sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۱ پروفسور الول ساتن برگردان: مجید مصطفوی مطلب زیر، ترجمه متن سخنرانی پروفسور الول ساتن در سیوپنجمین كنگره بینالمللی «قلم» p.e.n است كه در شهر «آبیجان» ساحل عاج تحت عنوان كلی «افسانهها و اسطورهها به مثابه منبعالهام هنر و ادبیات» برگزار شد و از كتاب «ایران و اسلام: یادنامه مرحوم ولادیمیر مینورسكی» برداشته شده است. ایران، با تاریخ صدها سالهاش، همواره یكی از منابع غنی ادبیات مردمی و افسانههای عامیانه بوده است. همچنین جایگاهی برای ادبیات مكتوب كهن و بسیار گستردهای بوده كه در دورانهایی به شدت تحت نفوذ و تاثیر این منابع مردمی و تودهای و در زمانهایی دیگر در اختیار اقلیت روشنفكر و طبقه اشراف بوده است. طی 50 سال اخیر دگرگونیهای سریع و گستردهای در شئون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران به وقوع پیوسته است. از اینرو، فرصت مغتنمی است تا اثرات متقابل ادبیات مكتوب و مردمی و شیوههایی كه نویسندگان معاصر در برابر دگرگونیهای اجتماعی اتخاذ میكنند را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. باید گفت كه بهرهبرداری از داستانهای عامیانه و مضامین آن مطلب تازهای نیست. در واقع برخی از آثار نظم و نثر اولیه دوران «زبان فارسی جدید» اسلامی كه به قرن نهم میلادی بازمیگردد، از مجموعه قصههای عامیانه تشكیل میشود. از جمله این آثار، كتاب مشهور «كلیله و دمنه» است كه اصلا از كتاب «پانچاتانترا»ی هندیان اقتباس شده و در آن هم از نظم و هم از نثر استفاده شده است. سایر متونی كه اصلیت ایرانی داشتهاند عبارتند از مرزبان نامه، سندبادنامه، طوطینامه و بختیارنامه. مجموعههایی نظیر این آثار در وهله نخست برای سرگرمی و تعالیم اخلاقی شاهزادگان گرد آورده شدند و گرچه به شكلی فراگیر مطالعه شدند، ولی در آغاز تنها قشر باسواد جامعه بودكه به آنها توجه نشان داد. این امر در مورد متون پیچیدهتر افسانههای سنتی و باستانی نیز صدق میكند، آثاری نظیر «شاهنامه» از قرن دهم میلادی، شمهای از تاریخ افسانهای ایران، یا داستانهایی منظوم عاشقانه نظامی در قرن دوازدهم میلادی، مثل «لیلی و مجنون»، «خسرو و شیرین»، «اسكندرنامه» و نظایر آنها... و همچنین «گلستان» سعدی، كه در قرن سیزدهم نوشته شده است. مورد دیگر، بهرهبرداری صوفیان از قصههای عامیانه جهت ابراز عقاید عارفانه است كه بارزترین نمونه آن كتاب مفصل «مثنوی» اثر جلالالدین رومی در قرن سیزدهم است. اما چیزی نگذشت كه شكل و محتوی به تدریج در قالبهای معینی جای گرفت و شیوههای خاصی پدید آمد و هنر نویسندگی به جای پرداختن به ظریفهسازی و تنوع و دگرگونی در مضامین، به قید و بند دچار شد. نمونه مشخص این دگرگونی، موضوع كتاب «كلیله و دمنه» است كه در قرن پانزدهم در كتاب «انوار سهیلی» حسین واعظ كاشفی به زبانی بس مغلق و مطنطن تبدیل شده است. بنابراین به هیچوجه نمیتوان گفت كه ادبیات عامیانه پس از قرن سیزدهم یا چهاردهم نفوذی موثر و روحافزا در ادبیات كلاسیك فارسی داشته و اگر درصدد باشیم آغازی برای نظریات تازه نویسندگان ایرانی بیابیم، باید به دوران معاصر رجوع كنیم. دگرگونی در ادبیات فارسی طی قرن نوزدهم با نفوذ فرهنگ اروپایی در ایران و بهویژه با ورود صنعت چاپ، گسترش آموزش و پرورش و رشد طبقه باسواد آغاز شد. مخاطب نویسندگان دیگر درباریان نبودند و آثاری كه مسائل اجتماعی و فرهنگی را در ارتباط با تلاقی آرای جدید و بیگانه مطرح ساختند و به زبانی قابل فهم برای خوانندگان عادی نوشته شدند، با استقبال روزافزون مواجه گشتند. به نظر میرسد نویسندگان اولیه این «موج نو»، برای یافتن جای پایی مستحكم با مشكلات فراوانی روبهرو بودهاند. «قاآنی» شاعر درباری (54-1808) كتاب «پریشان» را با شیوهای طنزآلود با الهام از گلستان سعدی نوشت و همچون سلف خود از لطیفهها و قصههای عامیانه، اما به سبكی نو، استفاده كرد. «میرزا ملكمخان» (1908- 1833) پیشرو این جنبش، رسالههای سیاسی متعددی به زبان بسیار ساده و شیوهای محاورهای نوشت كه یادآور آثار منثور اولیه در قرنهای دهم و یازدهم بود. او همچنین به خاطر طرحهای نمایشی بسیاری كه میتوانست مورد استفاده گروههای بازیگر سیار قرار بگیرد شهرت دارد. در مورد برخی از نویسندگان جدید نیز نباید از تاثیر و نفوذ آثار ترجمه شده و ملهم از ادبیات اروپایی، بهویژه فرانسه، غافل بود؛ نویسندگانی مانند مولیر، دوما، ژول ورن، برناردن دوسنپیر و ویكتور هوگو. با آغاز قرن بیستم، نویسندگان ایرانی به سرزمین خود توجه نشان دادند و این مصادف است با دوران مشروطیت و بیداری و آگاهی نویسندگان به مسائل سیاسی و اجتماعی. گروهی از آنان خود را وقف داستانهای تاریخی كردند تا بدین وسیله به تقویت غرور ملی و احساسات میهنپرستانه یاری نمایند. دستمایههای این گروه نویسندگان از فتوحات و افتخارات پادشاهان سلسله هخامنشی در قرن ششم قبل از میلاد تا كشورگشاییهای نادرشاه، فاتح هندوستان، را در بر میگرفت. اكثر مضامین تاریخی مورد ارجاع این آثار را باید در ردیف افسانهها بهشمار آورد و در حقیقت در داستانهای نویسندگانی نظیر «صنعتیزاده كرمانی»، «محمدباقر خسروی» و «حسن بدیع» مرزی مشخص میان واقعیت و افسانه دیده نمیشود. گذشته از این، نقطه ضعف تمامی این آثار در تمایل و شیفتگی آنان به فرهنگ اروپایی و غفلت از آداب و رسوم و سنن ملی است. در برخی موارد، به عنوان نمونه در آثار «شیخ موسی نثری» نویسنده به جای بهرهگیری از نامهای تاریخی فارسی، ترجیح داده نامهای لاتین را برای شخصیتهای داستانش انتخاب كند. پیشرفت شعر اندكی كندتر از نثر بود. در آن برهه از زمان، مسائل اجتماعی و سیاسی بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته بود، ولی اشعاری كه در این زمینهها سروده میشد بیشتر به محاورات روشنفكرانهای كه در قالبی خشك و آموزشی، تودهها را مخاطب قرار میداد شباهت داشت. تنها شاعری كه به نظر میرسید اصالتا از اشعار و ترانههای عامیانه و مردمی الهام میگیرد «عارف قزوینی» بود كه یكی از مورخین ادبی او را «ویون ایرانی»(1) نامیده است. اشعار این شاعر جمهوریخواه و میهنپرست پرشور، الهام بخش جنبشی انقلابی بوده است. شاعر دیگری به نام «عشقی» با الهام از افسانههای تاریخی ایران، شور و شوقی تازه به هموطنانش بخشید و در اپراهایی نظیر «رستاخیز ایران»، پادشاهان و قهرمانان اسطورهای را بار دیگر زنده كرد تا به واسطه آنها به شرح و تفسیر اوضاع آن زمان كشور بپردازد. نخستین نثرنویسی كه در آثار خود از محاورات و قصههای عامیانه بهره جست «محمدعلی جمالزاده» بود كه اولین (و تا 20 سال بعد، تنها) جلد از مجموعه داستانهایش را در سال 1921 چاپ كرد. قابل توجه آنكه او برای نام كتابش از یك عنوان ایرانی، «یكی بود یكی نبود»، كه سرآغازی سنتی برای داستانها و قصههای مردم بود، استفاده كرد. سبك جمالزاده كه در دوران فعالیتهای ادبیاش از دهه 40 به بعد نیز آن را پی گرفت، بهرهگیری آزادانه از اصطلاحات و ضربالمثلها به منظور محاورهای و خودمانیتر كردن زبان آثارش بود. نتیجه كار، گرچه بدون تردید باعث به وجود آمدن سبك ادبی جدیدی شد و تاثیر عمیقی بر آثار بعدی ادبیات فارسی گذاشت، اما به زودی آشكار شد كه جمالزاده چنانكه باید و شاید با وزن و آهنگ و ویژگیهای زبان محاورهای فارسی آشنایی ندارد و از آنجایی كه او این اصطلاحات و محاورات را از میان فیشهای راهنما و فهرستهای آماده برمیگزید، حالتی تصنعی و جانیفتاده در اینگونه عبارات احساس میشد. در ارتباط با این امر باید یادآور شد كه جمالزاده سالهای عمدهای از عمرش را در خارج از ایران به سر برده و از اینرو آگاهی و دانش او از جامعه ایرانی، به قول معروف، دست دوم است. با اینهمه، داستانهای كوتاه و نوولهای او را میتوان از موثقترین و معتبرترین آثار در این زمینه دانست. برخی از طرحهای داستانی او براساس موضوع قصههای عامیانه پرداخته شده است، از جمله «دوستی خاله خرسه»، كه در آن قصه پندآمیز مردی كه با خرسی پیمان دوستی بسته و عاقبت نیز جانش را در این راه از دست میدهد، به داستان طنزآلود دوستی میان كارگر خوش قلب قهوهخانهای با یك سرباز خیانتكار روس تبدیل شده است. جدا از مسئله زبانشناسی، تفاوت بارز دیگری میان سبك نویسندگی جمالزاده و شیوه نویسندگی تاریخی دیده میشود سبك داستانسرایی تاریخی با هدف آگاهی و بیداری غرور ملی به وجود آمده و با وجودی كه این نویسندگان هر از گاهی هم به انتقاد و محكومسازی پرداختهاند، اما بهطور كلی لحنی ستایشآمیز و حماسی داشتهاند. رویدادها و افسانههایی كه آنان بدان پرداختهاند حوادث و وقایع بزرگ تاریخ ایران است. شیوه نویسندگی جمالزاده، اما در وهله نخست حتی بیش از اخلاقش، طنزآلود و هجوآمیز است. هدف او نهتنها پنهانسازی نیست، بلكه افشای ضعفها و نقایص و سادهلوحیهای هم وطنانش است. صادق هدایت، نویسنده برجسته قرن بیستم ایران، در مسیر راهی كه جمالزاده گشوده بود، گامهای بلندی برداشته و به مقام پیشگامی رسید. جالب آنكه طی مدتی كه جمالزاده در دوران 20 ساله حكومت مستبدانه رضاشاه در سكوت باقی مانده بود، سایر پیروان این سبك نویسندگی طبیعت گرایانه، بهویژه هدایت و دوستش «بزرگ علوی»، در همین دوران بود كه به شهرت رسیدند. هدایت حتی خیلی بیش از سلفش تحتتاثیر ادبیات عامیانه بود. او حتی پیش از آنكه داستان نویسی را آغاز كند در این زمینه تحقیق و تتبع میكرد و تعدادی از آثارش نیز به همین موضوع اختصاص دارد. اهمیت كار او بهخصوص به خاطر نگارش «نیرنگستان»، نخستین كتاب جدی درباره فولكلور ایران به زبان فارسی در سال 1933 است؛ زمانیكه اكثر روشنفكران ایرانی نسبت به ادبیات عامیانه بیتوجه بوده و اهمیت چندانی برای آن قائل نبودند. علاوه بر آن، این كتاب به محض انتشار در ایران توقیف شد و تا سال 1956 اجازه انتشار و چاپ مجدد نیافت. 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۱ هدایت، علاوه بر فولكلور رایج، به غور و بررسی در گذشتهها نیز پرداخت. او، نظیر برخی از اسلافش در زمینه داستانهای تاریخی، از تاثیرات مخربی كه به عقیده او در نتیجه فتح ایران توسط اعراب در قرن هفتم و تهاجم مغول در قرن سیزدهم ناشی شده بود، رنج میبرد. بسیاری از داستانها و نمایشنامههای او به این رویدادها یا افسانههای قهرمانی منتج از آنها، میپردازد: «پروین، دختر ساسان» (1930)، «سایه مغول» (1931)، «مازیار» (1933). او سپس زبان پهلوی را فراگرفت و تعداد زیادی كتاب كه به تاریخ و سنتهای افسانهای كشور مربوط میشد به فارسی ترجمه كرد. تمام این تاثیرات را در آثار خلاقه وی میتوان یافت. او، نظیر جمالزاده، طرحهای داستانهایش را اغلب از ادبیات عامیانه الهام میگرفت. «مردهخورها» نمونهای است از نخستین مجموعه داستانهای كوتاهش، كه داستان مردی است كه در اثر یك اشتباه، زنده دفن میشود و پس از بیرون آمدن از گور و بازگشت به خانه، شاهد نزاع و زد و خورد زنهایش بر سر ماترك خود میشود. در اینجا آمیختگی حالت خوفناك و در عین حال طنزآمیزی كه از ویژگیهای قصههای عامیانه ایرانی است، بهخوبی آشكار میگردد. كتاب كوچك «وغوغ ساهاب» كه هدایت با همكاری یكی از دوستانش، «مسعود فرزاد»، نوشت نمایشگر جنبهای دیگر از این تاثیرات است. این كتاب مجموعهای است از طرحهای طنزآمیز كه به شیوه نقالان و قصهگویان دورهگرد حماسههای منظوم عامیانه سروده شده، ولی برخلاف آنها به موضوعها و مسائل دوران معاصر كه با هنر در ارتباط هستند- مثل تئاتر، سینما و امثال آنها- پرداخته است. این تلاش عامدانه و سنجیده در تنزل گفت و شنود و مناظره درباره مباحث فرهنگی به سطح شنوندگان بیسواد قهوهخانهها، بسیاری از تحصیلكردههای آن زمان را شگفتزده ساخت. «بوف كور»، مشهورترین نوول هدایت، تكگویی درونی خارقالعادهای كه چنانكه باید در خارج از كشور مورد توجه قرار نگرفته، در واقع دریایی از مایههای فولكلوریك و اسطورهای است. عنوان كتاب نیز اشارهای طنزآمیز به هزاردستان اشعار سنتی فارسی دارد. پس از كنارهگیری رضاشاه و بازگشت دموكراسی و آزادی اندیشه، هدایت جزوهای به نام «آب زندگی» نوشت. این كتاب در قالب قصههای عامیانه و براساس افسانهای سنتی، هجو گزندهای از جامعه ایرانی به دست میدهد، اما در فضای سیاسی و اجتماعی ـ جدید تفاوت عمدهای دیده میشود- بدبینی ذاتی و ویژه هدایت برای یكبار هم كه شده با پیروزی انسانیت و بشردوستی بر ظلم و استبداد و حرص و آز جای خود را به سرانجامی خوشبینانه میدهد. قدرت هدایت در بهرهگیری از محاورات عامیانه خیلی بیشتر از جمالزاده بود. با تمام اینها نثر او، حتی در بازگویی مكالمات و محاورات، ساده و در عین حال ادبی بود، گرچه گاهگاهی تلاش میكرد تا تركیبات محاورات روزمره را بازسازی كند. دو نفر از پیروانش كه راه او را دنبال میكردند، به توسعه این جنبه از كارش همت گماردند. «صادق چوبك» یكی از نویسندگان دوران پس از رضاشاه است. او نخستین مجموعه داستانهای كوتاهش، «خیمهشب بازی» را در سال 1945 چاپ كرد، ولی طی چهارسال قبل از تاریخ او با نوول و دو مجموعه داستان كوتاه پرثمرترین دوران كارش را پشتسر گذاشته بود. شخصیتهای داستانهای چوبك را روستاییان و كارگران تشكیل میدهند و او با دشواری هرچه تمامتر محاورات آنان را بازسازی میكند، به حدی كه واقعگرایی آن بسیاری از خوانندگان را میآزارد. آخرین كتاب او، «سنگ صبور» (عنوان كتاب از یكی از قصههای عامیانه مشهور به سبك سیندرلا گرفته شده و به روشنی موضوع كتاب را میرساند، داستان رنج و ناراحتیهای زن جوانی كه به خاطر نگهداری از فرزندش تن به ازدواجهای متعدد میدهد)، تماما به زبان محاورهای نوشته شده و آمیزهای است غریب از واقعگرایی زندگیهای محقرانه، قطعات فولكلوریك، عبارات و نقل قولهای نمایشی كه از شخصیتهای افسانهای و اساطیری سخن میگوید و حتی نقل قولی طولانی از شاهنامه فردوسی دارد. جلال آل احمد یكی دیگر از نویسندگانی است كه عمیقا به فولكلور و انسانشناسی اجتماعی علاقه نشان میداد و چند تحقیق پژوهشگرانه و فاضلانه از زندگی روستایی نقاط مختلف ایران چاپ كرده است. او، نظیر چوبك، مكالمات و محاورات روزمره را آزادانه به كار میبرد و همچنین از قالب قصههای عامیانه به عنوان وسیلهای برای انتقادهای اجتماعیاش بهره میجوید. دو نمونه برجسته در این زمینه، یكی «نون والقلم» (سر آغاز سورهای از قرآن) و دیگری «سرگذشت كندوها»ست. كتاب اخیر كه در آن ساكنان كندوها مسائل جامعه امروزی ایران را به شیوهای هجایی و طنزآمیز به نمایش در میآورند، بدون لحظهای درنگ «نمایش حشره» اثر «كارل چابك»(2) را به یاد میآورد، ولی هم در سبك نگارش و هم در مفهوم كاملا ایرانی است و جدا از خلاقیت خود نویسنده، بهرهگیری از قصههای عامیانه سهم عمدهای در آن دارد. پیش از پرداختن به جدیدترین «موج» نویسندگان، باید اشارهای كرد به نویسندهای كه شهرت بسیاری به عنوان گردآورنده قصههای عامیانه به دست آورده است. «صبحی» پس از طی یك مرحله به نسبه پرآشوب، كه بیشتر به دلیل آن بود كه در آغاز به تبلیغ بهاییت پرداخته و سپس به یك ضد بهایی دو آتشه تبدیل شده بود، سرانجام به عنوان گوینده برنامههایی برای كودكان در رادیو تهران مشغول به كار گردید و با یاری شنوندگان جوانش به گردآوری قصههای عامیانه سرتاسر ایران پرداخت. طرفداران فرهنگ عامه صبحی را به خاط آنكه این قصهها را به شكلی ادبی از رادیو اجرا میكرد به شدت مورد انتقاد قرار دادند و به راستی هم كه مجموعه او از نظر علمی قانع كننده و رضایتبخش نیست. به هر حال، او سعی فراوانی كرد تا قصههای عامیانه را در قالبی ادبی پیاده كند ولی تلاش او در بهرهگیری از تكنیك قصههای عامیانه در نوولی به نام «حاجی ملازلفعلی»، كه ماجرای دو روستایی جوان را بازگو میكند، چندان موفقیتآمیز نیست. این گروه از نویسندگان طی یك دوران «دموكراتیك»، كه از زمان كنارهگیری رضاشاه به سال 1941 تا سقوط حكومت دكتر مصدق در سال 1953 به طول انجامید، شكفته شده و به ثمر رسیدند. پس از آن نویسندگان دریافتند كه رژیم پدرسالارانه جدید كه چندان علاقهای به استقلال و آزادی مردم ندارد، آنان را به تدریج از انتقادهای اجتماعی بیپرده و صریح منع میكند. در این زمان است كه تازهترین مرحله ادبیات فارسی با دگرگونی در روال نظم و نثر شكل میگیرد. شاعران امروز، كه آثار خود را در قالب «شعر آزاد» میسرایند و تا حدی میتوان آن را به نوعی انحراف از قالبهای (و نه اوزان) اشعار كلاسیك فارسی تعبیر كرد، اكثرا دنبالهرو شاعر باتجربه مازندرانی «نیما یوشیج» (1960- 1897) هستند. همین نام مستعار- بخش اول آن نام یك شاهزاده قدیمی مازندران و بخش دوم آن گویش محلی زادگاه اوست- نشانگر علاقه او به ایران پیش از اسلام است او با سرودن اشعار پراحساس و عاشقانه آغاز كرد و سپس به نوعی واقعگرایی مطلق روی آورد و بیشتر اشعارش را به گویش مازندرانی سرود؛ اما در واپسین سالهای عمر دست به تجربیاتی در زمینه «واژه آهنگین» زد تا آن را جانشین اوزان قراردادی اشعار گذشته نماید و این تجربیات باعث شد تا اشعارش از ابهام بیشتری برخوردار گردد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده