sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۱ رؤیا [Le Reve] رمانی از امیل زولا (1) (1840-1902)، نویسنده فرانسوی، که در 1888 انتشار یافت. حکایت دختری سرراهی به نام آنژلیک (2) است که رؤیای عشق در سر میپروراند، در نومیدی به آن میرسد و میمیرد. این اثر جزو سلسله رمانهای خانواده روگون ماکار است که میان زمین و دیو درون جای میگیرد. آنژلیک بینوا فرزند نامشروع یکی از روگون (3)ها است که به پرورشگاه بچههای سرراهی سپرده شده است؛ تصویر فوقالعادهای که اینجا از خانوادهای در زمان امپراتوری دوم به دست داده است، این اثر کوچک را به صورت یکی از کمنظیرترین کارهای زولا درآورده است. در یک شب زمستانی، دخترکی به زیر طاقنمای یک کلیسای بزرگ پناه میبرد؛ تازه برف باریدن گرفته است. آنژلیک از خانه دایه خود گریخته، زیرا با او بدرفتاری میشده است. زن و شوهری به نام هوبِر (4) او را به فرزندی میپذیرند، به او پیشه گلدوزی یاد میدهند. دختر در خانهای آرام، در میان رداها و تزئینات مقدس، درباره زندگانی که آرزو میکرده است داشته باشد فکر میکند؛ زندگانی سراسر زیبایی. عشق به صورت نقاشی به نام فلیسین اوتکور (5)، که در همان کلیسای بزرگ کار میکند، بر او ظاهر میشود. نقاش بزرگزادهای است که بر اثر یک سرخوردگی به این سلک درآمده و اسقف شده است. اسقف، به سبب تفاوت طبقه اجتماعی،با ازدواج با او مخالفت میکند. آنژلیک از این بابت سخت میرنجد و بیمار میشود . اسقف که متأثر شده است، در عین اینکه او را سرزنش میکند، به ازدواج با او رضایت میدهد. آنوقت به نظر میرسد که آنژلیک به زندگی بازمیگردد و پس از چندی مراسم ازدواج مذهبی او صورت میگیرد؛ منتها نمیتواند تاب چنین سعادتی را بیاورد و در آغوش فلیسین از دنیا میرود. این کتاب سرشار از پاکی فوقالعاده است: هرچند این پاکی در موضوعات آثار زولا نمودِ اندکی دارد، یکی از خصایص عمیق منش زولا شمرده میشود. اگر بخواهیم جدالی را که او با مفاسد اجتماع دارد توضیح دهیم، باید به همین پاکی رجوع کنیم. ولی پیچش نسبتاً تصنعآمیزی این نقاشی ظریف و کاملاً روحانی را، که نویسنده از طریق آن میخواسته است نشان دهد از یک خانواده منحط و به دور از تقوا هم ممکن است موجودی پاکیزه به دنیا آید، مخدوش میکند. از این رمان زولا نمایشنامهای غنایی، در چهار پرده و هشت صحنه، با موسیقی آلفرد برونو (6) (1857-1834)، آهنگساز فرانسوی، و «لیبرتو» لوئی گاله (7) (1835-1898) ساخته شده است که در 1891 در پاریس نمایش داده شد. موسیقیی که برونو برای این کتاب ساخته است، تا آنجا که ممکن است از طبیعتگرایی به دور و مانند موضوع در پرده و شاعرانه است. موسیقی بسیار آرام و هماهنگ آن، به شیوه گونو (8) و ماسنه (9) نزدیک است؛ با وجود این، عرفان مبهمی که به خود میگیرد خبر از امپرسیونیسم (10) و سمبولیسم (11) میدهد که داشت ظهور میکرد. چنین است هیئت کلی این مجموعه که مهمترین مایههای آن، همانگونه که در آهنگهای واگنر (12) میبینیم، مطابق با قواعد «پولیفونی» (13) بسط مییابد، منتها به طور ساده با لحنی ملایم تکرار میشود. خود «تم»ها، که پیوسته با همسازی کامل یا تنافرهای رقیق شکل گرفتهاند، چیزی اسرارآمیز و تداعیانگیز دارند؛ چنانکه از همان «جمله» آغازین میتوان آن را دید. فضای خلسهای که پیوسته زن قهرمان داستان را در میان دارد، با همآوازیهای نیمه مذهبی و نیمه ملی بیشتر تقویت میشود؛ با این همه، آن فضا به سبب عناصر ملودرامی که کمابیش با آن یکپارچهاند به هم میخورد. لحن فوقالعاده «تم»ها، که چندان گسترش پیدا نمیکنند و لطفی هم ندارند، بسیار زود به یکنواختی میانجامد. از اینرو، ارزش اثر از نظر موسیقی ناچیز است. با وجود این تا جایی که سلیقههای زمان خود را بیان میکند اثری است جالب توجه. جهانگیر افکاری. فرهنگ آثار. سروش. 1.Emile Zola 2.Angelique 3.Rougon 4.Hubert 5.F.Hautecoeur 6.Alfred Bruneau 7.L.Gallet 8.Gounod 9.Massenet 10.impressionnisme 11.symbolisme 12.Wagner 13.polyphonie 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ژرمینال[Germinal] رمانی از امیل زولا(1)(1840-1902)، نویسندهی فرانسوی، که در 1885 منتشر شد. این سیزدهمین کتاب از دورهی خانوادهی روگون ماکار، یکی از مشهورترین آثار نویسنده است. زولا خود چنین اظهار میدارد که ماجرا بر سر یک اعتصاب است، «قیام حقوق بگیران و فشار به جامعهای که یک لحظه از هم میپاشد و، در یک کلام، مبارزهی سرمایه و کار. اهمیت کتاب در این است، و میخواهم که ناظر بر آینده باشد و مسئلهای را مطرح کند که مهمترین مسئله قرن بیستم خواهد بود.» ماجرا در حوضهی زغال سنگ شمال فرانسه میگذرد که زولا از مارس 1866 تا آوریل 1867، درمونسو(2)، نامی ابداع شده، از آن دیدن کرده است. اتین لانتیه (3)، یکی از پسران ژروز ماکار(4) آسوموار- که در کارگاه راه آهن لیل(5) کار میکرد، به جرم کشیده زدن به رئیس خود اخراج شده است. او در معدن وورو، (6) در گروه مائو (7) استخدام میشود. اتین در کار و زندگی سخت دشوار معدنچیانی سهیم خواهد شد که سرمایهی آنها را «بلعیده» است، مینوتور (8) تازهای که اسطورهی آن ساختار حکایات را شکل میدهد. معدنجیان نسلهاست که به این بردگی تن در دادهاند.اتین، که از جایی دیگر آمده و دارای طبیعتی پر خروش است، عصیان میکند. با رهبر سوسیالیستهای لیل تماس میگیرد وجزوهها و کتابهایی میخواند و پارهای از نظریهها را تحلیل نکرده میبلعد و مبارزه با شرکت معادن را سازمان میدهد. اتین یک صندوق کمک تأسیس میکند. اما، پیش از آن که سرمایهی کافی برای پایداری معدنچیان جمعآوری شود، با شرکت خود اعتصاب را بر میانگیزد. معدنچیان پس از دو ماه و نیم مبارزه و رنج مجبور میشوند که کار را از سر گیرند، اما به خود متکی شدهاند و فهمیدهاند که مبارزه امکان پذیر است. چالشها برگشت ناپذیر شده است و سپاهیان به روی اعتصاب کنندگان تیراندازی کرده و کشتههایی بر جا گذاشتهاند. همان طور که در آخرین صفحههای رمان ابراز شده است، پیروزی سرمایهای صرفاً ظاهری است. اتین در یک صبح بهاری، در سپیدهدم نمادین دوران نو، به پاریس میرود؛ میرود تا مبارزههای تازهای در پیش گیرد. این رمان، در وهلهی اول، مستندی دربارهی کار و زندگی معدنچیان است که زولا آن را اساساً از طریق یک خانواده، خانوادهی مائو، به تفصیل توصیف میکند. زولا به آنزن(9) رفته، به عمق یک چاه معدن فرود آمده، صد برگ یادداشت در محل برداشته است، و با دقت اوضاع کار و زندگی بیماریها وآداب و آیینها و جشنها.. را در تصویری به قدر کافی درست و صادقانه ارائه داده است، به طوری که معدنچیان برای نخستین بار خود را در رمانی باز میشناسند: هیئتی از معدنچیان، با فریاد «ژرمینال! ژرمینال!»، در تشییع جنازهی زولا شرکت میکند. تصویری که نویسنده از تنشهای میان سرمایه و کار یا میان خرده سرمایهداری و کلان سرمایهداری به دست میدهد از نظر تاریخی درست است. زولا، که میل به حقیقت دارد، خلاف خطابههای پدرمأبانهی بورژواها یا «انسان دوستی بازیها» ی آرامبخش چپ، عمل میکند: زولا، از طریق شبکهای از استعارههای حیوانی و دستگاه محکمی و تضادها میان زندگی بوروژواها (به ویژه خانوادههای انبو و گرگوار (12) و زندگی معدنچیان، دشواری وضعیت معدنجیان را که سرمایهداری آنها را به زندیگ و کار حیوانی در جهنم اعماق زمین فرو برده است محسوس میگرداند. زولا، از نظر انسانی، جانب داری استثمار شدگان را میکند. اما، وضعیتی که به تصویر میکشد، جامعهای که از هر جهت و هر سمت تحت تنشهای بسیار شدید و هر لحظه در معرض انفجار است (یکی از محرکهای مکرر رمان این است: «باید توپشو در کرد!»)، زولا را میترساند. او ظهور تودهها و نیروی آتی آنها را حس میکند. و در مقابل، سرمایهداری آزمند و مطمئن به خود و ناآگاه از تحول تاریخی را نشان میدهد. در نتیجه، سخنان آشوب انگیز متداول در آن دوران را از سر میگیرد، دورانی که شاهد چندین انقلاب و از جمله انقلاب «کمون»(13) بود: اسطورهی شب بزرگ و این اندیشه که مبارزهی طبقاتی تنها به ویرانی تمدن و به وحشیگری میانجامد. زولا، از نظر معنا، نام مونسو را بر اساس نام مونسو-له-مین(14) میسازد، که همان وقت اعتصابهای خونین واعمال هرج و مرج طلبانهای در آنجا سازمان داده بود. مونسو، همچنین، آتش زیر خاکستر زایدههاست، آتشی زیر خاکستر که در حال تکوین است و جامعه را شعلهور خواهد ساخت. این ترس در شکل ارائه جنبش کارگری و رهبران آن نیز به چشم میخورد که زولا کم و بیش صرفاً نزاعها و مبارزههای (بسیار واقعی) آن را میان گرایشهای مختلف ترسیم میکند و بیشتر اوقات دانشی جا نیفتاده را به آنها نسبت میدهد. اما، او نیز به همراه آنها، و مانند معدنچیان، خود را به دست رؤیای جامعهی دادگستری میسپارد. اتین، اگر چه جنایتکار فطری توصیف شده است ولی نهایتا قهرمانی واقعی و مبارزی انقلابی میشود. بدین ترتیب، رمان به سوی آینده در حرکت است. مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش. 1. Emile Zola 2. Montsou 3. Etienne Lantier 4. Gervaise Macquart 5. Lille 6. Voreux 7. aheu 8.Minotaure 9. Anzin 10. Deneulin 11. Henneveau 12. Gregoire 13. Commune 14. Montceau-les-Mines منبع کتاب نیوز 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده