ela 1911 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۱ یک روز آفتابی، خرگوش بیرون از لانه اش غرق در تایپ بود. در همین حین، روباهی او را دید. روباه: خرگوش به چه مشغولی؟ خرگوش: پایان نامه مینویسم. روباه: جالبه، موضوع پایان نامت چی هست؟ خرگوش: در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، کار می کنم. روباه: احمقانه است، همه کس میدونند که خرگوش، روباه نمیخورد. خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم اینو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا. خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شده و به نوشتن خود مشغول شد. در همین حال، گرگی از آنجا رد میشد. گرگ : خرگوش چی مینویسی؟ خرگوش: دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم. گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟ خرگوش: البته که چاپ می کنم، می خواهی می تونم امکانشو بهت ثابت کنم؟ گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند و باز خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد...................... و اما در لانه ی خرگوش............... در گوشه ای از لانه ی خرگوش، پوست و استخوان روباه و در سوی دیگر مو و استخوان گرگ ریخته بود و در وسط لانه، شیر قوی پیکری دهان خود را تمیز می کرد. نتیجه: مهم نیست موضوع پایان نامه شما چیست!؟ اهمیتی ندارد که اطلاعات بدرد بخوری در پایان نامه گردآورده اید یا نه،… مسئله ی اساسی پایان نامه این است: استاد راهنمای شما کیست؟!؟. 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده