sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ترجمه: مسلم ناظمي 1در ميان بيست كوه برف اندودتنها تنابدهاي كه ميجنبد توكايي است سياه 2سه انديشه در ذهنم بود مثل درختيكه سه توكادر آن آشيان دارند. 3در باد پاييز چرخ ميزد توكاو اين پردهاي بود از پانتوميمي 4مرد و زن يكي هستند مرد،زن،و توكايكي هستند. 5نميدانم كدام رادوست تر دارم زيبايي زير و بم صدا رايا زيبايي كنايههاي كلام راتوكايي سوت ميكشد كمي بعد! 6قنديلها از فراز قرنيز ميافتند در پنجرهاي با شيشهاي بي رحم سايه اي از توكابر آن ميافتد و دور ميشود فضابه دنبال سايه ميافتديك علت غير قابل كشف. 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۱ 7هاي! مردان تكيدهي "هادام"! چرا به فكر پرندههاي پر طلايي هستيد؟ نميبينيد توكاچگونه ميان ساقه ايي زناني كه دورتان ميلولندراه ميرود؟ 8من لهجههاي اشرافي را ميدان مو قافيههاي بليغ ناگزير را. نيز ميدانمكه توكادرهرآنچه ميدانمآميخته است. 9وقتي توكا از منظر به بيرون بال زدبا يك ياز چرخهاي بسيارشداغي بر لبههاي منظر نهاد 10در نگاه توكاها پرواز در شعاعي سبز رنگ حتي هقهقي آهنگين جيغي است بنفش 11سرتاسر "كانكتيكات" را پيمود با كالسكهاي از بلور نخست ترسي در او رخنه كرد او سايهي ساز و برگش را با توكايي اشتباه گرفته بود. 12رودخانه در راه است بايد پر بگيرد توكا 13عصر بودبرفي بود و بنا بود تا آخر غروببرفي باشد. توكابر شانه سروينشسته بود. منبه مجله ی ادبی پیاده رو 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده