پسری از بابلسر 1800 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ [h=2] [/h] [h=2][/h] به نظرم دو ایراد بنیادین را می توان به مطالعه ی دانشگاهی در حقوق اساسی کشورمان وارد نمود : نخست اینکه حقوق اساسی در کشورمان بیشتر با مقوله های سیاسی مخلوط شده است و در نتیجه از غنای علمی آن کاسته شده است. هر کس که در سیاست دستی دارد خویش را در حقوق اساسی نیز صاحب نظر می انگارد بدون اینکه با مبانی این دانش آشنایی ابتدایی داشته باشد. حاصل، برخی مقاله ها و نوشته های کم مایه ای است که بیشتر صبغه ای سیاسی دارند تا حقوقی. دوم اینکه پژوهش در عرصه ی حقوق اساسی بیشتر ساختاری است؛ توضیح اینکه تنها به بررسی و مقایسه ی ساختارهای نظام حقوقی و سیاسی اکتفا شده است و کمتر به هنجارها و رویه ی قضایی ( در این مورد رویه ی شورای نگهبان قانون اساسی و در گستره ی حقوق اداری، دیوان عدالت اداری) پرداخته شده است. نیز به مطالعات نظری و نظریه های گوناگون در حقوق اساسی کمتر اعتنا نموده ایم. البته این ایرادها به دانش حقوق در تمام گرایشها در کشور ما وارد است، گو اینکه در سالیان اخیر تلاشهای بسیاری برای ترمیم آنها از سوی پژوهشگران صورت گرفته است ولی هنوز تا حصول جایگاهی مطلوب راه درازی باید پیمود. سرانجام به نظر می رسد که فقدان رابطه ی علمی با دیگر کانونهای علمی این دانش در جهان مزید بر علت شده است. این مهم، کاهش سطح آشنایی به زبانهای خارجی، کمبود موضوع های تحقیقاتی و در نهایت فقدان ارزیابی صحیح اساتید و دانشجویان از خویش را به دنبال دارد که به یقین زیانبار خواهد بود. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده