رفتن به مطلب

یار ، ایار ، عیار


sam arch

ارسال های توصیه شده

[h=2]عیار[/h]دراین مورد میتوان گفت که واژه عیار با وجود آنکه ظاهری عربی دارد، ولی این کلمه عربی نیست، بلکه گمان میرود که اصل آن از لغت(ایار) پهلوی آمده باشد. این کلمه را در بعضی کتابها به شکل(ادیوار) و " ایار " به تشدید نیز نوشته اند که بعدها به " ایار " تبدیل گردیده و در زبان دری " یار " به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون این آیین و مسلک مردمی داخل شدند، این کلمه را معرب ساخته و واژه " اریوار " را به عیار تبدیل کرده اند.

دکتر محمد معین در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که در بارهً کلمه عیار بحث میکند، دراینمورد نوشته است که:

 

" کلمه عیار معرب مصنوعی( یار) است که معنی جوانمرد را میدهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گویند."از دیگر معانی عیار می توان به زیرک، چالاک، جوانمرد و طرار اشاره کرد و عیاری به معنای حیله بازی، جوانمردی و مکاری.! بنا به عقیدهً معین،" آیین عیاری از خود اصول و راه و روش زندگی به ویژه دارد که بعدها با تصوف اسلامی در آمیخته و به شکل فتوت در آمده است."

 

ملک الشعرا بهار نیز در سبک شناسی نوشته است که:

 

عیار کلمهً عربی نیست و اصل آن " اذیوار " پهلوی بوده و بعدها معرب گردیده است. بهار معتقد است که عیاری و عیار پیشگی در خراسان زمین زمینهً تاریخی دارد و عیاران سابق مانند احزاب امروزی، دارای سازمانهای بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی، اخلاقی و سیاسی که در ششهر های بزرگ خراسان تشکیلات منظم اداری داشتند و لباس شان نیز مخصوص به خود شان بود و اصل کار شان برجوانمردی و فداکاری و حمایت از مظلومان بوده است که جمیعت فتییان یا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شدهً این سازمان عیاری است.

 

درفرهنگ انندراج آمده است که :

 

عیار به تشدید " یا " در اصل به معنی شخصی میباشد که در جنگ با خود سلاح و جامهً مخصوص داشته و کار های مخفی انجام داده بتواند و مجازا به معنی ذوفنون و استاد کار بوده و نیز به معنای اسپ به نشاط و شیر درنده و مردم بی باک و شبرو را گویند[h=2]فتی

[/h]

ازنگاه غیاث اللغات این کلمه به فتح اول و فتح فوقانی که به الف مقصوره ختم شده است، به معنی مرد جوان، سخی و فتییان که صیغهً جمع آنست به معنی جوانان و سخیان است.

از نگاه فرهنگ انندراج، فتی به معنی جوان و جوانمرد بوده، مگر در فرهنگ فارسی آمده است که فتی به معنی مردانگی، مرد آسا، مردانه و مرد افگن می باشد. فرهنگ نفیسی فتوت را جوانمردی معنی کرده است.

باید گفت که در عصر اموی ها معنی و مفهوم فتوت، گسترده تر شده و برعلاوه مردانگی، صفت شجاعت و مروت نیز شامل شد و همین امر باعث آن گردید که در بارهً فتوت تعریف های گوناگونی صورت بگیرد، چنانچه در مقدمهً کتاب فتوت نامهً سلطانی در مورد فتوت آمده است:

 

" فتوت آنست که دست برادرت را بر مال خود گشاده داری و خود طمع را در مال وی نکنی و با او به انصاف رفتار کنی و از او انصاف نخواهی و جفای او را بر تابی و خود بدو جفا نکنی و نیکویی اندک او را بسیار شماری و نیکویی های خود را بدو اندک دانی. "

 

این کلمه عربی در قران مجید در هشت جایگاه ذکر شده است.این کلمه در طول زمان معنایی اصطلاحی و گسترده پیدا کرد همانگونه که کلمه جوانمرد در فارسی اینچنین شد و نهایتا با گفتن کلمه فتی این معانی به ذهن می رسد :

شرف، شجاعت، سخا ووفا به وعده و حلم و دستگیری از ناتوانان و فریادرسی از مظلوم و عفو و تواضع و متانت و نیروی بردباری .(روزنامه الجمهوریه چاپ بغداد )[h=2]لوطی ولوطیگری[/h]

اگركسی نسبت به ضعیف ترازخود ظلم وجورروا بدارد،به اومیگوئیم عمل اوبه دور ازجوانمردی است واگركسی « دست به جیب » باشد وبذل وبخشنده درجامعه معرفی شود، میگوییم، لوطی.

عبارت « لوطی » درفرهنگ ما معنایی دوگانه ودرعین حال متضاد دارد. درفرهنگ دهخدا، لوطی منسوب به قوم لوط دانسته شده وكلمه لوطیگری به معنای جوانمردی و بخشندگی وآزادگی آمده است .

حال چگونه كلمه لوطی بارمنفی دارد ولوطی گری بارمثبت، باید این تغییرمعنا را در اصطلاح شدن آن جستجوكرد. درحالیكه عبارتهای آشنایی؛همچون لوطی بازی، لوطی خورشدن، به معنای سبكسری وتاراج رفتن آمده است.

هرچند گاهی كلمه«لات» مترادف لوطی نیزآمده، ولی معنای آن « آنكه هیچ ندارد، سخت بی چیز وبی سروپا و سخت رذیل » آمده است ...

عبدالله مستوفی نیزاخلاق « داشهای طهران » را اینگونه ذكر میكند :

- خوردن از دسترنج خود.

- احترام نسبت به بزرگتر.

- محبت ومهربا نی با كوچكتر.

- دستگیری ازضعیف.

- كمك به مردمان درمانده وعفیف و پاكدامن.

- تعصب كشی ازافراد جمعیت واهل كوچه ومحله وبالاخره شهروولایت وكشور.

- فداكاری و ركی و بی وایی

- حق گویی و حمایت ازحق

- بی اعتنایی به ماده

- عدم تحمل تعدی و بی حسابی،

[h=2]داش و داش مشتی[/h]در مورد "داش" یا "داش مشتی" می توان حدس زد که همانگونه که یکی از القاب فتیان در قرون 4 و 5 "اخی" یا برادر بوده ترجمه فارسی و عامیانه آن " داداش" نیز در زبان جوانمردان قرون بعد که فارسی زبان بودند رواج یافته . جالب است بدانید در افغانستان به "داش مشتی" یا همان جوانمرد " کاکه" گفته می شود که این لغت نیز به معنای برادر است و همان "کاک" در زبان کرد های غریز ایران است که بارها شنیده ایم یکدیگر را با پیشوند " کاک" صدا می زنند . مثل کاک مصطفی یا کاک حیدر و...از طرفی" کاکو" در لهجه شیرازی همین معنا را می دهد اما گمان نمی کنم معنای اصطلاحی جوانمرد یا همان " اخوی" ی خودمان را نیز بدهد.

مردم سیستان نیز جوانمردان و عزیزانشان را با لقب " کاکه" صدا می کنند که البته در لهجه زیبایشان "کاکه" به معنای "عمو" است.

به هر حال مهمترین ویژگی جوانمردان حس " اخوت" و "برادری" است که در الفاظ آنها چه در مقیاس بسیار عامینه ی " داش" و چه در رده ی بالای " اخی" خود را نمایان می کند.

 

تهیه کننده : مریم امامی - تبیان

بر گرفته از کتاب آیین عیاری و جوانمردی

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...