*mishi* 11920 ارسال شده در 22 مرداد، 2012 پـــــــــــــــــــدر همون کسی هست که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته ولی بهت میگه به من تکیه کن و تو انگار کوه رو پشتت داری… 17
!BARAN 4887 ارسال شده در 18 آذر، 2012 باید دختر باشی تا بدانی پدر لطیفترین موجود عالم است... باید دختر باشی تا ته دلات قرص باشد که هیچوقت جای دست پدر روی صورتات نخواهد افتاد مگر به نوازش! باید پدر باشی تا بدانی دختر عزیزترین موجود عالم است... تا پدر نباشی نمیتوانی درک کنی دختر داشتن افتخار پدر است!!! باید دختر ِ پدر باشی تا احساس غرور کنی... باید پدر-دختر باشید تا بدانید چه شگفتیهایی دارد این عالم! چه عزیز است اخم تلخ پدر و ناز دختر... چه نازک است دل پدر که طاقت دیدن اشک دختر را ندارد... باید پدر-دختر باشید تا... پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند!!! 15
آریودخت 43941 ارسال شده در 14 دی، 2012 شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود درعالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود موی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بود یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بود چون محو شد خیال پدر از نظر مرا اشکی به روی گونه زردم چکیده بود 10
fateme-bay 1232 ارسال شده در 15 دی، 2012 تنها مردی که یک زن میتونه در زندگی بهش تکیه کنه.... پدرشه 12
fateme-bay 1232 ارسال شده در 15 دی، 2012 میخواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان که پدر تنها قهرمان بود عشق، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نقطه زمین، شانه های پدر بود 11
Saba Heidari 14145 ارسال شده در 16 دی، 2012 پدر تنها کسی که حامی من هستی تو همه لحظه های زندگیم.... تنها کسی که من رو میفهمی...... کسی که تکیه گاهمی وقتی که................. 7
!BARAN 4887 ارسال شده در 16 اردیبهشت، 2013 نیم ساعت پیش، خدا را دیدم که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد، آواز که خواند تازه فهمیدم پدرم را با او اشتباهی گرفته ام............. 7
!BARAN 4887 ارسال شده در 9 خرداد، 2013 من را زیاد دوست داشته باش پــــــ♥ـــدر! تو تنها مردی هستی، که دوست داشتنت بی دلیل است، و بوسه هایت بوی صداقت می دهد...! 6
!BARAN 4887 ارسال شده در 18 خرداد، 2013 پدرها هم فرشته هستند... فقط بلد نیستند مثل مادرها ابراز احساسات کنند. ب افتخار همه ی پدرها... 7
One gear 7070 ارسال شده در 25 خرداد، 2013 "پــــــــــــــدرم" تنها کسی است که باعث می شود ایمان بیاورم فـــــــــــرشته هــــــــا هم می توانند مرد باشند... 9
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 7 تیر، 2013 پدر... برشی بلند قد بود از آسمان که در جیبهای بارانی اش همیشه ابری برای باریدن داشت، شبی رفت تا با لهجه آفتابی اش برای ستاره ها دیکته شب بگوید. 7
شــاروک 30242 ارسال شده در 8 تیر، 2013 پدرم یادم داد که بدانم : حقیقتِ پدر شدن این است ، که هر وقت دختر اراده کند ، همچو مومی در دستانش خواهم بود . 9
شــاروک 30242 ارسال شده در 17 تیر، 2013 نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد؛ تنبیه ام کند؛ تشویقم کند؛ نه به حق قدرتی که دارد؛ بلکه به اقتدارش؛ من پدرم را می خواهم ... 9
Sh.92 3961 ارسال شده در 18 تیر، 2013 پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"... تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...! 8
!BARAN 4887 ارسال شده در 19 تیر، 2013 پدر که شدی ..... بوسه هایت هم رنگ دیگری میگیرد .... رنگ عشق .... رنگ احساس ........ حتی وقتی که دوری از فرزندت ........ پدرانه میبوسی فرزند دشمنت را .......... (خیلی دوسش دارم) 8
!BARAN 4887 ارسال شده در 19 تیر، 2013 ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﺎﺑﺎ ﮐﯽ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ ﮐﻨﯿﻢ؟؟ ﭘﺪﺭ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺟﻨﺲ ﻫﺎ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺮﻓﻪﺟﻮﯾﯽ ﮐﻨﯿﻢﺍﺧﺒﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ 9 ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻦ ﺧﺮﯾﺪ؟؟- ﺑﻠﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻨﺲ ﻫﺎ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻫﺴﺘﺶ ﻭ ﻗﯿﻤﺖﻫﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭘﺪﺭ ﮐﺎﺭﮔﺮﺵ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﯾﺎ ﺍﺧﺒﺎﺭ....... 9
s200 195 ارسال شده در 23 تیر، 2013 میخواهم برگردم به روزهای کودکی.. آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود 8
One gear 7070 ارسال شده در 24 مرداد، 2013 پدر دستشو گذاشت رو شونه ی پسرش و ازش پرسید: تو قوی تری یا من...؟! پســـــر گفت: من...! پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید : تو قوی تری یا من...؟! پســــــر گفت: من...! پدر با دلی گـــــرفته به یاد زحمتایی که کشیده بود ، دستشو از شونه ی پسرش برداشت و کمی دورتر پرسید: تو قوی تری یا من...؟! پسرگفت: شما پدر...! پدر گفت: چرا نظرت عوض شد...؟! پسر جواب داد: "وقتی دستت رو شونه ام بود فکـــــــر می کردم دنیا پشتمه..." به سلامتی همه ی پدرهایی که هستند... و به یاد همه ی پدرهـــــــایی که دنیایی بودن و از دنیا رفتن... 5
One gear 7070 ارسال شده در 28 مرداد، 2013 پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشهای بود که شد باعث ویرانی من یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من مه گردون ادب بودی و در خاک شدی خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من از ندانستن من، دزد قضا آگه بود چو تو را برد، بخندید به نادانی من آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت کاش میخورد غم بیسر و سامانی من بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم آه از این خط که نوشتند به پیشانی من رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من من که قدر گهر پاک تو می دانستم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام چه مفقود شدی، ای گهر کانی من من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد که دگر گوش نداری به نوا خوانی من گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1
One gear 7070 ارسال شده در 28 مرداد، 2013 نیم ساعت پیش ، خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ، آواز که خواند تازه فهمیدم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1
ارسال های توصیه شده