رفتن به مطلب

گزیده شعر کودک


sam arch

ارسال های توصیه شده

مادر بزرگ

 

مادربزرگ

وقتی اومد

خسته بود

 

چار قدش و

دور سرش

بسته بود

 

صدای كفشش كه اومد

دویدم

 

دور گُلای دامنش

پریدم

 

بوسه زدم روی لُپاش

تموم شدن خستگی هاش

 

 

شاعر : افسانه شعبان نژاد

لینک به دیدگاه

ماه و ستاره

شب اومد و ستاره

رو آسمون نشسته

نه یك ، نه ده ، نه صدتا

هزار هزار تا دسته

 

ستاره توی شبها

چراغ آسمونه

مثل گل و بنفشه

تو باغ آسمونه

 

یك كمی این طرفتر

ماه قشنگ و زیباست

دلش گرفته امشب

برای اینكه تنهاست

 

 

شاعر : علی اصغر نصرتی

لینک به دیدگاه

كفش

 

نی نی كوچولو

كفشای سوت سوتی داره

 

یه توپ ماهوتی داره

بازی فوتبال می كنه،

شوت می زنه

 

كفشاش براش سوت می زنه

 

 

شاعر : مهری ماهوتی

لینک به دیدگاه

سیب خوشمزه

 

 

هاهاها هوهوهو

باد آمد بادآمد

درباغ سیب ما

شادآمد شادآمد

 

این شاخه آن شاخه

لرزید از دست باد

یك سیب خوش مزه

درجوی آب افتاد

 

آب آن را شُرشُرشُر

باخود تا صحرا برد

یك گاو خال خالی

آن را بو كرد و خورد

 

 

شاعر : محمود پور وهّاب

لینک به دیدگاه

سبز

 

من رنگ سبزم

برگ درختم

گاهی لباسم

بر بند رختم

 

من سبز هستم

رنگ بهارم

هم پیش گلها

هم پیش خارم

 

من رنگ گوجه

رنگ خیارم

من رنگ برگم

رنگ بهارم.

 

 

شاعر : جعفر ابراهیمی(شاهد)

لینک به دیدگاه

سؤال

 

دویدم ودویدم

به یك سؤال رسیدم

 

كیه كه توی دنیا

ماهی می ده به دریا؟

برف و تگرگ می سازه

درخت و برگ می سازه؟

 

به بلبلا آواز می ده

به موش دم دراز می ده

 

به آدمها خواب می ده

آفتاب و مهتاب می ده

 

جواب تو آسونه

خدای مهربونه

هر بچه ای می دونه

 

شاعر : ناصر كشاورز

لینک به دیدگاه

زنگوله پا

 

زنگوله پا،كنار جو راه می ره

زیر درختهای هلو راه می ره

 

جست می زند روی دو پا

می زنه زیر شاخه ها

 

از رو درخت،چندتا هلو

گیر می كنه به شاخ او

 

باغ هلو كه ساكته همیشه

پر از صدای حرف و خنده می شه

 

زنگوله پا،باغ را بهم می زنه

شده درختی كه قدم می زنه

 

شاعر : افسانه شعبان نژاد

لینک به دیدگاه

رفتگر

 

غنچه صبح كه وا میشه

هی گلها رو بو می كنه

رفتگر از خواب پا می شه

زمین رو جارو می كنه

 

با چهره خندون و شاد

از برگ خشك و گرد و خاك

از خونه اش بیرون میاد

كوچه هارو می كنه پاك

 

گلها سلامش می كنند

می كنه جوها رو تمیز

و احترامش می كنند

از آشغال درشت وریز

 

یك حلزون،تپل،مپل

كاج و چنار و نارون

سر میخوره از روی گل

درخت تو،درخت من

 

پشت سرش یه برگ لیز

با دست او آب می نوشن

تمیز می شه،خیلی تمیز

یه پیرهن نو می پوشن

 

می پوشه یك لباس كار

با زحمت رفتگرا

می خنده مانند انار

تمیز می شه دنیای ما

 

 

شاعر : اسدا...شعبانی

لینک به دیدگاه

حلزون

 

 

آی حلزون شاخكی!

كجا می ری یواشكی؟

جلو میری یواش و ریزه،ریزه

پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه

خالهای دونه دونه،دونه داری

به روی پشت روی خود یه لونه داری

ساكتی و خجالتی و تنها

بمون توی باغچه خونه ما.

 

شاعر : مهری ماهوتی

لینک به دیدگاه

چوپان

 

چوپونه كجاست؟

تو صحراست

مواظب گله هاست

 

گله باید چرا كنه

بع وبع و بع صدا كنه

یونجه و شبدر بخوره

علفهای تر بخوره

 

چوپون باید زرنگ باشه

قوی و اهل جنگ باشه

 

جنگ با كی؟ با گرگ ها

صدآفرین ماشالله.

 

شاعر : شكوه قاسم نیا

لینک به دیدگاه

پدربزرگ ، مادربزرگ

 

پدر بزرگ خوبم

همیشه مهربونه

وقتی كه پیشم باشه

برام كتاب می خونه

 

مادر بزرگ نازم

خیلی برام عزیزه

هرچی غذا می پزه

خوشمزه و لذیذه

 

وقتی با اونها باشم

غصه و غم ندارم

دنیا برام قشنگه

هیچ چیزی كم ندارم.

 

شاعر : جواد محقّق

لینک به دیدگاه

شعله های آتش

 

یك شب مهتابی

دهكده رفته به خواب

باپدر می گشتیم

لب رودی پر آب

 

سردمان بود و پدر

آتشی روشن كرد

هركس از هر گوشه

تكه چوبی آورد

 

شعله های آتش

سرخ و نارنجی و زرد

چهره های ما را

نورباران می كرد

 

ناگهان"احمد" گفت:

بچه ها،آن بالا

شعله ها ساخته اند

شكل طاووسی را

 

بعد از آن هرشعله

پیش چشمان ما

شكل مخصوصی داشت

زنده بود و زیبا

 

شعله ای،اسبی بود

شعله ای، یك آهو

شعله ای،شكل عقاب

شعله ای هم یك قو

 

كم كم آتش خوابید

زیر خاكستر و دود

شاد بر می گشتیم

چه شب خوبی بود .

 

 

شاعر : صفورا نیرّی

لینک به دیدگاه

زنبور عسل

 

 

هنگام سحر

زنبور عسل

گل را از شادی

می كند بغل

 

با مهربانی

دانه شبنم

بیدار میكند

گلها را كم كم

 

شیره گل،در

كاسه بلور

صبحانه ای خوب

برای زنبور

 

با بال زرّین

می پرد هر سو

عسل می سازد

درون كندو

 

خانه اش دارد

هزاران اتاق

هرگوشه آن

تمیز و براّق

 

هر صبح روشن

در فصل بهار

می بینی او را

گرم كار و كار

 

سلام میكند:

ویزوویزوویز

صبح تو بخیر

زنبور عزیز!

 

شاعر : صفورا نیرّی

لینک به دیدگاه

برف كله گنجشكی

 

برف كله گنجشكی

مثل پنبه می بارد

روی شاخه ها انگار

باز ، پنبه می كارد

 

من نشسته ام تنها

در كنار این نرده

نرده مثل پیراهن

برف را به تن كرده

 

از حیاط می آید

جیك جیك گنجشكان

روی برف می ریزم

خرده ریزه های نان

 

می خورند گنجشكان

خرده ریز نانها را

گوش میكنم من هم

جیك جیك آنها را.

 

 

شاعر : جعفر ابراهیمی(شاهد)

لینک به دیدگاه

مهربان ترین

 

مهربانتر از مادر

مهربانتر از بابا

مهربانتر از آبی

با تمام ماهیها

 

مهربانتر از گلها

با دو بال پروانه

مهربانتر از ابری

با گیاه،با دانه

 

مهربانتر از خورشید

با گل و زمینی تو

تو خدا،خدا هستی

مهربانترینی تو

 

 

شاعر : افسانه شعبان نژاد

لینک به دیدگاه

مرد دهقان

 

صبحها د رگوش باغ

باد،هو هو می كند

برگها را از زمین

خوب جارو میكند

 

یك كلاغ پر سیاه

می پرد از روی بام

با صدای قار قار

می كند بر من سلام

 

باز هم از اشك ابر

باغ،خندان می شود

زیر بال مادرش

جوجه ،پنهان می شود

 

نغمه های یك خروس

باز می آید به گوش

مرد دهقان،بیل را

می گذارد روی دوش

 

باز،او خوشحال و شاد

می رود تا مزرعه

چون كه دارد در دلش

حرفها با مزرعه

 

 

شاعر : سید احمد میرزاده

لینک به دیدگاه

مشق شب

 

باز با دست كوچكت، امروز

میروی تا مداد برداری

می نویسی تو؛آب ، بابا، نان

باز انگار، مشق شب داری

 

شعرهای كتاب را از حفظ

با صدای بلند میخوانی

خوش به حالت كه یاد می گیری

درس امروز را به آسانی

 

درسهای كتاب می گویند:

ژاله گلدان پر گلی دارد

ژاله هر روز توی گلدانش

آب را قطره قطره می بارد

 

میروی در حیاط و می كاری

توی گلدان خود ، گل لاله

كاش گلدان كوچكت می شد

مثل گلدان پر گل ژاله

 

 

شاعر : رودابه حمزه ای

لینک به دیدگاه

خیال صورتی

 

یك لباس صورتی

در خیالم بافتم

نقشه خورشید را

روی آن انداختم

 

یك كبوتر، آن طرف

با پر و بال سفید

آشیانه كرده بود

بر درخت سبز بید

 

در كنار آن درخت

چشمه بود و رود و سنگ

آن خیال صورتی

شد لباسی رنگ رنگ

 

 

شاعر : رودابه حمزه ای

لینک به دیدگاه

خانه های پیر

 

سر به دوش هم نهاده اند

بی صدا،میان شهر ما

خانه های طاق گنبدی

خانه ههای پیر و بی ریا

 

مثل چند پیرمرد خوب

در كنار هم نشستهاند

پای چند آسمانخراش

ساكت اند و دلشكسته اند

 

روی دوششان لمیده اند

گربه های خسته،مهربان

پُر ز بق بقوی تازه است

چینه های كاگلی شان

 

شهر رفته رفته می شود

پر ز آسمانخراشها

می برد ز یاد خود چه زود

كوچه های تنگ و ساده را

 

خانه های طاق گنبدی

ذره ذره آب می شوند

زیر چنگهای آهنی

یك به یك خراب می شوند.

 

 

شاعر : مجید ملا محمدی

لینک به دیدگاه

بنفشه و شاپرك

 

بنفشه ای دیدم

كه توی صحرا بود

چه خوب می خندید

چقدر زیبا بود!

 

به سوی او رفتم

بنفشه را چیدم

بنفشه غمگین شد

ومن نفهمیدم

 

به او چنین گفتم:

بنفشه زیبا!

بخند، چون دیگر

تو نیستی تنها

 

بنفشه خوبم

به من نگاهی كرد

غم دلش را او

به روی لب ،آورد:

 

چرا جدا كردی

ز خانه ام من را؟

دوباره برگردان

مرا به آن صحرا

 

مگر نمی دانی

كه شاپرك آنجاست

بدون من الآن

چقدر او تنهاست!

 

ز حال او من را

تو با خبرگردان

مرا به آن صحرا

دوباره برگردان

 

 

شاعر : سید احمد میرزاده

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...