنز را همان خنده آفرینی و یا ایجاد انبساطِ خاطر می داند، معنی عمیق، انتقاد سازنده و یا غیرسازنده، ظرافت و رندی و ویژگی های دیگری که می تواند به طنز تعالی ببخشد، اولویت های بعدی هستند. امّا عمرانِ صلاحی در پاره ای از اشعاری که خود آن ها را طنز می خواند نه تنها خاطری را منبسط نمی کرد بل که به شدّت روح و جانِ مخاطب را متأثر می کرد: آینة کوچک پروانه ها چشمة زنبورها تیلة انگشت باد مختصری از خزر آه قطرة باران، دگر آن قطره نیست توی باغ بال و پر بلبلی شد سیاه از ته دل خنده زد روی درختی کلاغ قار قار قاه قاه دانة انگور به می فکر کرد تیغ نهادند به رگ های تاک خمرة پُر سرکه بر ایوان نشست ابر سیاه آمد و بارانِ سنگ آیة نازل شده از سوی ابر قابل تفسیر نیست برگ گل یاس را باد قرائت نکرد بلبل مسلول به کنجی نشست سرفه کرد دفتر گل بسته شد فاتحه! (گزیدة اشعار طنزآمیز. انتشارات مروارید. ص۷ ۱۱۶) 1 لینک به دیدگاه
Managerr 1616 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۱ این شعر می تواند شعر تلخ، شعر سیاه، شعر اعتراض و یا عنوان های دیگری از این دست داشته باشد. ولی شعر طنز؟ به راستی اگر شما این شعر را در یک مجموعه شعری که عنوان طنز را بر روی جلد نمی داشت می دیدید، باز هم فکر می کردید با یک شعر طنز مواجهید؟ کلمة پایانی شعر هم اگرچه از جدّیت شعر می کاهد، امّا آن قدرها هم بار طنزآمیز ندارد که فضای تلخ و سیاه شعر را کاملاً عوض کند و با ایجاد یک کنتراست شدید و یا تناقضِ اغراق آمیز کلّیتِ شعر را به شعر طنز بدل کند. شعرهایی از این دست در مجموعة گزینة اشعار طنزآمیز که به همّت خود عمران فراهم آمده، کم نیستند؛ که من به عنوانِ یکی از علاقمندان به شعر طنز و همچنین عمران صلاحی، چندان آن ها را نمی پسندم. طنز می تواند سیاه و تلخ و حتی ویران گر و کُشنده هم باشد (درست مثل «عارف نامة» ایرج میرزا که سبب مرگ عارف قزوینی شد) ولی در درجة اوّل باید «طنز» باشد و بعد چیزهای دیگر. نه این که اول چیزهای دیگر باشد و بعد رگه هایی از طنز، آن هم با دقت فراوان بتوان در آن یافت. دستة دیگر اشعاری هستند که بیشتر به جملات قصار، کاریکلماتور و یا در متعالی ترین صورتش به سخنانِ حکیمانه شباهت دارند تا طنز. بخوانید: گفت: هرکه عریان آید، در باران خیس نخواهد شد یا: عکسی به دست داشت از خود آن را نشان من داد پرسید: ـ با این مشخصات، کسی را ندیده ای؟ یا این شعر که به گونه ای ترجمانِ سخنِ مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی(ع) است که فرمود «الإنسان حریصٌ علی ما منع»: شاید اگر نگفته بودی به آن در نزدیک نمی شدم کلید را نمی چرخاندم چشم انداز را نمی گشودم نهی تو همه امر بود شعر عمران به معنای سنتی و کلاسیکِ کلمه «معنا محور» است. دارای پیامی صریح و انتقادی. صِرف تصویر و یا بازی های زبانی اگرچه در کارهایش دیده می شود، امّا اصل و اساس کار او را تشکیل نمی دهد. حتّی در «موقعیت های طنز»ی که ایجاد می کند، بیش تر به محتوا می اندیشد و در واقع «موقعیت طنز» در خدمت نتیجه ای است که شاعر می خواهد به دیگران بقبولاند. شعر «قوت قلب» و «باز همان» از نمونه های بارز این نوع طنز به شمار می آید. در این دو شعر، دو موقعیت به تصویر کشیده می شود. در هردو موقعیت، واقعیت چیز دیگری ست و حقیقت چیز دیگر. مخاطب از آغاز شعر با واقعیت روبه روست، امّا در پایان شعر با حقیقتی که توسط شاعر افشا می شود، متوجّه می شود که با یک موقعّیت کاملاً طنز روبه رو بوده است. طنزی که اگرچه مخاطب را می خنداند امّا به شدّت تکان دهنده و تأثر برانگیز است و به نظر من نقطة اوج آثار طنز عمران صلاحی را باید در این گونه کارها جُست. آثاری که هم سرخوشی و لبخند را به همراه می آورد و هم تفکر و تأمل را بر می انگیزد. گاهی اوقات به نظر می رسد که عمران بسیاری از اشعاری را که در «گزیدة اشعار طنزآمیز» خود گرد آورده، با قصد و انگیزة طنزآمیز بودن نسروده. که البتّه می توان گفت این نظر کاملاً درست است، چرا که برخی از اشعار «ایستگاه بین راه» و «گریه در آب» نیز در این مجموعه گنجانده شده. دو مجموعه ای که هیچ کس در جدّی بودن آن ها شک و تردید ندارد. بدون هیچ شک و شبهه ای عمران صلاحی وقتی طنز را جدی تر گرفت متوجّه شد که برخی از آثار جدی او «طنز» می توانند نامیده شوند، یا حداقل رگه هایی از «طنز» می توان در آن ها پیدا کرد. البتّه در آثار کسانی که هم در حوزة شعر جدی و هم در حوزة شعر طنز فعالیت می کنند، این دو وجهی بودن همواره دیده می شود. آثار طنز آن ها خالی از جد و آثار جدی آن ها نیز خالی از طنز نیست. و درست به همین دلیل اشعار طنزآمیز عمران صلاحی مخاطبی را که صرفاً به دنبال انبساط خاطر است راضی نمی کند. کم نبوده اند مخاطبانی که با دیدن کتاب «گزیدة اشعار طنزآمیز» او چهره در هم کشیده اند و از این که اشعار جدی را به جای اشعار طنز به آن ها قالب کرده اند، دل خور شده اند. امّا حقیقت ماجرا این است که تلقی عمران صلاحی از «طنز» با تلقی رایج و معمول متفاوت بود. کافی ست مخاطب با عالم شاعر نسبتی پیدا کند، آن وقت بسیاری از این آثارِ به ظاهر جدی، رنگ و بویی دیگرگونه پیدا می کند. البتّه در مقام ذوق و سلیقه می توان برخی از این آثار را نپسندید، چنان که خود نگارنده نیز در ابتدای این یادداشت، عدم موافقت خود را با نوعی از طنز بیان کرد؛ امّا رد و انکار کلیّت آثار نویسنده ای هم چون عمران صلاحی را آن هم به این دلیل که «طنز نیست» کاملاً بی مورد می دانم. البتّه این نکته را هم می توان اضافه کرد که «طنز» به معنای معمول و مرسومش در آثار منثور صلاحی نمود بیشتری دارد. انگاری صلاحی آثار منثور خود را با «خودآگاهی» بیشتری می نوشت و در هنگام نوشتن چنین آثاری به مخاطب توجه بیشتری داشت. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده