رفتن به مطلب

انتقاد در برابر انتقاد


viviyan

ارسال های توصیه شده

چند روزی است کتاب ارزشمند «مرد بی چهره» را می خوانم؛ خاطرات مارکوس ولف (رییس سابق سرویس اطلاعات خارجی آلمان شرقی) که موسسه اطلاعات با ترجمه مهوش غلامی آن را برای بار نخست سال 86 منتشر کرد. «او را مردی بی چهره می نامیدند چرا که پنهان کاری اش به حدی بود که تقریبا 20 سال طول کشید تا سرویس های اطلاعاتی غرب موفق به شناسایی او شدند». از روی بعضی پاراگراف ها و نقل هایش نمی توان به راحتی عبور کرد، باید برگشت و دوباره و سه باره و چهارباره خواندشان ... حتما بعدتر در باره این کتاب، نقل های بیشتری را روی وبلاگم خواهم گذاشت.

.

مارکوس ولف وقتی به دوران آموزش های عقیدتی و سیاسی خود به عنوان یک کمونیست جوان و معتقد اشاره می کند، جایی از جمله نوشته: « هر زمان مطلب ناخوشایندی در مورد جناح خود می شنیدیم نخستین سئوال ما این نبود که «آیا این ادعا درست است یا خیر؟»، بلکه این سئوال مطرح می شد: «آنها به متهم کردن ما به این جرم سعی دارند چه چیزی را در مورد خود پنهان سازند؟» وقتی این سیستم دفاعی کامل شود، دیگر بندرت ممکن است انتقاد بتواند لطمه ای وارد آورد .»

.

این فرمول خیلی آشناست. مرور کنید! چند بار! به دقت بخوانید ...

.

وقتی گفته می شود «حقوق بشر»، می گویند خود ِ آمریکا فلان، وقتی گفته می شود ضرب و شتم وحشیانه معترضان، می گویند خود ِانگلیس فلان، وقتی گفته می شود دخالت خارجی، می گویند خود ِ عربستان فلان، وقتی گفته می شود ف*****ترین*گ و سانسور بی حد و حساب، می گویند در خود ِ اروپا هم...

یعنی آن سئوال حیاتی را از اولویت ساقط کرده اند که «آیا این ادعا و نقد درست است یا خیر؟». راه لطمه از انتقاد را با جستن در سابقه منتقد می بندند

.

این عادت البته همه شمول تر از این حرف هاست. گاهی خود ِ من دچار آن می شوم. چرا وقتی حامیان دولت سفاک سوریه عکس کشته شدگان اعتراضات بحرین را منتشر می کنند من باید برایشان بنویسم: «پس چرا از کشته های مردم غیر نظامی و کودکان سوری چیزی نمی نویسید؟». اگر منظور من بی اعتنایی به کشتار و آزار معترضان در بحرین باشد، همان راه مارکوس ولف را رفته ام!

.

مرور تعلمیات عقیدتی کسانی چون مارکوس ولف، گره گشاست ... باور کنید. عبرت همین است.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

برای شما هم این پیش اومده؟ برای من متاسفانه پیش اومده البته عذاب وجدان رو به خاطرش داشتم ولی توجیه داشته رفتارم. نمونه ش مورد اخیر کشتار 16 افغانی به وسیله سرباز آمریکایی...

مطمئنا خیلی غم انگیزه این ماجرا ولی وقتی یه مسلمون دو آتیشه میاد این اقدام رو محکوم میکنه و ... حرصم میگیره و یه بار برگشتم و از اون سرباز دفاع کردم که هنوز جرمش ثابت نشده و ... ولی بعدش عذاب وجدان گرفتم چون ضد اونا بودن گاهی منو مجبور میکنه اونجوری نباشم که هستم و دوست دارم باشم و سعی کردم باشم.

آیا برای شما پیش اومده که برای به اصطلاح کم نیاوردن سعی کنید انتقاد رو با انتقاد و ماست مالی کردن جواب بدید؟

 

پ.ن: بحث سیاسی ممنوع :ws37:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

بینش قوی ای نیازه که آدم حواسش رو جمع کنه

 

و البته خیلیش ذاتیه

 

ولی جالب بود

 

اگه کتابش رو گیر بیارم میخونم حتما :a030:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...