سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آن ها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است. این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچ کدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند. درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید، تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟ کشاورز که ترسیده بود گفت، سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد. گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخههای زیر پایمان را ببریم ( البته شاخههای زیر پای خودمان نه زیر پای دیگران!) چه قدر به شاخههای زیر پایمان وابسته هستیم؟ آیا تواناییها و استعدادهایمان را میشناسیم؟ آیا ریسک میکنیم؟ 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر؛ و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند. کم کم یاد می گیری که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیري.... باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد. یاد می گیری که می توانی تحمل کنی که محکم باشی، پای هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی میارزی. "خورخه لوییس بورخس" پای هر خداحافظی محکم باش. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده