azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گاهی مرا ببین .... من که بی بهانه بی توقع و عاشقانه دوستت دارم .... نگذار خورد شوم ... بشکنم .... من از یک شیشه حساس ترم .... خورد شوم هزار تکه مییشوم ...نشکن مرا ... خوب نگاه کن چشمهایم چشههایت را می خواهد .... خوب گوش کن بی صدا تورا فریاد میزنم ... میترسم بلند اسمت را بگویم نکند شاید صدایم آرامشت را به هم بزند ... عشق من بیا دستم را بگیر .... دستم حرم دست تو را کم دارد ... شاید روزی در بی گمنامی خود گم شوم ...شاید روزی سکوت را شکستم .... شاید آمدم در گوشت زمزمه کردم دوستت دارم ... شاید روزی دیوار ترس را ویران کردم و آن سوی دیوار به تو پیوستم ... اما عشق من آیا تو هم در پس دیوار هستی ؟ از نوشته های خودم ! 3 لینک به دیدگاه
afra68 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۱ لالایی میخوانم! اما.... خوابت نبرد یک وقت! بهانه میکنم که سرت روی زانو هایم باشد! 3 لینک به دیدگاه
afra68 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ گاه.... که واژگانت بر دلم داغ میزنند به گاهی... که در تو ذوب میشوم التهابی ست تبناک!...عطشی ست گوارا! بگو... بنویس... تا لهیب سکوتت _حتی_ در من بگیرد! ... بر خرمن احساسم شعله بنشاند ...بسوزاند! 3 لینک به دیدگاه
afra68 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۱ بودن همون چیزیه که بهش نیاز دارمباش! حتی اگه نبودی...بازم باش! حتی اگه ازم خسته شدی و نموندی ....باش! حتی اگه دلت خواست بری و پشت سرتم نگاه نکنی باش! میشه! به خدا میشه! باور کن! تو فقط بخواه! تو فقط خیالتو ازم نگیر! همین! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده