رفتن به مطلب

نگاهي به (بكت) نوشته ي آ.آلوارز


sam arch

ارسال های توصیه شده

ساموئل بِكِت (1906-1989م) نويسنده ي برجسته ي ايرلندي همان كسي است كه نمايشنامه ي در انتظار گودو را نوشت و كل تئاتر معاصر را دگرگون كرد ، او يكي از مشهورترين نويسندگان و به يقين مشهورترين نمايشنامه نويس عصر ماست و از ديد همگان ، از جمله كميته ي داوران جايزه ي نوبل ، يكتا هنرمند مسكنت و افسردگي مهلك است.

دو كيفيت ايجاز و دشواري بصورت خصيصه هايي پايدار همواره در آثار بِكِت پابه پاي هم پيش مي روند و به قول مترجمِ كتاب براي توصيف برخي از آخرين نمايشنامه هاي او ، ايجاز كلمه ي نارسايي است ، آثاري نظير صداي پا ، نمايشنامه ي نفس ، رمان كمتريت ، آمد و شد ، تخيل مرده خيال و...

بِكِت هنرمندي برخوردار از اصالتي عميق و خلوصي عميق تر است كه همواره از دادن هرگونه امتيازي به خوانندگان خود سر باز زده است و پابه پاي افزايش شهرت و اعتبارش ، آثار او سردتر و سخت تر شده و در همين حال شخص وي نيز بيش از پيش از انظار دوري گزيده است.

فقط شانزده سال پس از نخستين اجراي گودو ، كه براي نخستين باردر سال 1953 و در پاريس به روي صحنه رفت ، جايزه ي نوبل در ادبيات به بِكِت اهدا شد و ظاهرا حق بِكِت نسبت به اين افتخار ادبيِ غالبا مشكوك بديهي و ترديد ناپذير بود ، چرا كه بر خلاف اكثرِ موارد ديگر اين بار هيچ كس به انتخاب وي اعتراض نكرد ، اگرچه نيازي به گفتن نيست كه او براي دريافت جايزه به استكهلم نرفت.

بِكِت از شور و دلبستگي عجيبي نسبت به جيمز جويس برخوردار بود و نفوذ و تاثير آثار جويس در برخي آثار وي كاملا محسوس است .او براي اولين نشانه ي ارادت خود در سال 1930 بخشي از (آنا ليويا پلورابل) را به فرانسوي ترجمه كرد و بعدها جويس براي پاسخ به علاقه ي وي بخش هايي از نخستين رمان بِكِت ، مورفي، را از بر كرد. رابطه ي جويس و بِكِت بر دوستي و محبت واقعي استوار بود و هردو اگرچه به شيوه اي كاملا متفاوت ، اما مشتركا دچار افسردگي بودند.

بِكِت همچنين در زمينه ي انتخاب اسامي‌‌ ، همواره از استادش جويس پيروي كرده است و غالبا نامهايي را برگزيده كه مي توان با آنها به شيوه اي جويسي بازي كرد : نات ، وات ، مالون ، ماهود ، مك من و ... اما در همه ي موارد صرفنظر از نامي كه براي راويانش برگزيده ، همواره صدا ، صداي خود بِكِت است.

هدف بِكِت به گفته ي خودش ، بكارگرفتن بطالت و بهره برداري از ستروني است و به نقل از يادداشت مترجم درآغازكتاب همه ي ما نياز داريم بِكِت را بفهميم ،زيرا هنوز مثل اجداد غارنشين مان ازهرآنچه ناآشنا ،نامفهوم ، ناشناخته و ناجور است ، مي ترسيم .

 

رمان نويسي ،يا اجبار به نوشتن رمان ، مضمون مركزي اكثر رمان هاي اوست و قهرمانان بِكِت همچون خودش، سرگرم نوشتن اند – غالبا در جايي نظير همان اتاق در بسته اي كه بِكِت انزواي حدودا شش ساله ي خود از سال 1945 تا 1950 را در آن بسر برد.در واقع بِكت سعي داشت شكل رمان را براي فراتر رفتن از آن بكار گيرد ، همانطور كه قبلا از قلمرو شعر فراتر رفته بود . او رمان را به منزله ي رخت كني به خدمت مي گيرد كه مي تواند خود را در آن از شر وسواس هايش خلاص كند ، و آزاد و رها بسوي شكلي ديگر يعني درام به پيش رود.

عادت بِكِت بر تكرار مضامين ، تصاوير و حتي شخصيت هاي واحد از اثر به اثر، شكلِ بارز تاكيد بر اين حقيقت است كه وضع در جهان او اينطور است و نه جز آن ، صرفنظر از تنوع شخصيت ها يا تفاوت وضعيت ها ، همه چيز در عادت ، ملال ، فراموشي و رنج خلاصه مي شود.

به عبارت ديگر ، كل جهان احساس ، براي بِكِت ، حتي در بيست و پنج سالگي چيزي جز تضميني براي رنج نبوده و اگر بكت همين پيام را در هر آنچه بعد از آن نوشت تكرار نكرده بود ، مي شد آن را نتيجه ي ياس و خلجان مردي جوان به شمار آورد.

لینک به دیدگاه

آثار متاخر بِكِت ، با توجه به اين واقعيت كه او همچنان به نوشتن ادامه مي داد ، معرف حد نهايي و قابل احترام نزديكي انسان به قلمرو سكوت است ، او خود در سال 1949 در تنها مصاحبه ي خود با ژرژ دو تويي اين نكته را خلاصه كرد و اظهار داشت كه هنرمند زمان ما چاره اي ندارد مگر گردن نهادن به اين بيان كه ديگر هيچ چيزي براي بيان كردن وجود ندارد ، هيچ چيزي كه با آن بتوان بيان كرد ، هيچ چيزي كه از آن بتوان بيان كرد ، هيچ قدرتي براي بيان كردن ، هيچ ميلي به بيان كردن ، همراه با اجبار به بيان كردن.

سه گفتگوي ساموئل بكت با ژرژ دوتويي كه در قالب يگانه مصاحبه ي وي و از قول مترجم در حكم بيانيه ي فلسفي اوست ، توسط وي در پايان كتاب بعنوان ضميمه آورده شده است.

همچنين ترجمه ي (سانتور هاي دكارتي) ، فصلي از كتاب ساموئل بِكِت اثر(هيوكنر) كه يكي از مهم ترين نقدهاي منتشر شده بشمار مي آيد و ترجمه ي متن نمايشنامه ي (من نه) اثر ساموئل بِكِت در بخش ضميمه از بخش هاي مفيدي است كه توسط مترجم به متن اصلي كتاب افزوده شده است.

 

كتاب ارزشمند بكت نوشته ي آلفرد آلوارز با ترجمه ي مراد فرهاد پور نخستين بار در سال 1374 توسط انتشارات طرح نو بچاپ رسيد و پس از چاپ دوم در سال 1381 ، در سال 1388 به چاپ سوم رسيده است.

جامع بودن مطالب كتاب درنقد و تفسير آثار بِكِت زمينه ي موثق و موفقي است براي شناساندن بخش قابل تاملي ازخصوصيات پيچيده ي شخصي و شخصيتي ساموئل بكت .

در عين حال ، شيوه استادانه ي آ.آلوارز در توصيفِ حركت نثربِكِت به سوي شعر ناب و پيوند آن با مضمون افسردگي و نيز ترجمه ي دقيق و قابل تحسين مراد فرهاد پور كه شناخت عميق وي از بِكِت شيوايي انتقال مطالب كتاب در حوزه ي نقد و تفسير را ممكن ساخته همگي باعث شده تا اين كتاب داراي امتيازات و ارزش هاي در خوري باشد كه از ديد جامعه ي فرهيخته ي ادبي پنهان نمانده است.

اشارات دقيق و نسبتا جامع مولف، بطور مجزا كه تقريبا به تمامي آثار بِكِت ، علاوه بر ويژگي هاي مفهومي و مضموني نسبت به سبك ، نوع نثر ، ويژگي هاي نگارش و ساختار ، صورت گرفته و بررسي روندِآنها در آثار اوليه و پاياني و نيز قياس برخي آثار و نسبت تاثير پذيري آثار اوليه از جويس ، بي شك اين كتاب را به مجموعه اي كامل براي شناخت و درك صحيح از جهان ِ بِكِت ، بدل كرده است.

قابل تاكيد و اشاره است كه يادداشت و پانويس ها ي مترجم علاوه بر ترجمه ي روان و شيواي وي و نيز ضمايمي كه از طرف ايشان به اصل كتاب افزوده شده ، كمك شاياني است به فهم دقيق تر خواننده فارسي زبان از اين شناخت و درك صحيح آن.

آ.آلوارز در مقام شاعر ، منتقد و مولفي كه موضوع مشهورترين كتابش افسردگي است در كتاب بكت به تفصيل در مورد شيوه ي نگرش او به مقوله مرگ و زندگي و مضمون ملال و افسردگي به كنكاش و بحث پرداخته و شاخه هاي بحث خود را نه از تئوري جدا و تطبيقي با آثار بلكه از دل خود رمان ها ، نمايشنامه ها و ساير آثار بكت بيرون مي كشد .

او در جايي از كتاب اشاره مي كند كه بكت اگزيستانسياليستي راستين است زيرا هر آنچه مي نويسد نهايتا ، به رغم تاسف خودش ، مويد اين بصيرت است كه الهيات يا متافيزيك هيچ يك نمي توانند پاسخ هايي غايي به دست دهند.

آلوارز بصورت مجزا در بخش هاي مختلف كتاب ضمن معرفي رمان ها ، نمايشنامه ها ، آثار راديويي و اشاره به برخي شعرها و مقالات بِكِت به صورتي جامع به نشان دادن مضامين اصلي تفكر بكت - عادت ، ملال و رنجِ وجود - اهتمام ورزيده و موكدا در هر بخش به قياس آثار منظوم ، منثور و نوشته هاي داراماتيك وي پرداخته و همواره به جنبه هاي اهميت بكت در ادبيات مدرن تاكيد كرده است.

او معتقد است ، هنگامي كه بِكِت شروع به نوشتن نمايشنامه هايش كرد و در فاصله ي سال هاي 1956 تا 1960 منحصرا به نمايشنامه پرداخت ، بافت رمان هايش خلوصِ زبانشناختي بيشتري يافت و محتواي انساني آنها به تدريج رنگ باخت و در نهايت به نوعي تنها-خودي بدل شد كه مورفي نخستين رمان وي سال ها پيش آن را باب طبع خويش يافته بود.

آلوارز ، اشاره مي كند كه هرچه بِكِت از شكل صوري نظم دور شده ، خصلت شاعرانه ي آثارش افزون گرديده و در خلوص و تمركز نوشته هاي دراماتيكش ، به شعر حقيقي خود دست يافته است.

لینک به دیدگاه

او فرجام ٍسبكِ متورم ، قراردادي و مادون ِ اليزابتي ِ كساني چون درينك وتر و فراي را بازگشت به سبك توماس اوتوي مي داند و معتقد است اليوت عليرغم راه جديدي كه در برخي نمايشنامه هايش گشوده با ادامه ي فعاليتش در نمايشنامه نويسي فقط توانسته بعد جديدي از الهامات خوفناك معنوي را به جهان ترنس رتيگان بيفزايد، اما بكت در مقايسه ، به مراتب فر و شكوه كمتري دارد ، او شگردهاي كميك رايجي را بكار مي گيرد كه مستقيما از جهان لورل – هاردي نشات مي گيرند ، ولي كارش را با نمايشنامه هايي تمام مي كند كه چه از لحاظ دراماتيك و چه از لحاظ زبان حقيقتا شعري اند. اين آثار همچون شعر ، تاثيري آني و موجز به جا مي گذارند ، آنهم از طريق زباني كه ازهرگونه حشو و زوائدي پيراسته گشته و با اين حال همواره سرشار از زندگي است. مهم تر از همه به نظر مي رسد تخيل بِكِت ، پس از رهايي از قيود فضاي تيره و تار و خود محور رمان هايش ، با آزادي بيشتري جولان مي كند.

با اين همه نبوغ ِ بِكِت هرگز فراگير يا بسيار گسترده نبوده است ، برعكس ، نبوغ او همچون پرتو ليزري است ، پرتويي باريك و فشرده كه پيوسته به درون همان عرصه ي محدود ظلمت ، عميق تر و عميق تر نفوذ مي كند.

به يك معنا مقاله ي پروست الگويي است براي هرآنچه بِكِت پس از آن نوشت ، هرچند سبك پر تكلفش هيچ نشاني از توانائيهاي بعدي ِ بِكِت در بر ندارد.

دوره فوق العاده ي خلاقيت بِكِت در واقع همان دوره ي شش ساله ي انزواي وي و بست نشستني بود كه از سال 1945 تا 1950 در اتاق ِ آپارتمان قديمي اش در پاريس بطول انجاميد . او كه طي شانزده سال زندگي ادبي خود دو رمان ، يك مجموعه داستان كوتاه ، يك رساله ي انتقادي ، چند شعر و معدودي نقد نوشته بود ، در مدت كمتر از شش سال انزوايش ، چهاررمان ، دو نمايشنامه و سه داستان كوتاه نوشت.

نكته ي مهمي كه در كتاب به آن اشاره شده ، اين است كه بِكِت هرگز به طرح داستان علاقمند نبود و در اين زمينه استعداد چنداني هم نداشت . (دانته و خرچنگ) و مورفي ، تنها آثار وي هستند كه در آنها همه ي رشته ها نهايتا بهم مي رسند . بكت حتي در نمايشنامه هايش نيزبه طرز خارق العاده اي از داستان پرهيز مي كند.

در قسمتي از يادداشت مترجم به تن ندادن بكت و قهرمانانش به هويت دو گانه ي قديس و قرباني اشاره شده است و عنوان شده كه آثار بكت محدوديت ها ، تناقضات و در واقع ناممكن بودن رمان را آشكار مي كنند ، و در همان حال به تداوم ضرورت آن تن مي سپارند . خوش خيالي و غرور كاذب رمان كه با جويس به اوج خود رسيده بود ، در بكت به پايان مي رسد. بِكِت و هنرش بي آنكه قادر به حل مسئله ي خود باشند ، يا بخواهند براي حل مسائل ما موعظه كنند ، يا حتي بكوشند عجز خود را در برابر اين ، اين همه را پنهان سازند ، همدردي خود را ابراز مي كنند . اين همدردي ، حقيقي ترين جوهر تاريخي هنر و عين زيبايي است.

بِكِت به عمد مي كوشد تا از هيچ ، نمايشنامه اي بيافريند . او پيوسته موانعي براي خود مي تراشد تا مهارت خويش را در غلبه بر آنها به ما نشان دهد.

او يكي از مثال هاي نادر آن گروه از نويسندگاني است كه آثارشان به رغم سلطه ي آشكار گوش و كلام لفظي ِ همواره از حد اعلاي كيفيت ادبي برخوردار است.

پاسخ بكت به چرايي اجبار بيان كردن ، كه خود از آن سخن گفته يك نمي دانم ِ كوتاه و صريح است . كوتاهي و صراحت اين پاسخ ، شجاعت درد و طنز نهفته در آن را پنهان مي كند . بِكِت عمري را صرف فهم اين اجبار كرد.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

4kr3bqfsfdgok8fklut.jpg

 

"من نمى دانم گودو كيست؟ من حتى نمى دانم كه او وجود دارد يا نه؟ من حتى مطمئن نيستم كه شخصيت هاى نمايشنامه ام كه انتظار آمدن گودو را مى كشند قلباً به وجود او ايمان دارند يا خير. تمام چيزى را كه مى دانم در نمايشم عنوان كرده ام. مى دانم كه چيز زيادى نيست؛ اما براى من كافى است. حقيقت آن است كه من حتى به كمتر از آن هم رضايت مى دادم..."

ساموئل بکت

 

"در انتظار گودو"، اثر جاودانه ساموئل بكت، یکی از برجسته ترين آثار مكتوب نمايشى قرن بيستم به شمار می­رود که از دو پرده و پنج شخصيت تشکیل شده است: "استراگون"، "ولاديمير"، "لاكى"، " پوزو" و "پسر".دو شخصيت اصلى اين نمايشنامه استراگون و ولاديمير هستند كه براى آمدن شخصى به نام گودو انتظار پوچ و بى نتيجه اى را تجربه مى كنند. محل ملاقات استراگون و ولاديمير با گودو بر روى تلى خاك در كنار يك درخت خشكيده است. استراگون فردى سر به هوا و بى توجه تصوير شده كه دچار حواس پرتى است و دائم حوادثى كه اتفاق مى­افتد را از ياد مى برد. ولاديمير از او دقيق تر و نسبتاً محتاط تر است. او هر بار استراگون را به صبر كردن براى آمدن گودو تشويق مى كند. سماجت اين دو در انتظار ديدن فردى كه هر بار به وسيله پسرى آمدنش به بعد موكول مى شود طرح ساده اى را به نمايش مى گذارد. آن­ها گريه و دعوا مى كنند، به خودكشى فكر مى كنند، هويج مى خورند و منتظرند تا شايد گودو از راه برسد.

 

بكت، نمايشنامه گودو را در سال ۱۹۵۰ به زبان فرانسوى نوشت و سه سال بعد خود، ترجمه انگليسى آن را با اندكى تغيير در جزئيات منتشر ساخت. اين تغييرات اندك، نتايج مثبتى را در پى داشت و سبب شد تا منتقدان دو نشريه «آبزرور» و «سان دى تايمز» نگاه ويژه اى به اجراى اين نمايش داشته باشند. بكت در مورد خلق اين نمايشنامه گفته است: "در انتظار گودو براى من يك استراحت بود. مى خواستم به وسيله نوشتن از فشارى كه در آن محبوس شده بودم رهايى يابم و نتيجه اثرى شد به نام در انتظار گودو. هر چند بايد اذعان كنم كه ديدن تصوير يك نقاشى از "كاسپر ديويد فردريش" به نام "زوجى نظاره گر نور مهتاب" در خلق اين اثر بى تاثير نبوده است. من اين نمايشنامه را به زبان فرانسه نوشتم و در لحظه خلق شخصيت هايم هيچ تعمدى از انتخاب نام گودو وجود نداشت. تنها بعد از ترجمه آن به زبان انگليسى بود كه تشابه كلمه "Godot" و "GOD" براى منتقدان اين شبهه را به وجود آورد كه شخصيت گودو كنايه از خداست. اين چيزى نيست كه من به آن فكر كرده باشم. شايد در ضمير ناخودآگاهم چنين چيزى وجود داشته ولى در هر حال هر كسى آزاد است تا برداشت خود را از گودو داشته باشد".

 

منتقدان، نمايشنامه "در انتظار گودو" را تصوير انسان دنياى مدرن امروز مى دانند. اين نمايشنامه به عنوان نماينده تئاتر پوچی (ابزورد) شناخته مى شود.اکنون پس از پنجاه سال بار دیگر این نمایش مدرن در برادوی نیویورک به روی صحنه رفته است. در اجرای جدید "در انتظار گودو" کمدین های برجسته سینما و تئاتر آمریکا، به ریشه های تجربه های گذشته خود باز می گردند تا بر جنبه های کمیک این نمایشنامه کلیدی تئاتر سبک پوچی تاکید ورزند و منتقدان نیویورکی نوشته­اند اجرای حاضر، خنده دارترین و بهترین اجریی است که از این نمایش تاکنون دیده اند. هر چند نیویورک بارها شاهد اجراهای مختلف از "در انتظار گودو" بوده، ازجمله اجرایی بیست سال پیش به کارگردانی "مایک نیکولز" و با بازی "استیو مارتین" ولی این نمایش بر صحنه تئاتر برادوی نیویورک، که محل اجرای نمایش های حرفه ای با مخاطب زیاد است اجرا نشده بود.

لینک به دیدگاه

w8jl101o64hnsk771g6.jpg

 

در سال 1953 وقتی برای نخستین بار نمایشنامه "در انتظار گودو" در پاریس و لندن به روی صحنه رفت، واکنش تماشاگران نسبت به آن توام با حیرت و شگفتی بود. مطبوعات عمومی آن را تمسخر کردند و جالب است بدانید که اولین بار این نمایش در آمریکا، قبل از نیویورک، در شهر میامی اجرا شد و معروف است که در دو هفته اجرای آن، هر شب نمایش هنوز به نیمه نرسیده، تماشاگران به نشانه اعتراض سالن را ترک کرده و خواستار بازپس دادن پول بلیط­شان بودند!

 

در اجرای جدید "در انتظار گودو" که نمایشی کلیدی و شاعرانه در انتقاد از تکرار و روزمرگی زندگی انسان قرن بیستم است، تعدادی از مشهور ترین چهره­های تئاتر و سینمای آمریکا نظیر "بیل ایروین"، "ناتان لین"، "جان گودمن" و"جان گلوور" ایفای نقش می ­کنند. ناتان لین بازیگر نقش استراگون می گوید شعر و طنز این نمایش و نیز متفاوت بودن آن، نظرش را جلب کرده و می افزاید: "وقتی سن آدم بالا می رود، این نمایش عین زندگی می شود و دیگر پوچ گرا به نظر نمی رسد".

 

بیل ایروین، از چهره های برجسته تئاتر تجربی آمریکا، که در سینمای غیرمتعارف نیز موفق بوده است، و اخیرا در فیلم "ریچل ازدواج می کند" خوش درخشیده می گوید:" بیست سال پیش، در اجرای مایک نیکولز در کنار استیو مارتین، در نقش دیگری (لاکی) در این نمایشنامه ظاهر شدم و از آن هنگام تاکنون، مشتاق بودم دوباره در آن بازی کنم. وی می افزاید "بازیگری نیست که ذهنش درگیر این نمایش نباشد. همه می خواهند در آن بازی کنند".

 

جان گودمن، کمدین برجسته و تنومند سینما، که سال ها در سریال "روزن" در تلویزیون درخشیده، در نقش پوزو ظاهر می شود و جان گلوور، هنرپیشه سریال "اسمال ویل" نقش لاکی را بازی می کند. گلوور می گوید در تمرین ها متوجه می شویم که این نمایش واقعا در باره زندگی است. او می افزاید:" من مدام می گویم اگر "درانتظار گودو" وجود نداشت، سریالی مانند "ساینفلد" نمی توانست به وجود بیاید. به نظرم این نمایش، در باره پوچی است. دو مرد در انتظارند و دو نفر دیگر هم از راه می رسند و با هم وقت می گذرانند".

 

به گفته یک منتقد، بکت در چشم براه گودو به غیرممکن دست یافته زیرا نمایشی که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد، تماشاگر را مبهوت روی صندلی نگه می دارد. ناتان لین می گوید معروف است سریال "ساینفلد" در باره پوچی است و جالب این که "در انتظار گودو" نمایشی است که در آن این پوچی دو بار اتفاق می افتد. بعد از این انتظار طولانی چه می شود؟ همچنان امیدواری هست. پسربچه­ای پیامی از طرف گودو می­آورد مبنی بر این که امروز نمی آید ولی فردا خواهد آمد... یعنی این ماجرا ادامه دارد، روزها در پی روزها، الا آخر... و فردا، وقتی پسر بچه با پیام مشابهی باز می گردد، یادش نیست که دیروز هم همین پیغام را آورده بود.

 

فلسفه غالب در نیمه دوم قرن بیستم، تفکر اگزیستانسیالیستی، و بدعت درادبیات نمایشی، با این اثر تعریف شد، که در باره بیهودگی زندگی است و انتظار بی حاصل برای پایان عمر...

با این وجود "در انتظار گودو" نمایش دلگیری نیست، هرچند پنجاه سال پیش، مدت اجرای آن در برادوی به دو هفته هم نرسید و خیلی زود متوقف شد و هرگز هم در نیویورک به روی صحنه نرفت. این نمایش دیدگاه تلخی در باره جایگاه بشر در جهان هستی دارد. نمایشی است بدون شروع و بدون پایان، مانند خود زندگی، که همیشه در میان آن قرار داریم و گذشته و آینده در آن به یک اندازه دور و مبهم است. به خصوص در اجرای اخیر که با حضور کمدین های نابغه ای مانند ناتان لین و بیل ایروین که قهقهه تماشاگران را به همراه دارد و از یاس و ناامیدی متن اصلی کاسته است.

 

بازخوانی "آنتونی پیج"، کارگردان نمایش "در انتظار گودو" به نوشته بسیاری از منتقدان موفق ارزیابی شده است. تری تیچات، منتقد وال استریت ژورنال، در این باره می­نویسد "اجرایی سرراست و بی پیرایه و ساده، آن طور که بکت می خواست، و بازیگران و کارگردان آن را ساده و سرراست عرضه می کنند و هیچکدام سر راه رابطه مستقیم تماشاگر با نوشته بکت قرار نمی گیرند". و سرآمد همه آن ها، از این منظر، ناتان لین است. هنرمندی که با اجرای شخصیت استراگون، خود را احیا کرده و بازی خونسرد و بی ادعایش مورد توجه بسیاری قرار گرفته زیرا به دنبال خنداندن تماشاگر نیست ولی خنده ها خود به خود شکل می گیرد و به اوج می رسد. نمایش در انتظار گودو، شاید بیشتر ازهر نمایش قرن بیستم دیگر، مورد ستایش قرار گرفته، و تری تیچات می گوید "این که ستایش شده ترین نمایش عصر امروز، نمایش تلخی است در باره بی معنی بودن و پوچی زندگی، خودش پیامی است در باره عصر تجدد، یا مدرنیته، که ما در آن زندگی می کنیم".

لینک به دیدگاه

olatepfclby2zlo1c3.jpg

 

ما در فاصله پنجاه ساله بین دو اجرای "در انتظار گودو" در برادوی، تغییر و تحولات بسیاری در فرهنگ عامه به وجود آمده که زمینه را برای بازگشت این نمایش آماده کرده است. از سوی دیگر، این روزها، که مردم سخت تر حاضرند برای تفریح گران قیمتی مانند تئاتر پول خرج کنند، در برادوی، نوبت نمایش ها و اسامی شناخته شده است، که علاقه و شناخت نسبت به آن ها، قطعی باشد. حالا دیگر "گودو" در فرهنگ عامه، مانند یک برند یا مارک شناخته شده است و چالشی که تهیه کننده های پنجاه سال پیش برای ترغیب تماشاگران به دیدن این اثر با آن روبه­رو بودند، دیگر وجود ندارد. دلایل زیادی هم برای این موضوع وجود دارد که می توان به انبوهی از مقالات، کتب و تحقیقات بسیاری در باره شناسایی و گشودن ارزش های پنهان و پیدای "در انتظار گودو" منتشر شده، اشاره کرد. و گویی نمایش بکت هم از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است. به نوشته ریچارد ایشروود، منتقد نیویورک تایمز، برای زمان ما بیشتر از همیشه معنی دارد چون حتی سبک نمایش هم که پنجاه سال پیش تازگی داشت، حالا جا افتاده است. نوآوری بکت در خلق این اثر، حذف همه اجزاء سنتی یک نمایش است، از جمله قصه، شخصیت پردازی، روانشناسی شخصیت ها، انگیزه های آن ها و... در این نمایش در باره هیچکدام از این عناصر توضیح داده نمی شود. حذف این ها، نمایش را مبهم کرده و بر جذابیت آن می افزاید.

 

"در انتظار گودو" به دلیل پرسش بزرگی که در باره موجودیت بشر و توجیه حیات انسان مطرح می کند، نمایشی است که بارها در واکنش به بحران های عظیم و مصیبت های غیرقابل توجیه، مثل توفان کاترینا یا جنگ "سارایه وو" احیا شده و بحران مالی و اقتصادی کنونی که آمریکا و جهان را فرا گرفته شاید زمان مناسبی برای بازگشت این اثر باشد.

سوزان سونتاگ، نویسنده وروشنفکرمطرح نیویورکی، اجرایی از این نمایشنامه را در "سارایه وو"، در زمان جنگ بالکان روی صحنه برد و گروه تئاتر سیاه هارلم، نیز آن را کنار خرابه های تندباد کاترینا در نیوارولئان اجرا کرد.

 

به قول چارلز ایشروود، منتقد نیویورک تایمز، استراگون و ولادیمیر، شخصیت های نمایش، هر چند در جای خاصی حضور ندارند (نمایش در ناکجا اتفاق می افتد) و کار خاصی نمی کنند، و گذشته و تاریخچه آن ها معلوم نیست، اما در وجودشان قابلیت بالقوه نمایشی وجود دارد با قدرت بیانی بیشتر از هر شخصیت دراماتیک دیگر.

 

همان طور که اشاره شد اجرای جدید "در انتظار گودو" از نگاه منتقدان نیویورکی، که به سختگیری مشهورند موفق ارزیابی شده و از آن به عنوان اجرایی قدرتمند یاد کرده اند. به عنوان مثال فرنک شک، در هالیوود ریپورتر، نوشته " به یاد ندارد سرگرم کننده تر و قدرتمندتر از این اجرا را دیده باشد و اضافه کرده اگر پیچیده ترین نمایش ساموئل بکت را با طنزعرضه کنند راحت تر می توان درک کرد. فرنک شک همچنین می افزاید" در اجرای جدید هنرمندان برای روح بخشیدن به نقش ها از تجربه خود در نمایش های "وودویل"، استفاده کرده اند که این موضوع ماحصل کار را بسیار تاثیر گذار کرده است".منتقد هفته نامه تام اوت، هم ضمن ستایش کار همه بازیگرها، از جمله از جان گودمن می گوید این بازیگر به شخصیت پوزو، ابعادی بزرگتر از زندگی بخشیده است. مایکل کاچوارا، منتقد اسوشیتدپرس نوشته بازخوانی "در انتظار گودو" در برادوی را دو دلقک قدیمی رهبری می کنند که خوب می دانند کمدی، کاری جدی است.

درانتظار گودو

نویسنده : ساموئل بکت

کارگردان: آنتونی پیج

طراح صحنه: سنت لوگوست

طراح لباس: جین گرینوود

طراح نور: پیتر کازورفسکی

بازیگران: بیل ایروین، ناتان لین، جان گودمن، جان گلوور.

زمان 135 دقیقه

محل اجرای : استودیوی 54 ، برادوی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...