رفتن به مطلب

حقيقت زيبايي و زيبايي حقيقت


fanous

ارسال های توصیه شده

مصطفي ملكيان، در نشستي كه با عنوان «بررسي ارتباط فلسفه و هنر» در دانشگاه شيراز برگزار شده بود، سخنراني كرد. «آفتاب»، متن منقح و ويرايش شده گزارش اين سخنراني را در اختيار علاقمندان «فرهنگ و انديشه» قرار مي دهد. گزارش ابتدايي را خبرنگار «ايسنا» در شيراز تهيه كرده بود.

 

معاني مختلف هنر

گاه هنر در معناي «فضيلت» و گاه در معناي «فن» و «مناسب‌ترين روش انجام كار» به كار مي‌رود؛ اما آنچه موضوع سخن ماست، معناي سوم هنر است كه همان «زيبايي‌آفريني» است.

 

نسبت فلسفه و هنر

يونانيان و روميان قديم سه امر را مايه‌ آرامش و قرار روان آدميان مي‌دانستند: «راستي» يا «حقيقت»، «نيكي» يا «خير»، و «زيبايي» يا «جمال». پي‌جويي راستي و حقيقت در تاريخ بشر، «علم» و شاخه هاي مختلف معرفت آن از جمله «فلسفه» را پديد آورده است؛ در طلب خير و نيكي بودن، «اخلاق» و اخلاقي زيستن را در ميان ما رقم زده است؛ و در پي زيبايي و جمال بودن، پيدايش «هنر» را باعث شده است.

در رتبه‌بندي اين ارزش‌ها، راستي در جايگاه اول، نيكي در رتبه دوم، و زيبايي در مكان سوم قرار مي‌گيرد؛ زيرا نيكي در سايه‌ حقيقت و راستي معنا مي‌يابد و زيبايي نيز در پرتو حقيقت و نيكي شناخته مي‌شود.

فلسفه با حقيقت سر و كار دارد و هنر با زيبايي؛ بنابراين آنچه فلسفه درباره‌ هنر مي‌تواند بگويد «حقيقتِ زيبايي» است و آن‌چه هنر درباره‌ فلسفه مي‌تواند بگويد «زيبايي ِ حقيقت» است.

 

حقيقتِ زيبايي

هنر فرايندي بشري است كه فراورده‌اش زيبايي است و هنرمند يا زيبايي‌هاي موجود ولي نامكشوفِ هستي را برجسته و آشكار مي‌كند و يا زيبايي‌هاي ناموجودِ هستي را مي‌آفريند.

 

در باب «حقيقت زيبايي» پرسش‌هاي گوناگوني را مي‌توان مطرح كرد. پرسش اول كجايي جايگاه زيبايي است: آيا زيبايي در شيء موصوف به زيبايي است يا در ناظر زيبابين؟ اگر شما گفتيد در خود شيء است، زيبايي را امري ابژكتيو و «آفاقي» مي‌دانيد و اگر گفتيد در فرد ناظر است، آن را امري سوبژكتيو و «انفسي» فرض كرده‌ايد. البته ممكن است به آميزه‌اي از هر دو نيز باور داشته باشيد.

 

پرسش دوم اين است كه آيا زيبايي داراي انواع است يا يكي بيشتر نيست؟ آيا زيبايي آسمان، انسان و يك بنا يا ساختمان به يك معناست يا هر يك معنايي جداگانه دارند؟

 

پرسش سوم اين است كه زيبايي اساساً بر اثر چه پديد مي‌آيد؟ آيا زاييده‌ تقابل است يا تناسب؟ و آيا حاصل تنافر است يا تقارب؟

 

پرسش چهارم تعريف‌پذيري زيبايي است. وقتي ما واژه‌ي «پدر» را تعريف مي‌كنيم، به راحتي مي‌توانيم بگوييم: «انسان بالغ ازدواج كرده داراي فرزند» اما اگر بخواهيم مفهوم «سرخي» را تعريفي كنيم، به راحتي امكان‌پذير نيست. حال پرسش اين است كه تعريف زيبايي از كدام نوع است.

پرسش پنجم اين است كه آيا هر فرآورده‌ زيبا لزوماً از رواني زيبا برخاسته است يا نه؟ و به عبارت ديگر، آيا مي‌توان گفت: فراورده‌هاي زيبا لزوماً زاييده‌ فرايندهاي زيبا هستند؟

 

پرسش ششم چگونگي انتقال زيبايي‌هاي درك‌شده به ديگران است. ما تقريباً بر روي زيبايي‌هاي طبيعي اجماع داريم؛ اما سؤال اين است كه زيبايي‌هاي ذهني و رواني كدام اند و چگونه به آنها مي‌توان آراسته شد؟

برخلاف آموزش و پرورش امروز كه زيباسازي را فقط در ساحت آگاهي و عقيده، آن هم به صورت تلنبار كردن اطلاعات در حافظه دنبال مي‌كند، آموزش و پرورش يونان قديم، زيباسازي را در شش ساحت پي مي‌گرفت: «بدن»، «باورها و عقايد»، «احساسات و عواطف»، «نيازها و خواسته‌ها»، «گفتارها»، و «كردارها».

 

زيبايي ِ حقيقت

كار هنر، بويژه هنر مكتوب (ادبيات) از قديم‌الايام نشان دادن «زيبايي حقيقت» بوده است. انساني كه حقيقت را زيبا ببيند، در بند عقايد خود نيست و همان‌گونه كه دماسنج صرفاً دماي لحظه‌ي فعلي را نشان مي‌دهد، انسان حقيقت‌طلب نيز بايد با تمام صداقت و جديت، عقيده‌اي را بپذيرد يا بيان كند كه فعلاً گمان مي‌كند انطباق بيش‌تري با حقيقت دارد.

بسياري از ما صرفاً به اين سبب دشمنيم كه عقايدمان ناسازگار است و يا تنها به اين سبب نزديكيم كه عقايد يكساني داريم. اين در حالي است كه آن‌چه در تعاملات اجتماعي ملاك عمل است، خصوصيات اخلاقي – رواني افراد است؛ نه عقايد آنان.

 

عاشقان حقيقت، هيچ وقت در بند عقيده‌ خود نمي‌توانند بمانند. عقيده‌پرستي چيزي جز خودپرستي نيست و كساني كه عقيده‌ي خود را مي‌پرستند، به نوعي خودشيفتگي رواني دچار هستند. آن‌ها كه زيبايي حقيقت را درك كرده‌اند، از بند عقايد رهيده‌اند و تنها در پي آواز حقيقت مي‌دوند.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...