پسری از بابلسر 1800 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ [h=2][/h] 1- چربی ها ميگو يک رژيم غذايی مطلقأ چربی دار نياز ندارد ( دي آبرامو 1998 ). تهيه چربی کافی مبنايی برای ارضای نيازهای تغذيه ای مشخص مثل اسيدهای چرب غيراشباع با باندهای دوگانه زياد HUFA، فسفوليپيد ، استرول ، برای انرژی می باشد.از مدتهای پيش سخت پوستان به عنوان موجوداتی که توانايی محدودی برای سنتز مجدد HUFAدارند، شناخته اند ( آكانور و چانگ 1983 ، مورنته 1996 ) آنهاتوانايی سنتز مجدداسترول را ندارند( كانازاوا 1998 ) . 2- چربيهای کامل : فقط يک کار منتشر شده برروی مقدار مورد نياز چربيهای مولدين ميگو توسط( بري 1990 ) وجوددارد که اين تاليف برمبنای توليد مثل آزمايشی بر روی Litopeneaus Stylirostris است که ازرنج متفاوت از چربيهای کامل 8/7% ،1/11% ،9/13% تغذيه شده است . در رژيم غذايي که چربي های کامل آن به 1/11% افزايش يافته بود توليد ناپلی وطول زوآ بيشتر شده بود . اين نکته بايد مورد توجه قرار گيردکه رژيم استفاده شده 40% اسکوئيد و60% جيره خشک داشته است وسطح 1/11% چربی به وسيله يك جيره مصنوعی که 1/10% چربي های کامل داشته است بدست آمده بوده است . در زمان تنظيم کردن جيره مصنوعی بايد اين نکته را در ذهن داشته باشيم که جيره ها رابه چه نسبت وترکيبی با هم ترکيب کنيم . يک پژوهش جديد نشان داده که چربيهای کامل يک رژيم غذايی بالاتر از 90% ، بلوغ تخمدانی مولدين L.vannamei را به تأخير می اندازد . ( Wouters، مؤسسه CENAIM-ESPOL اطلاعات چاپ نشده ) . افزايش چربيها در غذای مصنوعی مولدين به ميزان 10% ، تقريبأ 3% رشد ميگو را افزايش می دهد ( بري 1990 ) . در بعضی از غذاهای مولدين ميزان اين چربيها به 14% يا بيشتر هم می رسد ، اما افزايش زياد ميزان چربی ممکن است اثر منفی بر روی سرعت جذب بگذارد ، در حقيقت ميگو وقتی که نياز انرژی اش بر طرف شد سير می شود ( لاورنس و آرانياكاناند 1994 ) . اين ممکن است سرانجام منجر به کمبود مواد مغذی شود( در آبرامو 1997 ) . چندين نشريه در باره تغييرات ترکيب ليپيدهای بافت مولد ، تخم و ناپلی در طی رسيدگی تخمدان ، در شرايطی که انواع ليپيدها ، اسيدهای چرب در غذای ميگو وجود داشته باشند منتشر شده است . مطالعه پارامترهای بيوشيميايی امکان فهم بهتر متابوليسم ليپيدها و نياز آنها در بلوغ وتوليد مثل ميگو را مي دهد . چنين مطالبی درباره Farafanto peneaus duorum ( گرينگ 1974 ) وFenneropeneaus indicus ( گاليوس 1984 ) وL.setiferus ( ميدلديچ و همكاران 1980 ، كاستيل و لاورنس 1989 ) ، Marsupeneaus japonicus ( تشيما و كانازاوا 1983 ، تشيما و همكاران 1989 ) ، Melicertus Kerathurus ( مورنته و رودريگز 1991 ) وPeneaus monodon ( ميلامنا و پاسكال 1990 ) گزارش شده است . اولين کاری که روی متابوليسم ليپيدها انجام شده ، نشان دهنده انتقال ليپيدها از هپاتوپانکراس به تخمدان بوسيله همولنف است که اين مورد درطول رسيدگی تخمدان ميگوی کرومای ژاپنی ثابت شده است . درتمام گونه های پنه ايده يک کاهش تجمع ليپيدها درفضای تخمدان وجود دارد و در بيشتر گونه ها همواره می توان کاهش ميزان ليپيدها در هپاتوپانکراس را مشاهده کرد . بنابراين اين عقيده وجود دارد که هپاتوپانکراس منشأ تجمع ليپيدها درتخمدان است . اما کم بودن ميزان ليپيدها در هپاتو پانکراس نشان می دهد که تجمع ليپيدهای تخمدان از غذا و تغذيه منشأ می گيرد . با اين حال در چندين بررسی نيز عدم رابطه بين ميزان ليپيدهای هپاتو پانکراس وتخمدان ثابت نشده است . مورنته ( 1996 ) ثابت کرده که ميزان سنتز ليپيدهای کوچک نقش خيلی کمی در افزايش ليپيدهای تخمدان دارد . اسيدهای چرب : در غالب اسيدهای چرب موجود درتخمدان رسيده ي بيشتر گونه های آب شيرين پنه ايده ازنوع 16:00 و16:1n-7 و18:00 و18:1n-9 و20:4n-6 و20:5n-3 و22:6n-3 هستند . ليپيدهای تخمدان شامل مقادير زيادی از n-3 HuFA به خصوص 20:5n-3 و22:6n-3 هستند که از هپاتوپانکراس می آيند . برای اينکه آنها نقش مهمی در توليد مثل ميگو دارند . چندين بررسی برروی ميزان n-3 HUFA در عملکرد مولدين انجام شده است . آلاوا تأثير رسيدگی تخمدان را در ميگوی کرومای ژاپنی که از رژيم غذايی HUFA تغذيه می کرده را ثابت کرده است . زو ( 1994 ) می گويد که تنوع اسيدهای چرب موجود در خوراک مخصوص مولدين دراثر استفاده از منابع مختلف چربی ( روغن آنچوی ، روغن بذر کتان ، روغن ذرت ، روغن خوک ) حاصل مي شود که مورد تغذيه خانواده ميگوهای چينی قرار می گيرد . اگر غذای داده شده حاوی روغن آنچوی باشد باعث بزرگ شدن تخم می شود و چنانچه اين روند ادامه يابد بازدهی توليد مثل افزايش می يابد . ارتباط مثبتی بين ميزان 20:5n-3 تخم وباروری و بين ميزان 22:6n-3 تخم ودرصد تفريخ مشاهده شده است. زو بر اين عقيده است که 20:5n-3 تأثير ويژه ای در فرايند رسيدگی تخمدان دارد . درحقيقت 22:6n-3 ممکن است نقش ديگری در زود رسی جنين داشته باشد . تحقيق مشابهی بوسيله كاهو بر روی ميگوی سفيد هندی که غذای آن حاوی روغن آفتابگردان ، چربی کبد روغن ماهی و روغن ماهی roe بوده ، انجام شده است . ميزان n-3 HUFA موجود در تخم تحت تأثير رژيم غذايی است . در رژيم غذايی n-3 HUFA با ميزان 49/2-44/1% ، تخمها 82/3-61/3% از n-3 HUFA را در خود نگه داشته بودند اما ميگوهايی که با جيره ای که شامل 56% n-3 HUFA تغذيه شده بودند تخمهايی که کمتراز 2%n-3 HUFA داشتند را توليد کرده بودند . درصد هچ وتفريخ با رژيم غذايی n-3 HUFA مرتبط بوده است ، درتحقيقات اوليه ، كاهو متوجه شد که وقتی غذای مولدين عاری از HUFA و فسفوليپيد باشد ميزان تخمريزی ميگوی پا سفيد کاهش می يابد . ووترز نيز درباره ميگوی پا سفيدکه از آرتميا تغذيه می کرده وبعدها روغن نارگيل جايگزين آرتميا شده گزارشی تهيه کرده است ( روغن نارگيل HUFA وکلسترول ندارد ) . در تمام خانوادها يک کاهش در توليد تخم ولقاح تخمها مشاهده شده است اما تأثيری در روند بلوغ نداشته است . هر دوپروفايل اسيدهای آمينه بافتهای ميگوهای وحشی ميدليچ ( 1980 ) وغذای زنده ( ليتل 1990 ) به عنوان يک ابزار مقايسه ای برای سنجيدن موفقيت جيره های مولدين نقش داشته اند .جدول 2و3 نمونه های ازنشريات مورد قبول می باشند که ترکيب و درصد تمام اسيدهای چرب راذکر کرده اند . از اين جداول می توان نتيجه گرفت که تفاوتهای مهمی بين ترکيب اسيد های چرب بافت ميگو وغذای آن است ، خصوصأ درمورد غلظت HUFA . همچنين تفاوتهای قابل توجهی بين ارقام مربوط به اسيدهای چرب در غذای ميگو وجود دارد . مشکل است بتوان تصميم گرفت که آيا تمام اسيدهای چرب می توانند از غذای مصنوعی فراهم شوند . با اين وجود داده های موجود درجدول 3 نشان می دهند که غذای مصنوعی ميزان نسبتأ کمی از اسيد آرشيدونيک را دربردارد (20:4n-6) .20:4n-6 پيش ماده ای برای ساخت پروستوگلاندين است که ممکن است نقشی درتوليد مثل پستانداران و بعضی از ماهی ها وحشرات داشته باشد سارگنت ( 1989 ) . به علاوه جيره های مصنوعی نسبت پايينی از غلظت EPA (20:5n-3) را نسبت به غذای زنده ای که با آن مقايسه شده است را دارد . ( جدول شماره 3)که نتيجه گرفته می شود که در غلظت پايين n-3 HUFA ومقدار زياد DHA/EPA در اهميت مقايسه ای اسيدهای چرب n-3 وn-6 همبستگی وجود ندارد . برای غذای زنده ، بافتهای ميگو وجيره های مصنوعی برتر نسبت n-3/n-6 به درستی گزارش شده است . ليتل ( 1990 ) پيشنهاد کرد که توازن حساسی ميان اسيدهای چرب n-3 وn-6 وجود دارد و بر اين باور بود که جيره هايی که باعث فرايند بلوغ می شود بايد شامل مقادير زيادی از n-3/n-6 باشد . آنها تأکيد کردند که به جز سطح زياد 22:6n-3 و20:5n-3 ، جيره بايد شامل سطح مناسبی از آرشيدونيک اسيد (20:4n-6) نيز باشد . سطوح n-3 وn-6 در پژوهشهای راويد و ووتر ( 1999 ) نيز گزارش شده است که باعث تقويت و حمايت از اين نظريه می شود . هر دو پژوهش نشان می دهد که نسبت n-3/n-6 دربلوغ تخمدان مولدين P.semisulcatus وL.vannamei به ترتيب تقريبأ 2به1 است درحاليکه در ناپلی L.vannamei اين نسبت به 3 به 1 افزايش يافته بود . 4- دسته های چربی : پژوهشهای بيوشيميايی ذکر شده اخير نشان دادکه فسفوليپيدها ، تری گليسريدها TAG وکلسترول دسته های مهم واصلی چربی دربلوغ تخمدانهای گونه های ميگوهای وحشی اند . طی بلوغ مولدين وحشی يک افزايش قابل توجه از TAG درتخمدانها مشاهده شده است . راويد ( 1999 ) يک افزايش تخمدان را از 09/1% به6/39% در P.semisulcatus گزارش کرد . ووتر ( 1999 ) يک افزايش سطح TAG از 3/8% به81/33% درتخمدانهای L.vannamei ويک کاهش به 6/20% درتخمدان های تخمريزی کرده همراه با يک سطح 5/33 درصد درناپلی ها حاصل شد . به نظر می رسد که TAG به طور انتخابی وارد تخمها شده وتشکيل يک منبع مهم انرژی درتخمها و ناپلی ها داده که مرحله رشد جنينی ، هچ وپيشرفت ناپلی هاراحمايت می کند . همچنين در تحقيقاتی که بوسيله پالاسيوس ( 1999 – 1998 ) انجام شده است نيز به اهميت TAG برای توليد مثل ميگو وکيفيت تخمها اشاره شده است . دراين پژوهش محقق به رابطه ميان زوال توليد مثلی وترکيبات بيوشيميايی تخم ، ناپلی ها وپست لاروهای مولدين پرورشی L.vannamei اشاره کرده است .آنها گزارش کرده اند که فرسودگی توليد مثلی باعث کاهش انتقال چند ترکيب بيوشيميايی به لاروها می شود که اين ترکيبها TAG وکلسترول را شامل می شوند . همچنين آنها يک همبستگی مثبت را ميان اين سطوح وتحمل استرس ، شوری درپست لاروهای حاصل نشان دادند . در تخمدانهای ميگو فسفوليپيدها خيلی فراوان هستند به خصوص ، فسفاتيد وکولين وفسفاتيدولتانولامين ( گرينگ 1974 ، تشيما و كانازاوا 1983 ، مورنته و رودريگز 1991 ، راويد و همكاران 1999 ، ووتر و همكاران 1999 ) به نظر می رسد مولدين ميگو دارای يک نياز رژيمی نسبت به فسفوليپيد هستند . بري (1990 ) توليد ناپلی ، هچ واسپرماتوژنز رادرمولدين L.stylirostris را بوسيله کامل کردن جيره با 5/1% لسيتين سويا بهبود بخشيد .آلاوا (1993 ) نشان داده است که بلوغ تخمدانی M.japonicus زمانی که جيره آنها بدون فسفوليپيد بوده است به تأخير افتاده بود . در يک پژوهش که بوسيله كاهو( 1994 ) منتشر شده بود نشان داده شده بود که سطح فسفوليپيد رژيم غذايی ، غلظت فسفوليپيدهای تخمدانهای L.vannamei راتحت تأثير قرارداده بود .او تأکيد کرد که يک جيره مولد بايد شامل بيشتر از2% از فسفوليپيدها باشد . به عبارت ديگر برای ادامه دادن به تخمريزی زياد و باروری آنها اطمينان پيدا کرد که 50% از کل چربيهای تخم فسفوليپيد است . يک دسته ديگر از چربي های مهم در بلوغ تخمدانهای ميگو کلسترول است ( ميدلديچ و همكاران 1980 ، تشيما و كانازاوا 1983 ، مورنته و رودريگز 1991 ، راويد و همكاران 1999 ، ووتر و همكاران 1999 ) برای رشد ميگوهای جوان بايد کلسترول در ميان جيره وجود داشته باشد ، ( دي آبرامو 1989 ) وبه عنوان يک چربی اساسی و اصلی رژيم غذايی برای بلوغ وتوليد مثل ميگو در نظر گرفته شده است ( كانازاوا 1988 ) . موفقيت چند بخش از غذای زنده به ميزان کلسترول آن نسبت داده شده است ( e.g ،اسکوئيد وکلم ) .کلسترول به عنوان کامل کننده کارکرد چندين سيستم هورمونهای درون ريز ويک آماده کننده بلوغ شناخته شده است که در سال 1990 بوسيله هاريسون تجديد نظر شده بود .گزارشهايی از پژوهشهای انجام شده از کلسترول بر روی مواد غذايی توليد مثلی وجود ندارد . 1 لینک به دیدگاه
پسری از بابلسر 1800 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ 5- پروتئين : اين پندار وجود دارد که در طی بلوغ وتوليد مثل حيوانات نيازهای پروتئينی بيشتری نسبت به مراحل غير توليدمثلی وجود داردکه بيوسنتز قوی پروتئين مکان مهمی را دراين روند به خود اختصاص می دهد ( هاريسون 1990 ) . جيره های مصنوعی متداول حدود 50% پروتئين دارد ( جدول شماره يک ) که تا 20-10 درصد بيشتر از دهه های گذشته است ( هاريسون 1990 ) اما هنوز از مقذار پروتئين جيره های که بنيان آنها غذای زنده است کمتر می باشد . به هر حال سطوح بهينه پروتئين رژيم غذايی در گونه های ميگو و منبع پروتئين گوناگون است . احتمالأ اهميت بيشتر آنها به خاطر نيازهای اسيدهای آمينه آنهاست که 10 اسيد آمينه برای سخت پوستان ضروری است دشيمورا ( 1982 ) پروفايل های اسيدآمينه رژيم غذايی مشابه که آنها در غذای زنده ای که به طور معمول درجيره بلوغ استفاده می شود را معرفی کرد . طبق آخرين اطلاعات ،گزارشهايی از سطوح بهينه پروتئين ، ميزان انرژی پروتئين ويا انواع ودرصد اسيد آمينه های جيره های مولدين ميگو وجود ندارد . ( هاريسون 1990 ) به اهميت ساخت پروتئين های زرده تخم ، پپتيدها وآنزيمها درطول بلوغ وتوليد مثل اشاره کرد اما درباره اين موارد وميزان پروتئين های موجود دربافت وتخمهای ميگوهای مولد اطلاعات کمی دردسترس است . يک افزايش ميزان پروتئين درتخمدان ميگوی سفيد هندی ( ريد و كائولتون 1980 ) وL.setiferus وFar.ztecus ( كاستيل و لاورنس 1989 ) درطول مراحل بلوغ آنها وجود داشته است .در L.setiferus ميزان پروتئين اندازه گيری شده در نرهای بالغ بيشتر ازنرهای در حال بلوغ بوده است . پالاسيوس ( 2000 – 1999 ) و همکاران می گويد که بين ميزان پروتئين موجود درهپاتوپانکراس وتخمدانهای ميگوهای پاسفيد ماده ای که ميزان تخمريزی عالی دارند وماده هايی که ميزان تخمريزی متوسطی دارند تفاوت وجود دارد ( اعم از وحشی وغير وحشی ) . ميزان پروتئين هپاتوپانکراس وتخمدانهای ميگوهای خوب ، بيشتر بود . ماده هايی که تخمريزی نکرده بودند ميزان پروتئين موجود دربافت شان کمتر بود . لوبزنس و همكاران ( 1995 ) و راويد و همكاران ( 1999 ) روی ترکيب پروتئين های همولنف (e.g .vitellogenin) ، ليپو پروتئينهای تخمدان (e.g vetellen) و نقش آنها در متابوليسم چربيها تحقيق کرده اند . چربيها درآب غير محلولند ومثل ليپوپروتئين به وسيله همولنف حمل می شوند ( بعداز متصل شدن به وتيلوژنين ) . کربوهيدراتها : کربوهيدراتها برای ميگوهای مولد ضروری نيستند با اين حال آنها می توانند منابع انرژِی ساده وسودمند باشند به طوری که تأثيراتشان از پروتئين ها و ليپيدها کمتر است . قندهای مرکب وپلی ساکاريدها نسبت به قندهای ساده نقش مؤثرتری دارند ، ( دوشيمورا و همكاران 1978 ) به طور عادی آنها بيشتر مورد استفاده قرار می گيرند . كاستيل و لاورنس ( 1989 ) پی بردند که ميزان کربوهيدرات های تخمدان L.setiferus Far.aztecus کم است . اما ميزان کربوهيدراتها درهپاتوپانکراس آنها تفاوتی ندارد .پالاسيتاسيال ( 1999 – 1998 ) می گويد که بين ميزان گلوکز وکيفيت لاروها و وضعيت مولدين رابطه ای وجود دارد . کاراتنوئيدها : کاراتنوئيدها گروهی از رنگيزه ها هستند که حيوانات نمی توانند آنهارا به طريق زيستی توليد کنند ( بيوسنتز کنند) .حيوانات کاراتنوئيدها را از غذا می گيرند و بعدأ می توانند آن را از يک شکل به شکل ديگر تغيير دهند . آنها در ميگوهای جوان برای رنگيزه سازی مهم اند . بر طبق تحقيقات اخير آنها نقش مهمی را در لارو ميگوها ومولدين دارند ، به نحوی که نقش آنتی اکسيدانتهای طبيعی را بازی می کنند ( مارچين و همكاران 1998 ، دال و همكاران 1995 ) . در مرحله اول بلوغ کاراتنوئيدهای آزاد در هپاتوپانکراس جمع می شوند ، در مرحله دوم وتيلوژنز به وسيله همولنف به طرف تخمدان حرکت می کنند . اجتماع کاراتنوئيدها درتخمدان در طی مراحل بلوغ باعث تيره شدن تخمدان می شود به نحوی که تخمدان از خارج بدن ميگو قابل تشخيص است . بر طبق گفته های ژاكل و همكاران (1989 ) نوع کاراتنوئيدهايی که در تخمدان جمع می شوند بستگی به غذای خورده شده دارد . دال و همكاران ( 1995 ) وهمکاران مطالعات بيوشيميايی اش راروی P.esculentus وحشی انجام داده واستاگزانتين و استرها را جزء کاراتنوئيدهای اصلی ناميده است . افزايش استاگزانتين آزاد از ppm34-2 ، عامل اصلی در بلوغ تخمدان می باشد (استاگزانتين آزاد بيش از 80% کل کاراتنوئيدها راشامل می شود).در غدد گوارشی ، استاگزانتين آزاد به ميزان ppm120-20 افزايش می يابد . در پوست ميگو ميزان کاراتنوئيدها درتمام مراحل بلوغ تقريبأ ثابت باقی می ماند ( ppm90 ) . نگاهی به کاراتنوئيدهای موجود در غذای طبيعی P.esculentus نشان می دهد که وقتی کاراتنوئيدهای موجود درغذا جذب شده اند تبديل به استاگزانتين می شوند . دال تأييد کرده که کاراتنوئيدها نيز مثل ويتامين A نقش مهمی راايفا می کنند .ويبيان و همكاران ( 1997 ) و همکاران اثر کاراتنوئيدهای موجود درغذا را برروی کاهش توليد مثل ميگوی پاسفيد بررسی کرده است . در ابتدای آزمايش ، مولدين نشانه های بيماری مثل کاهش رنگ تخمدان وکاهش ميزان بقاء وماندگاری رانشان دادند . سپس پاپريکا( منبع کاراتنوئيدهای کم هزينه )که در جيره بالغين جمع شده منجر به افزايش بقای لاروها شده است . اين تأثير روی کيفيت لاروها احتمالأ می تواند به خاصيت آنتی اکسيدانت کاراتنوئيد مرتبط باشد . راديکال های آزاد به وسيله فاکتورهای مختلفی که اکسيژن فعال دارند آزادشده وبه ليپيدها وپروتئين های موجود در غشاهای زيستی حمله می کنند ومنجر به کاهش کيفيت تخم می شوند . کاراتنوئيدها مخصوصأ استاگزانتين .............قوی از راديکالهای آزادند وتخمها را از اکسيداسيون محافظت می کنند آنها همچنين از پراکسيداسيون اسيدهای چرب غير اشباع موجود در غذا جلوگيری می کنند . سر انجام کاراتنوئيدهای مولدين نقش مهمی را در تهيه مواد ذخيره ای ضروری برای توليد کروماتوفورها ( رنگدانه ها ) و چشمهای لاروها ايفا می کنند . ويتامينها : ويتامين های A ، D ، E برای برای رشد و نموی ميگوهای آب شيرين لازم و ضروری هستند( هي و همکاران 1992) . همچنين مقداری ويتامين ريبوفلاوين، نياسين ، ويتامين B6وB12 ، کائولين، اينوزيتول ، واسکوربيک اسيد برای رشد بيشتر چندين گونه از ميگوهای آب شيرين توصيه شده اند ( دي آبرامو و كانكلين 1992 ) . با اين وجود ، ويتامين های مورد نياز برای ميگوهای مولد هم اکنون مشخصند، به همين خاطر مخلوطی از ويتامين ها را به غذای مولدين اضافه می کنند ( جدول شماره 4) . ويتامين هايی که در بالا ذکر شده اند شامل ويتامين های A ، E وC مي باشند . ويتامين E در افزايش درصد اسپرم های نرمال و ميزان بلوغ تخمدانL.setiferus مؤثر بوده به همين منظور به ميزان (mg/lit) 500 از آن را به غذای ميگو اضافه می کنند . در يک آزمايش روی تخمريزی ميگوی سفيد هندی كاهو و همکاران (1991) متوجه شدند وقتی که ميزان -tocopherol در غذای اين ميگو از ( mg/lit )40 تا 350 افزايش يابد ، درصد هچ نيز در اين ميگو افزايش می يابد . آنها دريافتند کاهش درصد هچ و تخمريزی ، که ناشی از کمبود ويتامين E بوده با کاهش ميزان -tocopherol موجود در تخم ا ز 400 به کمتر از200( mg/lit) ارتباط داشته است . مطالعاتی که بعدأ صورت گرفت تأ ييد کننده اين گفته ها می باشد . ميزان -tocopherol موجود در تخم که كاهو گزارش کرده بود با ميزانی که ووترز و همكاران (1999( برای ميگوی پا سفيد گزارش کرده مشابه است . mg/lit). ( 395-325 -tocopherol در تخمدان بالغ وجود دارد و تخمدان نارس و تخمدان رسيده ميگوی پاسفيد نيز به ترتيب حاوی 68 و 128 ( mg/lit ) می باشد . ويتامين C در ميگوی سفيد هندی تحت تاثير ميزان ويتامين غذاست و بيشترين ميزان هچ تخم ميگوی سفيد هندی به بيشترين ميزان اسيد اسکوربيک موجود در تخم وابسته است . بلوغ تخمدان به خوبی از ميزان ويتامين رژيم غذايی تأثير پذيرفته است . آلاوان (1993) نشان داده که هنگامی که هيچ کدام از ويتامين های A ، C و E در جيره نباشند بلوغ تخمدان کاهش می يابد . ووتر(1999) يک تأثير مثبت را در تخمريزی متناوب L.vannamei که جيره آنها حاوی بيومس آرتميا بود که با مخلوطtocopherol /ascorbylpalmitate/astaxanthin غنی شده بود . به هر حال افزايش استاگزانتين جيره ای که از مقادير زياد HUFA و کلسترول تهی بوده است بر بلوغ تخمدان و باز زايی کيسه تخمدانی تأثير منفی داشته است که احتمالأ اين تأثير منفی ناشی از فوق اشباع شدن با ترکيبات محلول در چربی مثل ويتامين E و کلسترول بوده است . وقتی که در حضور HUFA ، کلسترول و ويتامين E به نسبت کمتری از استاگزانتين استفاده شد که مانع از اکسيداسيون جيره شد . 9- مواد معدنی طبق نظر هاريسون (1990) کمبود يا عدم توازن مواد معدنی ، می تواند بر روی توليد مثل سخت پوستان تأثير منفی داشته باشد . استرس های فيزيولوژيکی می تواند باعث آزاد شدن تخمک دفع شده و يا کاهش توان و ورزيدگی توليد مثلی مولدين شوند ، به علاوه سوء تغذيه ناشی از مواد معدنی می تواند باعث دگرگون شدن ترکيب و کيفيت تخمها شوند . به هر حال برای نياز های معدنی مولدين ميگو مطالب منتشر شده ای وجود نداردکه دليل اين معضل می تواند اين باشد که اولأ بايد نيازهای رژيمی واقعی و نيازهای فيزيولوژيکی واضح و آشکار مواد معدنی از وقتی که مواد معدنی می تواند از آب جذب شود تشخيص داده شود . ثانيأ ورود غذای حيوانی زياد است که تصفيه کردن جيره ها باعث می شود سطوح معدنی کنترل شده خارج شوند . با اين وجود در اغلب پژوهشهايی که بر روی ترکيبات معدنی جيره های مصنوعی انجام شده اين مواد معدنی تنظيم بوده است به خصوص غنی کردن با کلسيم ، فسفر، منيزيم ، سديم ، آهن ، منگنز وسلنيوم ( كامبرلاين 1998 ، آلاوا 1993 ، مارسدن 1997 ، مندوزا 1997 و زو1994 ) . ميزان خاکستر گزارش شده بر روی کارتهای فنی جيره های تجاری ، ميزان استفاده از مکمل های معدنی را به خوبی نشان می دهد ( جدول شماره 1) . مندز(1997) بر روی ترکيبات معدنی مولدين وحشی L.vannamei قبل از چرخه تفريخ تحقيق کرد . حيوانات نشان دار شده ، در آخر چرخه تفريخ و باز گشايی ، بی رمق به نظر می رسيدند که اين مولدين بی رمق ، سطوح کمتری از کلسيم و منيزيوم را در ماهيچه ومنيزيوم را در هپاتوپانکراس نشان داده بودند . پوست اندازی کردن و امکان انتقال به تخم ها را می توان با کاهش فراهم بودن زيستی از آب و جيره توجيه کرد . همچنين مس در هپاتو پانکراس کاهش يافت اما در بافت ماهيچه ای زياد شدکه احتمالأ اين کاهش مس در هپاتو پانکراس به انتقال مس به تخمدان ها نسبت داده می شود . 3- ترکيبات نا شناخته محرک بلوغ در غذای زنده عوامل محيطی به ميزان زيادی بر روی بلوغ و توليد مثل ميگو تأثير دارد ( لاورنس1992 ، بري و اگل 1992 ) . در شرايط طبيعی ، اين عوامل تعيين کننده زندگی در فصول توليد مثل است . فصول توليد مثل با حضور و فراوانی ارگانيسم های غذايی ، که فراوانی و حضورشان وابسته به دوره های نوری مناسب و درجه حرارت آب است ، مشخص می شود . ميگوهای بالغ وحشی از انواع بی مهرگان کوچک (شکم پايان ، دو کفه ای ها ، سخت پوستان و پر خاران ) و گياهان تغذيه می کنند . تغييرات موجود در فراوانی و توزيع ارگانيسم ها يا تغييرات ايجاد شده در کيفيت غذای ميگو ها تا اندازه ای تغييرات مشاهده شده در توليد مثل ميگو که طی زمانهای مختلف سال اتفاق می افتد را توضيح می دهد ( كوما و كراكاس 1997 ) . شرايط موجود در فصل جفت گيری ميگو را در زمان اسارت نيز مهيا می کند که اين باعث ترشح هورمون هايی می شود که در کنترل بلوغ ميگو موثرند . ارگانيسم های دريايی تازه منجمد شده برای بلوغ مناسب و افزايش بازدهی توليد مثل استفاده می شوند ، ميگو ها اگر در مرحله توليد مثل از ارگانيسم های دريايی تغذيه کنند ، بازدهی توليد مثلی شان بالا می رود . اسکوئيد و دو کفه ای ها ( ماسلز ، کلم و اويستر ) معمولأ غذای اصلی ميگو را تشکيل می دهند که به طور روزانه مورد مصرف آنها قرار می گيرند . سخت پوستان مثل ميگو ، خرچنگ و کريل به وسيله ميگو های مولد خورده می شوند که باعث انتقال بيماری به ميگو می شود به همين علت امروزه کمتر استفاده می شوند . کرم های خونی ( پرتاران دريايی وAmerhcanouphis reseii ) و آرتميا به عنوان غذای مکمل استفاده می شوند . کرم خونی غذای گران قيمت و مهمی در کشورهای غربی است که در موقع هچری استفاده می شود و از عوامل ضروری برای تحريک رسيدگی تخمدان می باشد ( كاواهيگاشي 1998 ) . گزارش شده که مصرف آرتميا به وسيله ميگو باعث تحريک رسيدگی تخمدان ، افزايش ميزان تخمريزی و افزايش کيفيت لاروها می شود ( ووترز و همکاران 1999، نسنز و همکاران 1997 ، برودي و همکاران 1989 ) . آرتميا می تواند به صورت خشک و منجمد به عنوان غذای مصنوعی مولدين استفاده شود که منجر به افزايش جذب غذا و تحريک رسيدگی تخمدان می شود ( ووترز و همکاران 2000) . بر طبق مطالعات اوليه ميدلديچ و همکاران در سال 1980 و ليتل و همکاران در سال 1990 ، خصلت خوب کرم خونی به ترکيب HUFA آن وابسته است . بر خلاف اين پونته و لوئيس (1993) ثابت کردند که تأثير کرم خونی بر Mel.karathurus می گذارد ربطی به ميزان HUFA آن ندارد ، از طرفی ناسنز و همکاران (1997) خصلت خوب کرم خونی را به آرتميا نسبت داده چرا که آرتميا اسيد های چرب مجزا و منفردی دارد . در مطالعات انجام شده به وسيله كاهو و(1995) همکاران مشخص شد که رژيم غذايی کنترل شده ( که شامل ماسلز تازه است ) باعث افزايش باروری و ميزان هچ شده به همين خاطر غذای مصنوعی مانند ماسلز مقادير زيادی n-3 HUFA دارد . درست است که اسيد های چرب غير اشباع نقش مهمی در توليد مثل ميگو دارند ، اما بايد به خاطر داشت که کيفيت ليپيد فقط به وسيله ترکيب اسيدچرب مشخص نمی شود . بايد دقت کرد که ناديده گرفتن غذاهايی به غير از HUFA مناسب نيست يعنی به غير از HUFA بايد غذاهای ديگر را نيز در نظر گرفت . برای نمونه ، ارزش غذايی بالای اسکوئيد به خاطر آمينو اسيد و ميزان بالای استرول آن است ( اين مطلب درباره ميگو نيز صدق می کند ) . جذب غذا هميشه نمی تواند کيفيت ارگانيسم های زنده را بيان کند ، يعنی محققين بر اين باورند که هورمون های توليد مثلی ارگانيسم های زنده وارد سيکل هورمونی ميگو می شوند ( بعد از جذب آنها ) . اين مطلب درباره ارگانيزم هايی که هورمون های يکسانی با ميگوهای پنه ايده دارند صدق می کند ، مثلأ برای آرتميا و کرم خونی يک نقش هورمونی پيشنهاد شده است ( طبق گفته های بالا ) . لوفر متوجه شد که کرم های خونی حاوی فارنزوات متيل هستند که يک هورمون اکسيدون است و باعث افزايش باروری و ميزان هچ در ميگوی پا سفيد پرورشی و ميگوی ببری سياه و همچنين افزايش رسيدگی تخمدان در سخت پوستان ديگر می شود . تحقیقات اخير درباره جذب هورمونی غذا چندان گسترده نيستند ، اما يک تحقيق که به وسيله مندوزا و همکاران (1997) انجام شده نمايانگر اين عقيده است که منظور از فاکتور اسکوئيد ممکن است يک ماده فعال هورمونی باشد . با شناخته شدن بخش های مؤثر در اسکوئيد که قادر به ترشح وتيلوژنزومين هستند اين اسکوئيد خوراکی در نتيجه گيری های مختلف محققين تعريف های متفاوتی دارد . هر بار که غذای مصنوعی به وسيله خانواده ميگوی پا سفيد مصرف می شد نتيجه ای حاصل می شد که ثابت می کرد غذای مصنوعی باعث رسيدگی تخمدان و تجمع وتيلوژنين در همولنف می شود . نتيجه ها نشان مي دهند که که اسکوئيد بخشی از منبع کلسترول بوده و حاوی استروئيدهای جنسی است که در مرحله وتيلوژنين ميگو ترشح می شوند . مشابه اين نتيجه ها نيز در باره نرم تنان روی وتيلو ژنز ميگوی ژاپنی وجود دارد . ( كانازاوا 1989 ، سيتدين منوزا 1997 و همکاران ) . غذای مصنوعی بر طبق يک بررسی انجام شده بر روی هچری های تجاری در کشورهای غربی ، غذای مصنوعی مولدين قادر به جابجايی با مقادير زيادی غذای زنده است . مزيت های استفاده از غذای مصنوعی خشک بيشتر از غذاهای زنده است ، از جمله اين که قابل اطمينان اند ، با استفاده از آنها کنترل کيفيت و کنترل توليد مثل آسان تر است ، می توان آنها را انبار کرد ، انبار را کمتر کثيف می کنند که اين باعث کاهش خطر بيماری می شود . با اين حال تلاش زيادی شده تا غذای زنده را کاملأ جايگزين غذای مصنوعی کنند که علت آن کاهش رسيدگی تخمدان ، کاهش ميزان تخم ريزی و کيفيت بد تخمها می باشد ( که نتيجه استفاده از غذای مصنوعی است ) در بيشتر مواقع ترکيب کردن با غذای مصنوعی نسبت به رژيم غذايی که فقط از غذای زنده تشکيل شده نتيجه بهتری داده است (ناسيمن و همکاران 1991، گالگاني و همکاران1989 ، بري و همکاران 1990) . در بين امکانات و وسايل تجاری که تحريک کننده بلوغ اند ، استفاده از غذای مصنوعی عمومی است ، اما فقط به نسبت و ميزان کم . نتيجه بررسی های اخير بر روی استفاده از غذای مصنوعی در کشور های غربی در جدول شماره 5 ذکر شده اند . عمدتأ درباره هچری های ميگوی پا سفيد کار شده است . بررسی ها نشان می دهند که 80% هچری ها ، با استفاده از غذای مصنوعی مولدين در رژيم غذايی روزانه کار کرده اند . البته اين در شرايطی است که فقط 10% کل غذای مولدين را غذای مصنوعی تشکيل می دهند . اما وقتی که غذای مصنوعی بيش از 25% از کل رژيم را شامل می شده فقط تعداد کمی (15% ) از هچری ها انجام می شده ( به عبارت ديگر فقط 15% از تخمها هچ می شدند ) . غذاهای مصنوعی که استفاده می شود توليدی Breeds ( آبزی پروری INVE ) و Higashimaru ( Higashimaru ) هستند . يک هچری برای خود جيره ای دارد که به وسيله يک توليد کننده غذايی ساخته می شود . اغلب جيره های بازارپسند يک مخلوط خشک است و چون اين توانايی را دارد که با مواد تغذيه ای ضروری مثل غذای زنده چرخ شده و يا شيميايی مخلوط شود توسط مشاورين ترجيه داده می شود . همچنين مشاهده شده بود که تعداد زيادی از عوامل بلوغ که استفاده از آنها در جيره های مصنوعی گزارش شده است ، باعث شد که ميزان تغذيه از غذاهای زنده کاهش پيدا نکند . در يک مورد مشابه ، جيره های مصنوعی فقط به عنوان يک مکمل عمل می کنند . برای افزايش سريع نسبت جيره های مصنوعی مولدين بايد نرخ تغذيه ای غذای زنده کاهش داده شود چون در ميان محاسبات ، هزينه زيادی را در بر می گيرد و مقدار ماده خشک پلت های خشک مصنوعی تقريبأ 5 برابر ترکيبات غذای زنده است . در .......؟....... در آفريقای جنوبی در رژيم تغذيه ای F. indicus وحشی و پرورشی 47% جيره مصنوعی استفاده می شوند . يک هچری در استراليا برای گونه وحشی P.monodon وF. Merguensis از 70% جيره مصنوعی خانه ساز استفاده کرد . در آسيا ، توليد مثل ميگوهای در بند ، خيلی بييشتر از ماده های وحشی مولد نسبت به نواحی ديگر بود . بنابر اين اغلب سيستم های بلوغ آسيايی فقط برای ماده های مولد باردار طراحی شده بود و جيره های بلوغی به طور انحصاری برای استفاده از بخش های غذای زنده محلی اساس و پايه هستند ( Chris dinneweth، تکنولوژی INVE ، اطلاعات شخصی ) . مشاهده شده که سطوح کم تعويض غذای زنده در مقياس تجاری ، با مقدار حقيقی خيلی تفاوت دارد و جيره های تجاری مولدين به خوبی غذاهای زنده فعاليت نمی کنند . از اين جهت تنظيم کردن جيره بستگی به دانش محدود شده از نيازهای تغذيه ای ميگو های بالغ در طی بلوغ و توليد مثل دارد . برای کم کردن ريسک ، نيازهای غذايی ميگوهای در حال توليد مثل نبايد نامناسب باشد . برای سازگارشدن نيازهای تغذيه ای ميگو با جيره از دستورات زير استفاده کنيد : 1- سطوح زياد مواد غذايی ضروری که بايد تنظيم شوند ، ويتامين ها ، استاگزانتين ، n-3 HUFA ، کلسترول و لسيتين است . 2- عناصر و عوامل کاربردی با کيفيت عالی که استفاده می شوند شامل غذاهای حيوانی ، روغن های با منشأ دريايی ( اسکوئيد ، ميگو ، کريل و ماهيان آب سرد ، محلول ماهی ، مخمر و جلبک ) است . به هر حال تقويت زياد مواد تغذيه ای و يا تنظيم نبودن غذا می تواند بر فعاليت های توليد مثلی تأثير منفی داشته باشد . نهايتأ اين عوامل مناسب که جيره را مناسب و بهينه می کنند باعث گران شدن جيره می شوند . ميزان جايگزيني غذای زنده در تحقيقات آزمايشی اغلب بيشتر از جيره های تجاری است که هر کدام نتيجه ای متفاوت از نظر بقای مولدين ، تناوب تخمريزی ، باروری ، ميزان لقاح تخم ، هچ و يا کيفيت لاروها دارد ( جدول شماره 6 ) . تعداد زيادی از مؤلفين موافقند که جيره های مصنوعی خشک مولدين 50% کل رژيم غذايی باشند تا وقتی که کرم خونی و بيومس آرتميا قسمتی ( كوتيا 1998 ) و يا به طور کامل (ووترز 2000 ) جايگزين شده باشد در مقياس تجاری- آزمايشی تا هنگامی که جيره های مصنوعی به ميزان بيشتری استفاده شده است می تواند نتيجه طبيعی ، منفی ويا مثبت باشد . شکل شماره يک به طور مختصر افزايش سطح جايگزينی غذای زنده در يک جيره مصنوعی آزمايشی بر روی توسعه و پيشرفت تخمدان L.vannamei و بقای آن را بيان می کند ( ووترز از مؤسسه CENAIM-ESPOL ، داده های منتشر نشده ) . زو (1994) جيره های نيمه تصفيه شده به طور 100% F.chinensis را بدون تأثير دادن توليد مثل با جيره کنترل کلم مقايسه کرد . زو مقايسه ای را بين F.chinensis که به طور 100% با جيره های نيمه تصفيه شده اند را با جيره کنترل کلم بدون تأثير دادن توليد مثل انجام داد . به هر حال نشان داده شد که استفاده از يک غذای زنده به عنوان پايه به تنهايی نتيجه بهينه ای ندارد (كامبرلاين 1998و 1990بري ) . جيره کلم نمی تواند به عنوان يک جيره کنترل کافی و مناسب برای مقايسه با جيره های مصنوعی باشد . با اين حال تنها پژوهش هايی که احتمال و نويد نتيجه داده است ، جايگزينی 100% جيره با غذای زنده است که به وسيله گالگاني (1998) و مارسدن (1997) گزارش شده است . جالب اينکه گزارش هر دو مؤلف بر مبنای غذای تازه چرخ شده به درون جيره مصنوعی است . مارسدن (1997) بيشترين اشاره را به يک پلت نرم مرطوب دارد که ضمانت کافی را برای بلع آن فراهم می کند . يافته های چاپ شده آنها باعث پيشرفت ما در جيره مولدين می شود که به طور کلی جيره های مرطوب مدت زمان عمل آوری کوتاهتر و ثبات آب کمتر نسبت به جيره های خشک داشته باشند ، اما آنها از لحاظ تجاری در دسترس نيستند . 5- نتيجه گيری پژوهش های اخير بر روی مواد تغذيه ای مولدين ، دانش ما را از نيازهای چربی ، ويتامين ها و کاراتنوئيدها در فرايند بلوغ ميگوهای پنه ايده افزايش می بخشد . پژوهش های بيوشيميايی مقادير زيادی از TAG ، فسفوليپيد و کلسترول را در تخمدان ميگوی بالغ ، تخم و نشان داده اند . علاوه بر اين n-3 HUFA به عنوان اسيدهای چرب غالب در بافت های مولدين ميگو و لاروهای آنها و پژوهش هايی که بر روی جيره ها انجام می شود شناخته شده است . برای پيش بينی مناسب و شايسته رژيم غذايی مولدين ميگو ، بايد پروفايل اسيدهای چرب ارگانيزم های غذای طبيعی را بدانيم . بعضی از پژوهشها نشان داده که مواد غذايی ديگر و ذرات غذايی فعال هورمونی نقشی حياتی در تحريک بلوغ تخمدان بازی می کنند . فعاليت های آزمايشگاهی و بيوشيميايی اشاره دارند که نقش مهم آنتی اکسيدانتهای طبيعی برای بلوغ بهينه ميگو ، توليد مثل و کيفيت لاروها در حال افزايش است که شامل کاراتنو ئيدها و ويتامين های E و C است و هنوز هم دانش ما در مورد نيازهای غذايی خاص مولدين ميگو محدود باقی مانده است . فقط جيره های مصنوعی پالايش شده يا نيمه پالايش شده می تواند ابزار مناسبی را برای بررسی تأثير مواد مغذی مشخص بر روی بلوغ تخمدان ، توليد مثل وکيفيت لاروها فراهم کند . اين موارد می تواند برای نيازهای رژيمی پروتئين ، پروفايل آمينو اسيدها ، مقدار پروتئين/ انرژی و مواد معدنی مفيد باشد که به روز نشده اند . حتی در مورد چربی ها ، کاراتنوئيدها و ويتامين ها بقيه سؤال ها ، بيشتر از ميزان نيازها ، مواد مغذی ضد تغذيه ای و متابوليسم مواد غذايی هستند . تحقيقات بيو شيميايی می تواند بينش بيشتری در مورد مسيرهای متابوليکی به ما بدهد و ابزار مفيدی برای تخمين نيازهای تغذيه ای فراهم کند تا براورد مناسبی از غذای زنده برای موادغذايی مولدين و تعيين کردن کيفيت تخم و لارو ، و نيازهای تغذيه ای مولد نر برای پيشرفت اسپرماتوفور مناسب و کيفيت بالای اسپرم انجام شود اما اغلب نشريات تمرکز کرده اند . توسعه تهيه جيره خشک ، اجازه جايگزينی کامل غذای زنده را می دهد . دانش قبلی ما از نيازهای و شناسايی هورمون های داخلی مولدين ميگو بهتر شده است که می تواند اين امکان را به ما بدهد تا جيره های مصنوعی را در مسير يکپارچه و طولانی کردن انجام توليد مثل تنظيم کنيم بدون اينکه نياز به قطع پای چشمی باشد . انجام اين کار در بهره وری زياد و مقياس تجاری مورد پرسش و ترديد قرار دارد . برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده