هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ماشو یکی از هزاران همشهریای گمنام و زخمت کشم هست که گاهی وقتا فکر مکینم همه غم و غصه ها همه بدختی ها و مشکلات دنیا را به کول میکشه و از بس دنیا سختی رنج به این ادم داده خود دنیا و روزگار هم شرمسارش و شرمنده اش شده داغون له شده است زیر درد و بار زندگی و این حکایت جد اندر جد میراث ایل و تبار ماشو بوده و هست. از قدیدم گفتن گرسنه بودن نیازمندی احتیاج معطلی و معلق بودن شیر را رو به مزاج میکنه ولی شاید شاهکار امثال ماشو تو این دوره زمونه زندگی قانع و قناعت پیشه ای هست که دارند و در این بین نمیشه از ارزش زن و بچه های که بی سر صدا و بی توقع کنارش میسوزن هم غافل شد به هر حال این جور زندگی تا حدودی هم خود خواسته است ادمی که گه گاهی تو گوشه کنارهای شهر دیدم و میشناسم حاظر هست با هر بدبختی صورتش را سرخ نگه داره ولی هیچ وقت دست جلو کسی دراز نکنه ، شاید کسی صدای گریه این ادم را تو گیر و داد زندگی نشنوه ولی اغراق نیست اگه بگم هرچه بارون از اسمون میباره صدای اندوه و گریه های دورنی و اروم ماشو باشه وممکنه ما اینو درک نکنیم چرا که تو این دوره زمونه نون بازو خوردن و با فکر عصه سر کردن را ادمایی می فهممند که هم قطار هم طبقه ماشو باشون . سوز سرمای شبای دراز زمستون باد سرد رو اب دریا اومده، و طلاتم موج دریا و رعد و برق و خشم اسمون صدای طوفان زندگی توی لنج مثل میدون جنگ میمونه و این کار و بار ماشو هست زندگی با سر بلندی، تلاش کردن و جون کندن تا زنده ای و مردن با افتخار اینها شعار و حرف امثال ماشو هست. ..................... ماشو (اقا ماشالله) 11 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۱ این متن رو که خوندم یاد دوستم و خانواده اش افتادم نمی دونم چقدر به حرف هات ربط داره اما دلم خواست بگم ... بچه که بودم توی یه محلی زندگی می کردیم که همه جور آدم توش بود همسایه رو به رومون از اون پولدارا بود خونه بغلیش مال یه بازیگر بود اونم در همون حد ثروتمند دو تا کوچه بالاتر خونه دوستم بود پدرش یه مریضی خاص داشت نه می تونست کار سخت کنه نه می تونست هر غذایی رو بخوره توی حیاطشون خیار شور می فروختن ولی آدم های باصفایی بودن همیشه منو خواهرم رو دعوت می کردن خونشون یه خانواده 5 نفره بودن 3 تا دختر که یکیشون هم مثل پدرش بیمار بود هفته ای یکی دو بار می رفتیم اونجا عصرونه می خوردیم می دونی چی ؟ نون و گوجه چقدر بهمون می چسبید هنوزم به نظرم خوشمزه ترین عصرونه دنیاست یادش بخیر امسال ماشو کم نیستن... 9 لینک به دیدگاه
amirgb 8546 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ نمي خوام هيچ تحليل براي چرايي اين وضع كنم فقط ازت تشكر مي كنم كه تلنگري به ذهن من زدي 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده