spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خشونت روانی از آن دسته موضوعات مورد علاقهی من است که هر چه بیشتر نگاه میکنم، مصداقهای بیشتری از آن در اطرافم میبینم. فکر میکنم ما چنان درگیر این نوع خشونتیم که گاهی اصلن خشن بودن آن را احساس نمیکنیم و جزو روال عادی زندگیمان شده است. حتا برای خیلی از زنها، خشونتهای روانی معنای مقدسی هم پیدا کرده و همنوا با ادبیات مردسالار جامعه، خوشان هم بر طبل خشونت میکوبند. مصادیق خشونت روانی بسیار گسترده است: بیتوجهی، خیانت، بیاحترامی، بیمسوولیتی، کنترل ارتباطات اعم از موبایل، تلفن، ایمیل و ..، ممانعت از دیدار دوستان و فامیل، ممانعت از خروج از منزل و بسیاری موارد دیگر. بسیاری از ما با این خشونتها بزرگ شدهایم و آنقدر به آنها خو گرفتهایم که مصداق خشونتشان نمیدانیم. اما یک نمونه از خشونت روانی که از قضا در جامعهی ایرانی تقدیس میشود، «غیرتورزی مردان» است. واژهی غیرت چنان بار معنایی خاصی در زبان فارسی دارد که آن را به هر رفتار شجاعانهای نسبت میدهند و غیر از رابطهی زنان و مردان، در توصیف حرکتهای ورزشی و ملی و میهنی هم به کارش میبرند. برای تعمیم دادن این واژه به رفتارهای مقدس، آنقدر اغراق شده است که حالا حتا وقتی یک فوتبالیست گل میزند هم آن را میگذارند به پای غیرتش و لابد کسانی که نمیتوانند گل بزنند، بیغیرتاند! با این حال، کدام زنی است که قربانی غیرت مردانه نشده باشد؟ در فرهنگ ایرانی، غیرت مرد اجازه نمیدهد که زنش، مادرش، دخترش خیلی کارها را بکند و البته این خیلی کارها، دایرهی وسیعی از رفتارهای انسانی را در بر میگیرد: جواب تلفن را دادن، نگاه کردن زن به دیگران در کوچه و خیابان، نگاه کردن دیگران در محیطهای عمومی به زن، شکل و شیوهی لباس پوشیدن زنان و انتخاب شغل و رشتهی تحصیلی و … به این معنا که هر تصمیمی در حوزهی شخصی و اجتماعی زن، میتواند غیرت مرد را به جوش بیاورد و به جوش آمدن غیرت همانا و برخوردهای خشن و دست زدن به واکنشهای فیزیکی و روانی همانا. فرهنگ غیرتمدار ایرانی، که زن را ابژه میبیند، نه فقط برای مردان نزدیک به او، که برای همهی مردان این حق را قایل است که برای برخورد با او دست به عمل بزنند و از این لحاظ، مردان ایرانی، نسبت به همهی زنان ایرانی غیرت دارند و همه را خواهر و مادر خود حساب میکنند تا در پوشش این غیرت، رفتارهای خشن خود را توجیه کنند و جالب اینکه زنان هم به مرور پذیرفتهاند که این غیرت به نفعشان است و بسیاری از خشونتها را چون برآمده از غیرت است، میپذیرند و حتا در دل از آن راضیاند. غیرت و غیرتبازی، در کنار مفاهیمی مثل ناموس، حجم خشونت را در جامعه چنان بالا میبرند که روانشناسان و جرمشناسان، به شکل رسمی آن را یکی از دلایل عمدهی بروز قتل در خانواده اعلام میکنند غیرت و غیرتبازی، در کنار مفاهیمی مثل ناموس، حجم خشونت را در جامعه چنان بالا میبرند که روانشناسان و جرمشناسان، به شکل رسمی آن را یکی از دلایل عمدهی بروز قتل در خانواده اعلام میکنند. خیلیها به نام «غیرت» دست به خشونت میزنند و اسمش را میگذارند تعصب و به این ترتیب نه فقط زنان، که بقیهی افراد جامعه هم میشوند مقتول اقامهکنندگان خصلت ناموسپرستی و غیرتمندی. جالب اینکه بسیاری از این غیرتمندان، تنها بر اساس سوظن دست به جنایت میزنند و سوظن که یک بیماری روانی است، ملاک تصمیمگیری مردان در فرهنگ مردسالار غیرتمدار است. این دایره آنقدر گشاد است که زنان و مردان همه با هم در آن مشغول چرخیدناند. همه با هم به جکهای برآمده از فرهنگ غیرتپسند میخندند و هرجا مردی از یک قومیت ایرانی- مثلن رشتیها- مثل بقیه چاقو نکشید و عربده برنیاورد، موضوعی برای سرزنش و تحقیر میشود. فرهنگ عمومی، برای ما این انتظار را ایجاد کرده که مرد غیرتمند سریع خشونت بورزد، پس اگر این کار را نکند، خندهدار است. راز زنانهی امروز را نویسندهی وبلاگ زن و رهایی مینویسد: «چند دختر وقتی پدرشان از آنها میپرسد «کجا بودی» یا «با کی حرف میزدی» میدانند موضوع خشونت واقع شدهاند؟ این دختران به این حساسیتهای پدرانه عادت کردهاند. اینها را طبیعی و از خصوصیات پدرانه میدانند. این دختران بعد از ازدواج هم به شکلی کاملن طبیعی از حساسیتهای همسرانشان مبنی بر اینکه بدون هماهنگی و اجازه از خانه خارج نشوند، ادامهی تحصیل ندهند یا با دوستان و اقوام رفت و آمد نکنند، صحبت میکنند و آن را نشانهی توجه همسرانشان میدانند. میخواهم بگویم آنچه در ذهن تمامی ما آنقدر ریشه دارد که آن را طبیعی میدانیم یعنی «غیرت»، یکی از مصادیق بارز خشونت است. غیرت قطعن جزو طبیعت مردانه نیست که اگر بود، باید در میان مردان کشورهای پیشرفته هم وجود میداشت. پس اگر قوانین پیشرفتهی آن کشورها موفق به کنترل حسادت شدید و احساس مالکیت مردان شده است، حتمن اگر ما هم بخواهیم میتوانیم با آن مقابله کنیم. به غیرتمندی همسران و پدران و برادرانمان افتخار نکنیم. آن را امتیاز ندانیم و بدانیم احساس خشم، غم، یا نگرانی که پس از مواجهه با غیرتمندی مردان اطرافمان دچارش میشویم، به دلیل این است که قربانی خشونت شدهایم، هرچند که این خشونت جسمی نباشد. باور کنیم زخمهای خشونت روانی بسیار دیرتر از خشونتهای جسمی درمان میشوند و تازه بعد از درمان هم همیشه با ما میمانند. اولین قدم برای مبارزه با خشونت این است که مصادیق آن را بشناسیم، به آن عادت نکنیم و خواهان تغییرش باشیم. ---------------------------------------- این نوشته مال خانم نعیمه دوستدارهست ودوست دارم دوستان این مسئله رو با توجه به مسایلی که دوروبرخودشون میبینند وحوادث واتفاقاتی که رخ میده وبطور کلی از منظر محدودیتها وامکانات خودشون نقد کنند 10 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خشونت روانی از آن دسته موضوعات مورد علاقهی من است که هر چه بیشتر نگاه میکنم، مصداقهای بیشتری از آن در اطرافم میبینم. فکر میکنم ما چنان درگیر این نوع خشونتیم که گاهی اصلن خشن بودن آن را احساس نمیکنیم و جزو روال عادی زندگیمان شده است. حتا برای خیلی از زنها، خشونتهای روانی معنای مقدسی هم پیدا کرده و همنوا با ادبیات مردسالار جامعه، خوشان هم بر طبل خشونت میکوبند. خانم دوستدار چنان از نگاه بیرونی سخن میرانند که انگار تمامی مسایل لاینحل اجتماعی ما حل شده وبجز مسئله ناموس وغیرت ودگماتیسم مردانه مسئله ای دیگر وجود ندارد! از یاد نبریم که بزرگترین چالش ذهنی واجتماعی ما ایرانیان هنوز تبیین مسئله سنت ومدرنیته هست ومسلما تمثالی از اب درهاون کوبیدن خواهد بود اگر بخواهیم با انگاره های پست مدرنیستی با مسائل زنان درایران برخورد کنیم وبه لطائف الحیلی صرفا با تمرکز به نیازهای دوطرفه زنان ومردان بخواهیم بر مشکلات عمیق وریشه دارمان سرپوش بگذاریم. بهتربود به جای بیشتر نگاه کردن به مصداق های خشونت روانی به ریشه های این خشونت پرداخته میشد تا امروزه روز مطالبات جامعه زنان را درمسائل نازل وسطحی محدود نبینیم! مصادیق خشونت روانی بسیار گسترده است: بیتوجهی، خیانت، بیاحترامی، بیمسوولیتی، کنترل ارتباطات اعم از موبایل، تلفن، ایمیل و ..، ممانعت از دیدار دوستان و فامیل، ممانعت از خروج از منزل و بسیاری موارد دیگر. بسیاری از ما با این خشونتها بزرگ شدهایم و آنقدر به آنها خو گرفتهایم که مصداق خشونتشان نمیدانیم. یکبار درجایی نوشتم عادت به بدبختی از خود بدبختی هم بدتر است! مسلما با تمامی این مصادیق خشونت موافقت ضمنی دارم ولی باید ببینیم چه چیزی را با چه چیزی داریم مقایسه میکنیم؟ ایا این مصادیق در مقایسه اماری ایران وامارات(به عنوان یک کشور اسلامی ونسبتا سکولار یا حتی ترکیه بیخ گوشمان محل اعرابشان چگونه است؟از افغانستان وبسیاری کششورهای عربی میگذریم!کشورهای اروپای شرقی چه؟)صرفا که نمیشود با مصداق قرار دادن چند کشور محدود غربی که هرکدامشان مصادیق عمده تری از خشونت های روانی را با خود دارند(توجهتان را به فیلم شرم جلب میکنم تا به زوایای روشن وتاریک این مسئله هم برسید) حد وحدود هارا مورد بازتعریف قرار داد واژهی غیرت چنان بار معنایی خاصی در زبان فارسی دارد که آن را به هر رفتار شجاعانهای نسبت میدهند و غیر از رابطهی زنان و مردان، در توصیف حرکتهای ورزشی و ملی و میهنی هم به کارش میبرند. مسئله بزرگ ما همین افراط وتفریط وناتوانی از تعریف حدود وثغور مورد احترام همگان هست این درد چند صدساله این خاک هست! فرهنگ غیرتمدار ایرانی، که زن را ابژه میبیند موافقم وزیاده روی دراین مسایل را توجیه پذیر نمیدانم ولی ایا الترناتیو ان فرهنگیست که زن ابزار میبیند؟ مسلما شما هم مصادیق وتاثیرات این دید را میتوانید با تمامی زیروبم هایش ببینید وبششناسید! درکل با مسئله خشونت روانی ومشکلات ناشی از ان نسبت به جنس زن موافقم وبه شخصه دوست دارم این مسئله به طور اصولی ونه به صورت نمادین ونقاب زدن با افکار مدرن حل بشه ولی راهکار مسائل فرهنگی - اجتماعی از چاله درامدن وبه چاه افتادن نیست 8 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اولش فکر کردم خودت این متنو نوشتی. گفتم از سجاد بعید بود. متاسفانه یکی از معضلاتی که این نویسندگان هم بهش دامن میزنن همین احساسات مظلوم نمایانه و دم دستی زنانه است. این خانم ها همه کار و زندگی خودشون رو ول کردن و چسبیدن به این موضوعات. در حالی که صرفا ادا و اطوار درمیارن. از اون طرف پشت بوم افتادن. اسم خودشون رو گذاشتن فمنیست در حالی که حتی نمیدونن خواستگاه این مکتب چیه. همه هم و غمشون شده انتقام گرفتن از نسل مردان. اونها رو دشمن بالفطره تاریخی جنس خودشون میدونن و آمال بزرگ زندگیشون در همین افکار و ایده آل هاشون خلاصه میشه. از همه اینها بدتر اینکه با همه ادعاهاشون خودشون در نهایت خشونت رفتاری نسبت به جنس مقابل قرار دارن. هیچ اعتنایی به حقوق مردان و همسرانشون ندارن. زندگی مشترک قرارداد نیست که پای سود و زیان در بین باشه. همه مسائل روزشون شده آنالیز رفتارها و بازخوردهاشون با جنس مخالف و تعیین میزان تضییع حقوقشون. اینها به نظر من بیشتر از هر کسی دارن در حق زنان ظلم میکنن. دلیل هم برای این ادعا دارم. باید پذیرفت که ما تحت چه عرف و مسلکی داریم زندگی میکنیم تو این جامعه. ولی با شستشوی مغزی زنان و دختران جوان زندگی نسل عظیمی رو دارن سیاه میکنن. 10 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۱ فرهنگ ناموس پرستی ایرانی و خاور میانه ای ، فقط این نتیجه را میده ، که زن یک عروسک خیمه شب بازی نادان و ضعیفه 5 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ايمممم, بيشتر از نودو نه درصد اطرافيان من ک عاشق اين خشونت يا مثلاً همون غيرت مردهاشون هستن! :-w اگه نگم همه! چون اون يک درصد خودمم فقط:دی کشور های مثلاً پيشرفته هم ک معمولن عاشق سوپر منن..! چندان فرقی تو معنا و باطن اين دو تا نيس! ولی خب دومی خشونت نداره! کلاً هم ک هرکی هرچی بگه بش ميگن حالا همه مسائل و مشکلات اين کشور حل شده مونده ايني ک تو ميگی! من موندم پ مشکلي ک بايد راجبش حرف زد چيه اين وسط!:دی آقا سجاد هم ک هميشه موافق بد بودن مسئله اي ک بيان شده يا مثلاً اينجا خشونت هستن ولی ويرگول اونی ک بيان کرده درس بيان نکرده! ريشه! نوع بيان! عرف ما!! اينجوری ک فايده نداره!! سنت و مدرنيته! اين مسائل سطحیه! مشکل اينا نيس! روشن فکرا!... (البته نه به اين سادگی, زرورق دارش!) آقا اردتمندم ها:دی اينم يکی از مشکلات هست در کنار بقيه مشکلات بشر! مشکل احمقانه اي هم هست(به نظر من!) غيرت در روابط غير از عرف بودنشون و اينکه مردی بهش باور داشته باشه, بيشتر (شايد در زمان حال, بيشتر) تو مايه های خودشيرينی واسه زنيه ک براش غيرت ب خرج ميدن! وگرنه زن و شوهري ک مثلاً ده سال با هم زندگی کردن (اونايی ک من ديدم حدآقل) از اين حرفا با هم ندارن ديگه! من ريشه اين مشکل احمقانه رو کاملاً از سمت زن ها ميبينم! عرف هم از ديد من واسه عام هست! عام هم دارن زندگيشونو ميکنن! دوس دارن ديگه اينجوری! واسه حل کردنش لابد بايد علاقشون رو عوض کرد! چون هيچ جای دنيا ک هنوز کسی آگاه نشده! (منظورم از کسی, اکثريت انسان هايي ک نياز به آگاه شدنشون هست, بود!) يکی مثل اين خانوم عميق ميفهمه, يکيم نه! ريشه اش اينجاس! اگه کسی ميدونس چرا بعضی ها ميفهمن بعضی ها نه, خدا ميشد لابد! منتظر شايد پست کوبنده آقا سجاد جواب به اين پستم هم هستم:دی 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ منتظر شايد پست کوبنده آقا سجاد جواب به اين پستم هم هستم:دی والا فعلا یه بیست دقیقه ای هست سعی میکنم سروته جملات شمارو بهم پیوند بدم ببینم اصلا چی نوشتین! ناسلامتی شما قشر اکادمیک این جامعه هستین یخورده اصول نگارشی رو رعایت کنین همه چی حل میشه ----- من نخواستم پست منو نقد کنین اگر پست اول رو ونه پست منو خونده بودین میدیدن که نوشتم نوشته خانم دوستداررو نقد کنین ونقد نوشته منو بزارین به عهده نویسنده که یجوری باهم کنار میاییم فعلا همینا 5 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ والا فعلا یه بیست دقیقه ای هست سعی میکنم سروته جملات شمارو بهم پیوند بدم ببینم اصلا چی نوشتین!ناسلامتی شما قشر اکادمیک این جامعه هستین یخورده اصول نگارشی رو رعایت کنین همه چی حل میشه ----- من نخواستم پست منو نقد کنین اگر پست اول رو ونه پست منو خونده بودین میدیدن که نوشتم نوشته خانم دوستداررو نقد کنین ونقد نوشته منو بزارین به عهده نویسنده که یجوری باهم کنار میاییم فعلا همینا =)) خب خوبه..:) کلاً فقط به زور سه خطش نقد پست شما البته نه فقط اين پستتون بود... بقيش... :) شما بفرمايين کجارو متوجه نشدين من براتون توضيح بدم:دی 1 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۱ يه دوس دخترم نداريم ، تو خيابون اذيتش كنيم ، همش روسريشو از سرش بكشيم ، مو هاشو بكشيم اشكش در بياد ، گازش بگيريم، وسط خيابون دكمه هاي مانتوشو بكنيم. بعد داداشش ببينه بياد با چاقو بزنه شهيدمون كنه ... حق داره بابا،خوب اين چه وضع برخورد با ناموسه مردمه ؟ 3 لینک به دیدگاه
3Tilla 3844 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۱ يه دوس دخترم نداريم ، تو خيابون اذيتش كنيم ، همش روسريشو از سرش بكشيم ، مو هاشو بكشيم اشكش در بياد ، گازش بگيريم، وسط خيابون دكمه هاي مانتوشو بكنيم. بعد داداشش ببينه بياد با چاقو بزنه شهيدمون كنه ... حق داره بابا،خوب اين چه وضع برخورد با ناموسه مردمه ؟ :ws28::ws28: پ ن پ بزنه جانبازت کنه؟!!خودتو حس کن جاش! 2 لینک به دیدگاه
aghakbar 141 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 شهریور، ۱۳۹۱ یاداشتی از پروفسور بیات استاد بخش جامعه شناسی در دانشگاه تهران چرا به جوک رشتی می خندیم؟ "یه روز یه رشتی وارد خونه میشه، می بینه زنش لخت روی تخت خوابیده ..." "یه روز یه رشتی در کمد را باز می کنه، می بینه حسن آقا ..." چه چیزی درباره لطیفه های رشتی خنده آور است؟ هنگامی که یک ماجرایی تعریف می شود که در آن فردی از میان ما بر خلاف همه آن انتظارات عمومی رفتار می کند، ما آن را بانمک و خنده دار می یابیم. حالا بیایید ببینیم آن بخش از فرهنگ ما که در لطیفه های رشتی پنهان شده چیست. در مورد لطیفه های رشتی، معمولا محور لطیفه یک مرد رشتی است که مرد دیگری با زنش خوابیده است. آنچه لطیفه رشتی را برای ما خنده دار می سازد معمولا دو حالت دارد. حالت یک اینست که مرد رشتی هالو است و متوجه نمی شود که مرد دیگری با زنش خوابیده است، و ما به حماقت او می خندیم. در این حالت به حماقت کاراکتر لطیفه می خندیم. حالت دو اینست که مرد رشتی متوجه این رابطه جنسی می شود، اما واکنشی از خود نشان نمی دهد و به سادگی از کنار آن می گذرد. یعنی وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما تناقض دارد و از این روست که وضعیت به نظر ما خنده دار می آید. حالا بیایید حالت دو را در نظر بگیریم و نگاهی عمیق تر به دلیل خنده داربودن جوک های رشتی بیاندازیم. مگر نه اینکه انتظار داریم که هر مردی وقتی که مرد دیگری را با زنش می بیند، عصبانی شده، غیرتش به جوش بیاید و بزند یکی از آن دو یا هر دو را بکشد؟ و واکنش خونسرد و عاری از خشونت مرد رشتی ما را به خنده می اندازد! در فرهنگ ما، ناموس و غیرت ، متاسفانه چنان ریشه دوانده که بدون آنکه آگاهانه بدان بیاندیشیم، در ذهنیت ما همواره جاری است. اول از همه اینکه ما زن را ناموس مرد می دانیم و هنوز باور نداریم که زن هم یک انسان است که اختیار خود را دارد. یک دلیل خنده دار بدون جوک رشتی اینست که زن را هنوز ابزار جنسی برای استفاده مرد می دانیم. هر مردی که دستش برسد، به زن مرد رشتی تجاوز می کند و کنار او می خوابد. زن اعتراضی نمی کند، چیزی نمی گوید، و اصولا در همه جوک های رشتی کاراکتری ندارد، و هنگامی که مردی به سراغ او نمی آید هیچ اعتراضی نمی کند. زن رشتی انتخابی ندارد، اعتراضی ندارد، صدایی ندارد، فقط یا لخت روی تخت خوابیده، یا مورد تجاوز مرد همسایه و بقال و حسن آقا قرار می گیرد. زن رشتی در همه ی این لطیفه ها فقط "ناموس" مرد رشتی است! مرد رشتی هم که به ناموس اهمیتی نمی دهد، پس هر مردی می تواند به زنش دست درازی کند. دوم اینکه مرد باید "غیرت" داشته باشد، یعنی اینکه از "ناموس" خود دفاع کند و اگر مرد دیگری را با زن خود دید، از خود خشونت نشان دهد** و خون بریزد!اینکه مرد رشتی بدون ارتکاب خشونت از کنار ماجرا رد می شود، برای ما بشدت خنده دار است. آخرین جوک رشتی را که شنیده اید به خاطر بیاورید و به جای "مرد رشتی" یک "مرد سوئدی" را در آن قرار دهید. آیا بازهم بانمک و خنده دار است؟ طبیعی است که از مرد سوئدی انتظار نمی رود که دست به چاقو بزند و زن خود یا مرد دیگر را بکشد! فرهنگ و قانون کشور سوئد متفاوت است. این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست! به عنوان روشنفکر به نقد حکومت جمهوری اسلامی می پردازیم که چرا دست به سنگسار می زند، ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی و غیرت پرستی خودمان می پردازیم که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست. برای اینکه عمق این وضعیت رقت بار روشن تر شود، اجازه دهید چند خطی از کتاب «فاجعه خاموش (قتل های ناموسی)» به قلم پروین بختیار نژاد *** را در اینجا نقل کنم. *** "شیدا زن 16 ساله مریوانی که یک کودک 2 ساله نیز داشت ... در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید. مردی به علت سوءظن به همسرش او را پس از 29سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند. خانوادهای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند. دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند. سعیده دختر 14 ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او، به وسیله پدر، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید. دلبر خسروی، دختر 17 سالهای در دهی نزدیکی مریوان، به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود، توسط پدرش سر بریده شد. مردی 46 سالهای همسر صیغهای و نوجوانش را که 15 سال بیشتر نداشت به دلیل سوءظن با ضربات چاقو مجروح کرد و مردی که در خیابان در حال حرفزدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند. در دزفول، جاسم که خود دارای سه زن بوده دختر 15 سالهاش را به دلیل اینکه فکر میکرد عمویش به او تجاوز کرده، سر برید. باز در دزفول، مردی با سوءظن به همسر دومش و با ادعای اینکه پسرش متعلق به او نیست، سر وی و فرزند 7 سالهاش را برید. زهرا دختر 7 ساله اهوازی زمانی که مادرش بر سر اختلافی با شوهرش (پدر زهرا)، به همراه وی به منزل پدریاش میرود، پس از بازگشت مورد سوءظن پدر خود قرار میگیرد. پدر به زهرای 7 ساله شک میکند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش بوده، مورد تجاوز داییاش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته میشود." *** پروین بختیارنژاد در این کتاب تلاش کرده نمایی از فاجعه خاموش را به ما نشان دهد. مردهایی که او به ما نشان می دهد، مردهایی که سر دختر 7 ساله، خواهر 17 ساله و زن 15 ساله خود را می برند، مردهایی که هیچکدام "مرد رشتی" نیستند. اینان همه مردان باغیرتی هستند که از ناموس خود دفاع می کنند و واکنش آنها همخوان با انتظارات فرهنگی ماست، و از این رو برای ما خنده دار نیست! ولی آیا واقعا اینطور است؟ آیا ماجرای قتل های ناموسی گریه آور نیست؟ اگر ما واقعا از هر مردی که زن یا دختر یا خواهر خود را با مرد دیگری می بیند انتظار نداریم که دست به جنایت بزند، چرا به جوک های رشتی می خندیم؟ وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم فرهنگ خشونت ناموسی را چرا پذیرفته ایم؟ آیا بهتر نیست آرزو کنیم .. هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نشود؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده